دروغ بزرگی که بی بی سی به آیتالله سیستانی نسبت داد
دروغ بزرگی که بی بی سی به آیتالله سیستانی نسبت داد
در حالی که نبرد فلوجه به روزهای سرنوشت ساز خود نزدیک گردیده، شبکه دولتی انگلیس بار دیگر برای حمایت از داعش وارد صحنه شده و یک دروغ بزرگ را به مرجع شیعیان عراق به نسبت داد.
شبکه بی بی سی فارسی که سابقه طولانی در ارائه اخبار نادرست و دروغ دارد در جدیدترین اقدام خود برای حمایت از داعش، دروغ بزرگی را به مرجع عالیقدر شیعیان در عراق نسبت داد.
شبکه دولتی انگلیس که پیش از این اسناد متعددی از حمایت آن از گروه تروریستی داعش منتشر گردیده است، با آغاز نبرد رزمندگان عراقی و ارتش این کشور برای آزادسازی فلوجه،تلاش کرد تا با دروغ بستن به آیت الله سیستانی، این مرجع را مخالف حضور رزمندگان حشدالشعبی در آزادسازی فلوجه از دست تروریستهای داعش نشان دهد!
بر اساس این گزارش، بی بی سی فارسی در گزارش خود از عراق مدعی شد که «آیت الله سیستانی از شیعیان خواسته بود تا به دلیل “مسائل فرقه ای” وارد جنگ فلوجه نشوند»!
این دروغ شبکه دولتی انگلیس در حالی است که با مراجه به متن گفتگوی شیخ عبدالمهدی الکربلایی نماینده آیت الله سیستانی با پایگاه خبری “العهد"، دروغ بودن این ادعا مشخص می گردد .
بر اساس خبری که پایگاه “العهد” منتشر کرده است، نماینده آیت الله سیستانی در اظهارات خود با تاکید بر اینکه “ما بار دیگر به مبارزان تاکید می کنیم که به رهنمودهای مرجعیت عالی دینی در جریان عملیات آزادسازی شهر فلوجه پایبند باشند"، تصریح کرد: “آیت الله سیستانی در آغاز توصیه های خود بر ضرورت التزام به آداب جهاد تاکید کرده و گفته است که جهاد آداب عمومی دارد که بایستی حتی در مورد غیر مسلمانان رعایت شود.”
با مراجعه به منبع اصلی انعکاس پیام آیت الله سیستانی، کذب بودن خبر منتشره توسط بی بی سی فارسی مشخص می گردد.
شیخ عبدالمهدی الکربلایی همچنین اظهار داشت که “مبارزان بایستی با متجاوزان و قاتلان بر طبق توصیههای امیرالمومنین (ع) عمل نمایند، همچنان که توصیه سوم آیت الله سیستانی این است که اخلاق و آداب در مبارزه با متجاوزان و قاتلان باید رعایت شود.”
گفتنی است عملکرد شبکه بی بی سی فارسی به دلیل ارائه اخبار دروغ و نادرست بارها مورد اعتراض مخاطبین کم تعداد این شبکه قرار گرفته و این مساله پس از برکناری صادق صبا و جایگزینی رزیتا لطفی در این شبکه روند صعودی به خود پیدا کرده است.
منبع: جام نیوز
25 گنج بزرگ دنیا از زبان امام صادق (ع)
25 گنج بزرگ دنیا از زبان امام صادق (ع)
امام صادق علیه السلام فرمودند:
1- طلبتُ الجنة، فوجدتها فی السخأ : بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگی و جوانمردی یافتم.
2- و طلبتُ العافیة، فوجدتها فی العزلة:و تندرستی و رستگاری را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه گیری (مثبت و سازنده) یافتم.
3- و طلبت ثقل المیزان، فوجدته فی شهادة «ان لا اله الا الله و محمد رسول الله»: و سنگینی ترازوی اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهی به یگانگی خدا تعالی و رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) یافتم.
4- و طلبت السرعة فی الدخول الی الجنة، فوجدتها فی العمل لله تعالی: سرعت در ورد به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در کار خالصانه برای خدای تعالی یافتم.
5- و طلبتُ حب الموت، فوجدته فی تقدیم المال لوجه الله: و دوست داشتن مرگ را جستجو نمودم، پس آن را در پیش فرستادن ثروت (انفاق) برای خشنودی خدای تعالی یافتم.
برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد ز پس، تو پیش فرست
6- و طلبت حلاوة العبادة، فوجدتها فی ترک المعصیة: و شیرینی عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در ترک گناه یافتم.
7- و طلبت رقة القلب، فوجدتها فی الجوع و العطش: و رقت (نرمی) قلب را جستجو نمودم، پس آن را در گرسنگی و تشنگی (روزه) یافتم.
8- و طلبت نور القلب، فوجدته فی التفکر و البکأ: و روشنی قلب را جستجو نمودم، پس آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم.
9- و طلبت الجواز علی الصراط، فوجدته فی الصدقة: و (آسانی) عبور بر صراط را جستجو نمودم، پس آن را در صدقه یافتم.
10- و طلبت نور الوجه، فوجدته فی صلاة اللیل: و روشنی رخسار را جستجو نمودم، پس آن را در نماز شب یافتم.
11- و طلبت فضل الجهاد، فوجدته فی الکسب للعیال: و فضیلت جهاد را جستجو نمودم، پس آن را در به دست آوردن هزینه زندگی زن و فرزند یافتم.
12- و طلبت حدب الله عزوجل، فوجدته فی بغض اهل المعاصی: و دوستی خدای تعالی را جستجو کردم، پس آن را در دشمنی با گنهکاران یافتم.
13- و طلبت الرئاسة، فوجدتها فی النصیحة لعبادالله: و سروری و بزرگی را جستجو نمودم، پس آن را در خیرخواهی برای بندگان خدا یافتم.
14- و طلبت فراغ القلب، فوجدته فی قلة المال: و آسایش قلب را جستجو نمودم، پس آن را در کمی ثروت یافتم.
15- و طلبت عزائم الامور، فوجدتها فی الصبر:و کارهای پر ارزش را جستجو نمودم، پس آن را در شکیبایی یافتم.
16- و طلبت الشرف، فوجدته فی العلم: و بلندی قدر و حسب را جستجو نمودم، پس آن را در دانش یافتم.
17- و طلبت العبادة فوجدتها فی الورع: و عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در پرهیزکار یافتم .
18- و طلبت الراحة، فوجوتها فی الزهد: و آسایش را جستجو نمودم، پس آن را در پارسایی یافتم.
19- و طلبت الرفعة، فوجدتها فی التواضع: برتری و بزرگواری را جستجو نمودم، پس آن را در فروتنی یافتم.
20- و طلبت العز، فوجدته فی الصدق: و عزت (ارجمندی) را جستجو نمودم، پس آن را در راستی و درستی یافتم.
21- و طلبت الذلة، فوجدتها فی الصوم: و نرمی و فروتنی را جستجو نمودم، پس آن را در روزه یافتم.
22- و طلبت الغنی، فوجدته فی القناعة: و توانگری را جستجو نمودم، پس آن را در قناعت یافتم.
قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهانگرد را
23- و طلبت الانس، فوجدته فی قرائة القرآن: و آرامش و همدمی را جستجو نمودم، پس آن را در خواندن قرآن یافتم.
24- و طلبت صحبة الناس، فوجدتها فی حسن الخلق: و همراهی و گفتگوی با مردم را جستجو نمودم، پس آن را در خوشخویی یافتم.
25- و طلبت رضی الله، فوجدته فی برالوالدین: و خوشنودی خدا تعالی را جستجو نمودم، پس آن را در نیکی به پدر و مادر یافتم.
منبع: مستدرک الوسائل، ج 12، ص 173 - 174، ح 13810
برگرفته شده از menbar1.blog.ir
حكاياتى كوتاه و خواندنى
حكاياتى كوتاه و خواندنى
يكى از معتمدان حكايت كرد، كه : در يكى از سفرهاى خويش ، به قبيله (بنى عدرة ) رسيدم و در خانه اى فرود آمدم . و دخترى ديدم كه زيبايى را در حد كمال داشت و از زيبايى جمال و بيان او، به شگفت آمدم . در يكى از روزها كه از خانه بيرون رفتم ، تا قبيله را گردشى بكنم ، جوانى را ديدم زيباروى كه آثار شيفتگى ، از چهره او پيدا بود. لاغر، چون هلال و نحيف چون خلال . و همچون آتش زير ديگ مى سوخت . اشك بر رخسارش جارى بود و ابياتى تكرار مى كرد كه اين بيت ، از آنهاست :
بر تو شكيبائيم نيست و به نيرنگ نيز بر تو راهى ندارم . نه از تو گزيرى دارم و نه گريزگاهى . مرا هزار در ديگر هست كه راهشان را مى شناسم . اما بى دل ، كجا روم ؟ اگر دودل داشتم ، با يكى مى زيستم . اما در عشق تو يكدلم و رنج مى كشم .
