وقتی قدرت انتقام را داری “گذشت” بالاترین درجه عقل توست و “انتقام” اولین نشانه ضعفت . . بیشتر »

  ناراحت شدن دست ما نیست اما ناراحت ماندن دست ماست پس اجازه ندهیم که رفتار تلخ دیگران در ما اثر کند و روزگارمان را تلخ کند. بیشتر »

کسیُ خجالت زده نکن تاخدادرقیامت خجالت زَدَت نکنه    هر وقت از کسی به تو بدی رسید، سعی کن به رویش نیاوری. خجالت زده کردن اشخاص صفت خوبی نیست و گفت: حضرت یوسف پس از اینکه از چاه نجات یافت و عزیز مصر شد، برادرانش به او رسیدند؛ تا آخر عمر جلوی برادرانش جمله… بیشتر »

  استاد با شاگردش از باغى ميگذشت ، چشمشان به يــک کفش کهنه افتـاد . شاگـرد گفـت گمان ميکنم اين کفشهای کارگرى اسـت که در اين باغ کار ميکند بيا با پنهان کردن کفش ها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفش ها را پـس بدهيم و کمى شاد شويم . استاد گفت چرا براى… بیشتر »

اگر از دست کسی ناراحت هستید دو رکعت نماز بخونید و بگویید: خدایا! این بنده تو حواسش نبود من ازش گذشتم تو هم بگذر… شهید حسن باقری بیشتر »

بزرگی میگفت: یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند، شما اول برای کناریتان بر میدارید، دوباره سیب بعدی را به نفر بعدی میدهید… دقت کنید، تا زمانی که برای دیگران برمیدارید سبد مقابل شما میماند… ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید، میزبان… بیشتر »

یکی از پارسایان بشدت نیازمند و تهیدست شد، شخصی به او گفت: فلان کس ثروت بی اندازه دارد، اگر او به نیازمندی تو آگاه شود، بی درنگ در رفع نیازمندیت بکوشد. پارسا گفت: مرا نزد او ببر، آن شخص گفت: با کمال منت و خشنودی تو را نزد او می برم. سپس دست پارسا را گرفت… بیشتر »

آیت الله مجتهدی تهرانی؛ یکی از کار های جاهلانه انتقام گرفتن است، به شکرانه ی اینکه خدا بهت قدرت داده و میتونی انتقام بگیری  شکرش اینه که انتقام نگیری و عفوش کنی حالا او به شما یک بدی کرده … شما صرف نظر کن. اگر صرف نظر کنی ، خدا هم در قیامت صرف نظر… بیشتر »

  بزرگی می گفت : یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند، شما اول برای کناریتان بر میدارید، دوباره سیب بعدی را به نفر بعدی میدهید … دقت کنید، تا زمانی که برای دیگران برمیدارید سبد مقابل شما می ماند … ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید،… بیشتر »

   از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟؟… گفت: آری… مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛ یکی را شب برایم ذبح کرد… از طعم جگرش تعریف کردم.. صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد…! گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد… بیشتر »