حکایت مراقب وعدههایمان باشیم
21 دی 1397
پادشــاه یک شب ســرد زمستــان از قصـر خارج شــد . هنگام بازگشت ، سرباز پیری را دیـد که با لباسی اندک در سرما نگهبانی میداد. از او پرسید آیا سـردت نیست؟ نگهبان پیر گفت چرا ای پادشاه ، اما لباس گرم ندارم و مجبـورم تحمل کنم. پادشاه گفت الان داخل قصر… بیشتر »
نظر دهید »