از حال و وضع آن جوان پرسيدم . گفت : دخترى را كه تو در خانه پدر اويى ، دوست دارد. و دختر، از سالها پيش ، از وى ، روى نهفته است . گفت : به خانه آمدم و آن چه ديده بودم ، به دختر گفتم . و او گفت : او، پسر عموى منست گفتمش : مهمان را حرمتى ست . ترا به خدا سوگند مى دهم ، كه او را امروز، به نگاهى بهره مند ساز! گفت : صلاح حال او، در آنست كه مرا نبيند. اما، من گمان بردم كه خوددارى او از اين كار، به سابقه خويشتندارى ست . اما، من ، پيوسته او را سوگند دادم ، تا پذيرفت . و ناخوش مى داشت . و آنگاه كه پذيرفت ، او را گفتم : پدر و مادرم به فدايت ! وعده خويش را هم اكنون انجام مى دهى ؟ گفت : از پيش برو! و من نيز از پى تو مى آيم . من ، به سرعت به سوى جوان رفتم . و گفتم : ترا بشارت باد به ديدن آن كه مى خواهى ! و او، هم اكنون به سوى تو مى آيد. در اين ميان كه من ، با او سخن مى گفتم ، از پنهانگاه خويش به در آمد. دامن كشان مى آمد و گام هايش غبار مى انگيخت . چنان كه قامت او در غبار پنهان شد و من ، جوان را گفتم : اين اوست ! و دختر به پيش آمد. جوان ، چون به غبار نگريست ، فريادى كرد و بيهوش به صورت بر آتش افتاد. و هنگامى او را از زمين بلند كردم كه سينه و صورتش را آتش گرفته بود. و دختر بازگشت و مى گفت : آن كه توان ديدار غبار كفش هاى ما را ندارد، جمال ما را چگونه تواند ديد؟
مؤلف گويد: و چه قدر به داستان موسى - بر پيامبر ما و او درود باد! - شبيه است . ولكن انظر الى الجبل فان استقّر مكانه فسوف ترانى فلمّا تجليّى ربّه للجبل جعله دكّا و خرّ موسى صعقا فلماافاق قال سبحناك تبت اليك و انا اوّل المؤمنين
كشكول شيخ بهائى ، شيخ بهائى
اصحاب اعراف
زُرَارَةَ قَالَ قَالَ لِى أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا تَقُولُ فِى أَصْحَابِ الْأَعْرَافِ فَقُلْتُ مَا هُمْ إِلَّا مُؤْمِنُونَ أَوْ كَافِرُونَ إِنْ دَخَلُوا الْجَنَّةَ فَهُمْ مُؤْمِنُونَ وَ إِنْ دَخَلُوا النَّارَ فَهُمْ كَافِرُونَ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ وَ لَا كَافِرِينَ وَ لَوْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ دَخَلُوا الْجَنَّةَ كَمَا دَخَلَهَا الْمُؤْمِنُونَ وَ لَوْ كَانُوا كَافِرِينَ لَدَخَلُوا النَّارَ كَمَا دَخَلَهَا الْكَافِرُونَ وَ لَكِنَّهُمْ قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَيِّئَاتُهُمْ فَقَصُرَتْ بِهِمُ الْأَعْمَالُ وَ إِنَّهُمْ لَكَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَقُلْتُ أَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ هُمْ أَوْ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَقَالَ اتْرُكْهُمْ حَيْثُ تَرَكَهُمُ اللَّهُ قُلْتُ أَ فَتُرْجِئُهُمْ قَالَ نَعَمْ أُرْجِئُهُمْ كَمَا أَرْجَأَهُمُ اللَّهُ إِنْ شَاءَ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ وَ إِنْ شَاءَ سَاقَهُمْ إِلَى