کسی نمیتواندبایک دست کف بزند
15 آبان 1397
حکیمی به دهکده ای سفر کرد و در آنجا مشغول سخن شد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد. حکیم پذیرفت و مهیای رفتن به خانه او شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت : این زن ، هرزه است به خانه ی او نروید. حکیم… بیشتر »
نظر دهید »