یک سال ازشروع غوغای توگذشت...
استادوآغازگرهمجنس بازان...
امام باقر عليه السّلام فرمود:
قوم لوط بهترين قومى بود كه خدا آفريده بود ولى ابليس آنان را سخت به سوى خويش فرا خواند و داستان قوم لوط از اين قرار بود كه چون مردان همگى براى كار بيرون مى آمدند زنان را تنها مى نهادند و آن هنگام كه مردان به خانه هايشان بازمى گشتند ابليس به سراغ ساخته هاى آنان مى رفت و آنچه را كه درست كرده بودند خراب و نابود مى كرد؛
پس قوم به يك ديگر گفتند: بياييد كمين كنيم تا كسى را كه ساخته هاى ما را خراب مى كند بشناسيم؛ پس در كمين نشستند و ناگاه پسر بچه اى را ديدند كه در زيبايى بى نظير بود و از او پرسيدند:
آيا تو ساخته هاى ما را خراب مىكنى؟
او گفت: آرى، چندين بار اين كار را كرده ام. در كشتن او هم رأى شدند و او را نزد مردى گذاردند.
چون شب فرا رسيد آن پسر فرياد كشيد. مرد از او پرسيد: تو را چه شده است؟
گفت: پدرم مرا هر شب روى شكمش مى خواباند. آن مرد گفت: بيا روى شكم من بخواب، پس ابليس پيوسته او را ماليد تا به او آموخت كه چگونه اين كار زشت را انجام دهد، نخست ابليس اين كار را با او كرد و بار دوم آن مرد با ابليس چنين كرد، سپس ابليس گريخت و نهان شد.
چون صبح شد آن مرد قوم را از كرده ی آن پسر آگاه ساخت و آنان از چيزى كه با آن آشنايى نداشتند خوششان آمد و بر اين كار زشت دست يازيدند تا آنجا كه مردان به همديگر اكتفا نمودند، پس آنگاه در كمين نشستند و با رهگذران نيز اين كار را كردند تا اينكه ديگر كسى از شهر آنان عبور نمى كرد، پس زنانشان را وارهاندند و به پسر بچه ها روى آوردند.
چون ابليس لعنت شده ديد كه كارش در ميان مردان پا بر جا شده خويش را به شكل زنى در آورد و به سراغ زنان رفت و به آنان گفت: مردان شما با يك ديگر همجنس بازى مى كنند؟
درمحضراستاد
25 ذی القعده دحوالارض
«دَحو» به معنای گسترش است و برخی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده اند.
منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود. این آب ها، به تدریج در گودال های زمین جای گرفتند و خشکی ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند.
از سوی دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی ها و بلندی ها یا شیب های تند و غیرقابل سکونت بود. بعدها باران های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و دره ها گستردند. اندک اندک زمین هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع پدید آمد. مجموع این گسترده شدن، «دَحو الارض» نام گذاری می شود.
زمین، گاهواره زندگی انسان و همه موجوداتِ زنده است، که با تمام کوه ها، دریاها، درّه ها، جنگل ها، چشمه ها، رودخانه ها، معادن و منابع گرانبهایش، نشانه ای از نشانه های آفریدگار به شمار می آید که آن را گسترانیده است.
دحوالارض در قرآن:
در قرآن کریم به دحوالارض اشاره شده است. خداوند در آیه 30 سوره نازعات می فرماید: «و زمین را پس از آن (آفرینش آسمان و زمین) گسترش داد».
بر پایه نظر بیشتر مفسران، منظور از «دَحیها» در این آیه، همان دحوالارض است.
اعمال روز دحوالارض:
روز گسترش زمین از زیر کعبه و روز بسیار مبارکی است و آداب و اعمال ویژه ای دارد؛ از جمله:
1. روزه داشتن که ثواب هفتاد سال عبادت را دارد.
2. احیا و شب زنده داری شب دحوالارض که برابر با یک سال عبادت است.
