آيا من شهيد ميشوم؟
23 شهریور 1391
سید حمید مشتاقی نیا نوشت:
قبل از عملیات عاشورای دو، هر کس تا به من میرسید، التماس دعا میگفت و قول شفاعت میگرفت. شاید گمان میکردند این بار شهادت، قسمت من خواهد شد.
حاج علی فردپور اهل قم بود. داشت آرپیجی به دست از کنارم رد میشد. از او پرسیدم: به نظر شما من شهید میشوم؟
حاج علی از آن آدمهای خالص و باصفا بود. جوابی به من داد که صدایش هنوز در گوشم طنین انداز است: هر کس خودش بهتر میداند چه کاره است!
راست میگفت. مثل روز، برایم روشن بود که مال این حرفها نیستم! من کجا و شهادت کجا؟!
حاج علی رفت تا دوشکای دشمن را خاموش کند.
پس از تحمل یک تشنگی طاقتفرسا و درگیری سخت به مواضع قبلی خود بازگشتیم. عاشورای دو، یک عملیات ایذایی بود. ما برگشتیم، اما پیکر مطهرحاج علی تا سالهای سال در همانجا ماند.
راوی: عباس جعفریمقدم
قبل از عملیات عاشورای دو، هر کس تا به من میرسید، التماس دعا میگفت و قول شفاعت میگرفت. شاید گمان میکردند این بار شهادت، قسمت من خواهد شد.
حاج علی فردپور اهل قم بود. داشت آرپیجی به دست از کنارم رد میشد. از او پرسیدم: به نظر شما من شهید میشوم؟
حاج علی از آن آدمهای خالص و باصفا بود. جوابی به من داد که صدایش هنوز در گوشم طنین انداز است: هر کس خودش بهتر میداند چه کاره است!
راست میگفت. مثل روز، برایم روشن بود که مال این حرفها نیستم! من کجا و شهادت کجا؟!
حاج علی رفت تا دوشکای دشمن را خاموش کند.
پس از تحمل یک تشنگی طاقتفرسا و درگیری سخت به مواضع قبلی خود بازگشتیم. عاشورای دو، یک عملیات ایذایی بود. ما برگشتیم، اما پیکر مطهرحاج علی تا سالهای سال در همانجا ماند.
راوی: عباس جعفریمقدم