تلنگر‼
28 آذر 1395
روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه میکند.
شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند:
استاد، چه شده كه اینگونه اشك میريزيد؟
آيا کسی به شما چیزی گفته!
شیخ جعفر در میان گریهها گفت: آری… یکی از لاتهای این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرد.
همه با نگرانی پرسیدند: مگر چه گفت؟
شیخ در جواب میگويد:
او به من گفت: شیخ جعفر، من همانی هستم که همه میگویند،
آیا تو هم همانی هستی که همه میگویند؟!……. و اين سؤال حالم را عجيب دگرگون كرد.