النَّارِ بِذُنُوبِهِمْ وَ لَمْ يَظْلِمْهُمْ فَقُلْتُ هَلْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ كَافِرٌ قَالَ لَا قُلْتُ هَلْ يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا كَافِرٌ قَالَ فَقَالَ لَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ يَا زُرَارَةُ إِنَّنِى أَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَمَا إِنَّكَ إِنْ كَبِرْتَ رَجَعْتَ وَ تَحَلَّلَتْ عَنْكَ عُقَدُكَ
زراره گويد: امام باقر (عليه السلام ) بمن فرمود: چه گوئى درباره اصحاب اعراف ؟ عرض كردم : اينها نيستند جز اينكه يا مؤ منند و يا كافرند، اگر ببهشت روند مؤ منند و اگر بدوزخ روند كافرند فرمود: نه بخدا سوگند نه مؤ مند و نه كافر، و اگر مؤ من بودند ببهشت مى رفتند چنانچه مؤ منان بروند، و اگر كافر بودند بدوزخ ميرفتند چنانچه كافران روند، ولى اينان مردمانى هستند كه كارهاى نيك و كارهاى بدشان برابر بود، و كردار نيك آنها را (ببهشت ) نرساند، و آنها چنانند كه خداى عزوجل فرموده است ، من عرض كردم : آيا ايشان از اهل بهشتند يا از اهل دوزخ ؟ فرمود: آنها را واگذار همانجا كه خدا واگذارده (يعنى كارشان با خداست )، من عرض كردم : آيا كار آنها را بتاخير اندازى ؟ فرمود: آرى بتاءخير اندازم چنانچه خداوند كارشان را بخود (و سرانجام نامعلومى واگذار كرده ، اگر خواهد برحمت خود آنها را ببهشت برد، و اگر خواهد آنانرا بسبب گناهانشان بدوزخ كشد و ستم بآنها نكرده است ، پس عرض كردم : آيا كافرى ببهشت رود؟ فرمود: نه ، عرضكردم : آيا بجز كافر كسى بدوزخ رود؟ گويد: فرمود: نه مگر اينكه خدا خواهد، اى زرارة من گويم : آنچه خدا خواهد و تو نميگوئى : آنچه خدا خواهد، همانا چون تو بزرگ شوى از اين حرف برگردى و عقده هاى دلت باز شود.
اصول كافى جلد 4 صفحه :132 رواية :1
تاثیر فضای مجازی بر روابط اعضای خانواده
تقدیر رهبر معظم انقلاب بر کتاب همپای صاعقه
چرا عرق سوز می شویم و راه پیشگیری و درمان آن چیست؟
چرا عرق سوز می شویم و راه پیشگیری و درمان آن چیست؟
علائم عرقسوز
بروز وزیکولها به صورت گروهی یا بثورات قرمز بدون وزیکول در مناطقی از بدن که زیاد عرق میکند.
این وزیکول ها معمولا همراه با خارش و سوزش شدید و احساس داغی هستند.
برآمدگیهای کوچک قرمز ناشی از افزایش دما اغلب بیشتر در افراد مسن و کودکان دیده میشود، اما میتواند برای هر کسی و در هر سنی بروز کند.
علت عرق سوز شدن
اغلب کودکان وقتی پوستشان عرقسوز می شود که والدینشان لباسهای خیلی گرم به آنها بپوشانند. به همین علت است که به پدران و مادران جوان توصیه می شود که لباسهای خیلی گرم به کودکانشان نپوشانند.
یک لباس معمولی مانند لباس افراد عادی کافی است تا کودکان در دمای عادی مانند بزرگسالان فعالیت کنند. به طور معمول، غدد عرق کودکان مانند بزرگسالان هنوز به خوبی رشد پیدا نکرده است، بنابراین ممکن است به راحتی در چینهای بدنشان آثار عرقسوز شدن دیده شود.
