بی وفایی دنیا از نظر نوح علیه السلام
حضرت نوح دو هزار پانصد سال عمر کرد، 850 سال آن پیش از رسالت گذشت، 950 سال آن در ارشاد و تبلیغ قوم سپری شد 200 سالش در ساختن کشتی به پایان رسید، و 500 سال پس از فروکش کردن آب و نشستن کشتی بر روی زمین زندگی نمود. در همین فرصت مشغول ساخت و ساز گشت، شهر را آباد کرد، هر کدام از فرزندانش را در یکی از شهرها مسکن داد، گو اینکه تازه به دوران فراغت و آسایش رسیده است.
روزی در مقابل آفتاب نشسته بود، فرشته مرگ عزرائیل به نزدش آمد و سلام کرد، نوح پیامبر جواب داد و گفت: برای چه آمدی، ای فرشته مرگ؟ عزرائیل پاسخ داد: برای قبض روحت آمده ام، آمده ام تا جانت را بگیرم.
نوح گفت: حال که چنین است، مهلت می دهی حداقل جایم را عوض کنم، از آفتاب به سایه بروم؟ عزرائیل گفت: بلی مهلت دادم. نوح پیامبر بلند شد از آفتاب به سایه رفت.
عزرائیل گفت: ای نوح! تو این همه عمر کردی دنیا را چگونه یافتی؟ حضرت نوح گفت: ای عزرائیل! روزگاری را که در این دنیا به سر بردم، برایم همانند از آفتاب به سایه آمدنم بود. آنچنان سریع و بی ارزش برایم گذشت.
اكنون مأموريت خود را در مورد قبض روح من انجام بده. عزرائيل نيز روح او را قبض نمود. و این پیغمبر بزرگ الهی برای همیشه چشم از جهان فرو بست.
بحارالانوار، ج 11، ص 285،مرحوم علامه محمد باقر مجلسى