3. ذکر و دعا.
4. انجام غسل به نیت روزِ دحوالارض و نماز مخصوص آن.
حکم مسح سر از پایین به بالا
سوال:
آیا در وضو می توان - بدون عذر - سر را از پایین به بالا مسح نمود؟
پاسخ:
آیات عظام،امام، رهبری، سیستانی، وحید، صافی، نوری، مکارم، فاضل: جایز است.
آیات عظام،زنجانی، بهجت: بنابر احتیاط واجب، جایز نیست.
بر گرفته از کتاب «احکام کاربردی؛ وضو، غسل، تیمم»، اسماعیل زارعی، ص 22.
وفای به عهد
نقل است که: یک بار عبدالله مبارک (از عرفا) به جنگ رفته بود، با کافری جنگ می کرد، وقت نماز درآمد از کافر مهلت خواست و نماز کرد.
چون وقت نماز کافر در آمد، مهلت خواست تا نماز کند.
چون روی به بت آورد عبدالله گفت: این ساعت بر وی ظفر یابم. با تیغ کشیده به سر او رفت تا او را بکشد.
آوازی شنید که: ای عبدالله «أَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤُولاً» به عهد (خود) وفا كنيد كه از عهد سؤال مى شود.(اسراء/34)
عبدالله گریست. کافر سربرداشت عبدالله را دید با تیغی کشیده و گریان.
گفت: تو را چه افتاد؟ عبدالله حال بگفت: از برای تو عتابی چنین رفت.
کافر نعره ای بزد، گفت: ناجوانمردی است که در برابر چنین خدایی عاصی و طاغی باشم که با دوست از برای دشمن عتاب کند! فورا مسلمان شد.
تذکره الاولیاء، عطار نیشابوری
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
روزی طلبه جوانی که در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس خواندن خسته شده ام و می خواهم دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و کسی از طلبگی به جایی نمی رسد و به جز بی پولی و حسرت، عایدی ندارد.
شیخ گفت: بسیار خب! حالا که می روی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر کجا می خواهی برو، من مانع کسب و کار و تجارتت نمی شوم. جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون کرد.
پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت: مرا مسخره کرده ای؟ نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره کرد و به ریش من هم خندید. شیخ گفت: اشکالی ندارد. پس به بازار علوفه فروشان برو و بگو این سنگ خیلی با ارزش است سعی کن با آن قدری علوفه و کاه و جو، برای اسب هایمان بخری. او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند.
آبروی مؤمن
عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ لِى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِیدُ بِهَا شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ فَلَا يَقْبَلُهُ الشَّيْطَانُ.
امام صادق علیه السلام :
هر که بر ضرر مؤمن داستانى بگوید و قصدش عیب او و ریختن آبرویش باشد که از چشم مردم بیفتد خداوند او را از دوستى خود بدوستى شیطان براند و شیطان هم او را نپذیرد.
اصول کافى جلد 4 ،صفحه62 ،روایت یک
عزت وذلت..
انگور را باهسته اش بخورید...
خواص هسته انگور :
دارای آنتی اکسیدان (ضد سرطان)
محرک جریان خون
ضدباکتری های مضر
حاوی کلاژن و مفید برای پوست
تنظیم کننده چربی خون
کتابی حاوی تمام نیازات...
یکی از شاگردان آیت الله بهجت (ره) می گوید:
در مشهد خدمت آقا بودیم که از حیاط حرم امام رضا(ع) خارج شدیم، آقا فرمودند: یک کتاب است که هر نوع دعایی که شما بخواهید در آن وجود دارد و برای هر کاری، دعای مخصوص به خودش را بیان کرده است.
من هم کنجکاو شدم و خیلی سریع قلم و کاغذ را آماده کردم و خواستم نام کتاب را یادداشت کنم تا یادم نرود.