این جوشها اغلب در سه تا چهار روز بهبود می یابند، ولی اگر پس از گذشت این زمان هنوز جوشها باقی بودند و کودک شما تب کرد، لازم است با یک پزشک مشورت کنید. عرقسوز شدن بر اثر قرار گرفتن در معرض نور خورشید به وجود نمی آید، بلکه زمانی ایجاد می شود که گرمای بیش از اندازه به بدن برسد و بدن با تولید بسیار زیاد عرق، واکنش نشان دهد.
درمان پوست عرق سوز شده , بیماریهای پوستی
جلوگیری از عرقسوز شدن در بزرگسالان
* از لباسهای چسبناک یا تنگ یا پلاستیکی نباید استفاده کرد.
* لباس اطراف ناحیه عرق سوز باید آزاد باشد، یا بر روی منطقه مبتلا دستمال خنک بگذارید و اجازه دهید در معرض هوا خشک شود.
* اگر سابقه عرق سوز شدن دارید، از آفتاب سوختگی خود را حفظ کنید، زیرا واکنش التهابی بدن نسبت به آفتاب سوختگی ممکن است شعلهور کننده حمله جدید عرقسوز باشد.
* از محیطهای گرم و مرطوب دوری کنید.
* در آب و هوای گرم و مرطوب تا بهبود عرق سوز، فعالیت خود را کاهش دهید.
* رفتن شخص به یک محیط خنکتر و قرار دادن قسمتی از بدن که عرق سوز شده در معرض هوا، به رفع مشکل کمک میکند.
جلوگیری از عرقسوز شدن در نوزادان
* نوزادان را خشک و خنک نگه دارید. در هوای گرم یا هوای مرطوب، لباس نخی خنک و عرق گیر به آنها بپوشانید.
* نوزادان را در فضایی قرار دهید که تهویه هوای مناسب داشته باشد یا از پنکه با دور آرام استفاده کنید، ولی آن را در فاصله دور از پنکه قرار دهید تا حدی که فقط یک باد ملایم به کودک برسد.
* کرم و پماد به پوست آنها نمالید. این مواد جلوی عرق سوز شدن آنها را نمیگیرد، بلکه فقط روزنههای پوستشان را می بندد.
جلوگیری از عرقسوز شدن, درمان پوست عرق سوز شده
استفاده از لباس نخی خنک از عرق سوز شدن پوست جلوگیری می کند.
درمان پوست عرق سوز شده:
درمان پوست عرق سوز شده هم کار آسانی است:
مرحلهی اول برای درمان پوست عرق سوز شده :
محل عرق سوز شده را با آب و صابون بشویید. سپس با ضربات آرام حوله، خشکش کنید.
مرحلهی دوم برای درمان پوست عرق سوز شده :
به محل مورد نظر یک لایهی نازک پماد آنتی بیوتیک، یا اسپری ضد عفونی کننده بزنید، تا از عفونی شدنش جلوگیری کرده و به درمانش کمک کرده باشید.
مرحلهی سوم برای درمان پوست عرق سوز شده :
پوست تحریک شده را با گاز یا باند استریل بپوشانید. و هر ۲۴ ساعت یکبار تعویضش کنید.
خطر تفسيرهاى غلط
خطر تفسيرهاى غلط
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
شنيده بودم ، شخصى را مردم عوام تعريف مى كنند و از بزرگى و بزرگوارى او سخن مى گويند. فكر كردم به طورى كه مرا نشناسد، او را از نزديك ببينم و اندازه شخصيتش را بدانم .
يك روز در جايى او را ديدم كه ارادتمندانش كه همه از طبقه عوام بودند، اطراف وى را گرفته بودند. من هم صورت خود را پوشانده ، به طور ناشناس در گوشه اى ايستاده بودم و رفتار او را زير نظر داشتم . او قيافه عوام فريبى به خود گرفته بود و مرتب از جمعيت فاصله مى گرفت تا آنكه از آنها جدا شد. راهى را پيش گرفت و رفت . مردم نيز به دنبال كارهايشان رفتند.
من به دنبال او رفتم ببينم كجا مى رود و چه مى كند.
طولى نكشيد به دكان نانوايى رسيد، همين كه صاحب دكان را غافل ديد، فهميد نانوايى متوجه حركات او نيست ، دو عدد نان دزديد و زير لباس خويش مخفى كرد و به راه خود ادامه داد.
من تعجب كردم ، با خود گفتم :
شايد با نانوا معامله دارد و پول نان را قبلا داده يا بعدا خواهد داد.
