آتش ازکجادرخانه ام افتاد؟
28 آذر 1397
شخصی هیــزم فقیران را به قیمــت بسیار ارزان مــیخریــد و آنهــا را بـه قیمــت بسیــار گــران به ثروتمندان و مردم میفروخت.
روزی پیرمرد دانایی او را نصیحـت کرد و گفــت به مردم ظلم مکـن که نفریــن آنان تو را نابــود خواهد کرد ..
آن شخص از نصیحت او رنجیــد و توجه نکرد و به ظلم خود ادامــه داد . تا اینکه یک شـب آتـش در انبار هیزمش افتاد و همه دارایی که داشـت نیز سوخت.
اتفاقا همان پیرمرد از آنجا میگذشت نگاهی کرد و دید فروشنده هیزم ها به دوستان و اطرافیان خود میگفت نمیدانم این آتـش از کجا در خانه ام افتاد؟
پیرمرد گفت از دل فقیران و آه درویشان