از ایشان پرسیدم: آقا! اسم آن کتاب چیست؟
فرمودند : “قرآن”
پرده نشین ص58
پروردگارا...
بِسم الله الرحمن الرَّحِيمِ
لاٰ يُكَلِّفُ اَللّٰهُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا لَهٰا مٰا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهٰا مَا اِكْتَسَبَتْ رَبَّنٰا لاٰ تُؤٰاخِذْنٰا إِنْ نَسِينٰا أَوْ أَخْطَأْنٰا رَبَّنٰا وَ لاٰ تَحْمِلْ عَلَيْنٰا إِصْراً كَمٰا حَمَلْتَهُ عَلَى اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِنٰا رَبَّنٰا وَ لاٰ تُحَمِّلْنٰا مٰا لاٰ طٰاقَةَ لَنٰا بِهِ وَ اُعْفُ عَنّٰا وَ اِغْفِرْ لَنٰا وَ اِرْحَمْنٰا أَنْتَ مَوْلاٰنٰا فَانْصُرْنٰا عَلَى اَلْقَوْمِ اَلْكٰافِرِينَ.
خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایى اش تکلیف نمى کند.
آنچه [از خوبى ] به دست آورده به سود او و آنچه [از بدى ] به دست آورده به زیان اوست.
_ پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر
_ پروردگارا، هیچ بار گرانى بر[دوش] ما مگذار؛ هم چنان که بر [دوش] کسانى که پیش از ما بودند نهادى.
_ پروردگارا آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن؛
و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛
سرور ما تویى؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن.
سوره بقره آیه 286
منظورازکمک به زن...
منظور از کمک فقط شستن ظرف و… نیست. البته اینها هم کمک است ولی بیشتر کمک روحی است.
کمک معنوی و فکری است.
مرد باید ضرورتهای زن را درک کند، احساسات او را بفهمد و نسبت به حال او غافل نباشد.
مطلع عشق، صفحه۸۰و۸۱
درمحضراستاد
علاّمه طباطبائی(ره) و آیت اللّه شیخ محمّد تقی بهجت از استاد خود مرحوم آیت اللّه قاضی ره نقل نمودند که فرمود:
«اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد، مرا لعن کند!…»
در محضر بزرگان، محسن غرویان
برطرف کردن موانع غسل
شرط رسیدن به مادیات بیدینی نیست...
آیتالله بهجت (ره):
از دین دست برداشتیم تا دنیای ما بیشتر و بهتر شود، علاوه بر اینکه از معنویات پایین آمدیم، به ضرر دنیای ما تمام شد و همه خیرات از دست ما رفت، غافل از اینکه سرچشمه همه خیرات اوست، و از ناحیه او باید به ما برسد، و حتی حلال و حرام را باید او تعیین و تقسیم کند و اجازه تکوینی بدهد؛ زیرا «یضِل اللهُ مَن یشَآءُ وَ یهْدِی مَن یشَآءُ؛ هرکس را بخواهد، گمراه و یا هدایت میکند».
هرچند هدایت و اضلال خداوند گزاف نیست. میخواستیم با کنارهگیری از معنویات و دوری از دین در مادیات پیشرفت و ترقی کنیم، بدتر در مادیات هم عقب ماندیم، غافل از اینکه شرط رسیدن به مادیات، بیدینی نیست، وگرنه هر فرد بیدینی باید متمول و ثروتمند میبود. پس سعی کنیم خود را به حرام نیندازیم. بزرگان ما از حلال اجتناب میکردند، حداقل ما از حرام اجتناب کنیم
در محضر بهجت، ج۲، ص۳۹۹
تلنگر...
مردی در گوشه ای به راز و نیاز به درگاه الهی می پرداخت و چنین می گفت:
خداوندا، کریما، آخر دری بر من بگشای.
صاحبدلی از آن جا گذر می کرد
سخن مرد شنید و گفت:
ای غافل این در کی بسته بوده است!