از آنجا گذشت و به انارفروشى رسيد مقدارى جلوى انارفروش ايستاد. همين كه احساس كرد به رفتار او متوجه ندارد، دو عدد انار برداشت و به راه افتاد.
تعجبم بيشتر شد! باز گفتم :
شايد با ايشان نيز معامله داشته است ، ولى با خود گفتم :
اگر معامله است چرا رفتارش مانند رفتار دزدهاست . وقتى كه احساس مى كند متوجه نيستند، آنها را برمى دارد.
همچنان در تعجب بودم ، تا به شخص بيمارى رسيد. نانها و انارها را به او داد و به راه افتاد. به دنبالش رفتم ، خود را به او رسانده ، گفتم
بنده خدا! تعريف شما را شنيده بودم و ميل داشتم تو را از نزديك ببينم اما امروز كار عجيبى از تو مشاهده كردم ، مرا نگران نمود. مايلم بپرسم تا نگرانى ام برطرف شود.
گفت : چه ديدى ؟
گفتم :
از نانوا دو عدد نان دزديدى و از انارفروش هم دو عدد انار سرقت كردى .
مرد، اول پرسيد:
تو كه هستى ؟
گفتم :
از فرزندان آدم از امت محمد صلى الله عليه و آله .
مرد: از كدام خانواده ؟
امام : از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله .
مرد: از كدام شهر؟
امام : از مدينه .
مرد: تو جعفربن محمد هستى ؟
امام : آرى ، من جعفربن محمدم .
مرد: افسوس اين شرافت نسبى ، هيچ فايده اى براى تو ندارد. زيرا اين پرسش تو نشان مى دهد تو از علم و دانش جد و پدرت بى خبرى و از قرآن آگاهى ندارى ، اگر از قرآن آگاهى داشتى به من ايراد نمى گرفتى و كارهاى نيك را زشت نمى شمردى .
گفتم :
از چه چيز بى خبرم ؟
گفت : از قرآن .
- مگر قرآن چه گفته ؟
- مگر نمى دانى كه خداوند در قرآن فرموده :
((من جاء بالحسنة فله عشر امثلها و من جاء بالسيئة فلا يجزى الا مثلها)):
هر كس كار نيك بجاى آورد، ده برابر پاداش دارد و هر كس كار زشت انجام دهد، فقط يك برابر كيفر دارد.
با اين حساب وقتى من دو عدد نان دزديدم دو گناه كردم و دو انار هم دزديدم دو گناه انجام دادم ، مجموعا چهار گناه مرتكب شده ام .
اما هنگامى كه آنها را صدقه در راه خدا دادم در برابر هر كدام از آنها ده ثواب كسب كردم ، جمعا چهل ثواب نصيب من شد. هرگاه چهار گناه از چهل ثواب كم گردد. سى و شش ثواب باقى مى ماند. بنابراين من اكنون سى و شش ثواب دارم . اين است كه مى گويم شما از علم و دانش بى خبرى .
گفتم : مادرت به عزايت بنشيند، تو از قرآن بى خبرى ، خداوند مى فرمايد:
((انما يتقبل الله من المتقين )):
خداوند فقط از پرهيزگاران مى پذيرد.
تو اولا دو عدد نان دزديدى ، دو گناه كردى و دو عدد انار دزديدى ، دو گناه ديگر انجام دادى ، روى هم چهار گناه مرتكب شدى . و چون مال مردم را بدون اجازه به نام صدقه به ديگرى دادى ، نه تنها ثواب نكردى ، بلكه چهار گناه ديگر بر آن افزودى . مجموعا هشت گناه شده ، نه ، اين كه در مقابل چهار گناه ، چهل ثواب كرده باشى .
آن مرد سخنان منطقى را نپذيرفت ، با من به بحث و گفتگو پرداخت من نيز او را به حال خود گذاشته ، رفتم .
امام صادق عليه السلام وقتى اين داستان را براى دوستانش نقل كرد. فرمود:
اين گونه تفسيرها و توجيهات غلط در مسايل دينى سبب مى شود كه عده اى خود گمراه شوند و ديگران را هم گمراه كنند.
داستانهاى بحارالانوار جلد 4 ، محمود ناصرى
سهس چیز تحملش خیلی سخته!!!
تفسير حروف ابجد
تفسير حروف ابجد
عثمان بن عفان از پيامبر اكرم پرسيد: تفسير حروف ابجد چيست ؟
پيامبر فرمود:تفسير ابجد را بياموزيد، زيرا در آن نكات عجيبى است . واى بر عالمى كه پيوسته با اين حروف سر و كار دارد، و تفسير آنها را نداند. سپس آنها را به اين ترتيب تفسير نمود:
الف - آلاء اللّه ، حرف من اسمائه الف نشانه نعمتهاى الهى و حرفى از نامهاى الهى است .
ب - بهجة اللّه باء اشاره به بهجت خداوند دارد.
ج - جنة اللّه و جمال اللّه و جلال اللّه جيم نشانه جنان و جمال و جلال است .
د - دين اللّه ، دال اشاره به دين خدا يا جزاء الهى است .
ه - هاوية فويل لمن هوى فى النار هاء نشانه جهنم است ، واى بر كسى كه در آتش دوزخ بيفتد.
و - ويل لاهل النار، واى بر حال اهل دوزخ .
ز - زاوية اللّه فى النار يعنى زواياى جهنم .
ح - حطوط الخطايا عن المستغفرين فى ليلة القدر و مانزل به جبرئيل مع الملئكة الى مطلع الفجر
حاء نشانه ريزش گناهان توبه كنندكان در شب قدر است ، همان شبى كه جبرئيل با فرشتگان تا سپيده دم بر زمين فرود مى آيند.
ط - طوبى لهم و حسن مآب
درخت طوبى از آن استغفار كنندگان است و سر انجام خوشى دارند. طوبى درختى است در بهشت كه شاخه هاى آن از پشت ديوار باغ بهشت پيدا است و ميوه فراوان دارد.
ى - يداللّه فوق خلقه سبحانه و تعالى عما يشركون يا اشاره به قدرت برتر خداوند است .
ك - كلام اللّه لا تبديل لكلمات اللّه و لن تجد من دونه ملتحدا
كاف اشاره به كلام خدا است . كه در كلمات او تبديل و تغييرى نيست ، و پناهى ، جز او نمى يابى .
ل - المام اهل الجنة بينهم فى الزيارة و التحية و السلام و تلاوم اهل النار فيما بينهم
لام اشاره است به ديد و بازديدهاى اهل بهشت از يكديگر و سرزنش دوزخيان بر همديگر.
م - ملك اللّه الذى لا يزول و دوام اللّه الذى لايفنى
ميم نشانه بقاء و دوام سلطنت الهى است .
ن - والنون و القلم و ما يسطرون ، فالقلم قلم من نور و كتاب من نور فى لوح محفوظ يشهده المقربون و كفى بالله شهيدا
نون اشاره است به نون و قلم و آنچه مى نگارند، قلم قلمى از نور است و كتاب نيز كتاب نور است كه در لوحى محفوظ است و فرشتگان مقرب درگاه الهى نزد آن شاهد و حاضرند، و گواهى و شهادت خداوند به تنهائى كافى است .
سعفص وقرشت مانند ابجد، هوز، حطى ، كلمن تمام حروف آن بيان نشده است .
حضرت طبق روايت فرمود:
اماسعفص فالصاد صاع بصاع يعنى الجزاء بالجزاء كماتدين تدان ، ان اللّه لا يريد ظلما للعباد.
صاد - اشاره به اينستكه پاداش در مقابل پاداش است . هر طور تو با ديگران معامله كنى و پاداش آنان را بدهى ، خداوند هم همانطور با تو معامله مى كند و پاداش مى دهد. خداوند به بندگان ستم نخواهد كرد.
و اما قرشت يعنى قرشهم فحشرهم و نشرهم الى يوم القيامة فقضى بينهم بالحق و هم لايظلمون .
قرشت اشاره به آنست كه خداوند مردم را پس از مرگ زنده ، و همه را جمع مى كند و به حساب آنان رسيدگى ، و به حق و عدالت بين آنها قضاوت مى شود، و آنان مورد ظلم و ستم واقع نخواهند شد.
كشكول جبهه ، مؤ سسه فرهنگى نور
اینها در جشنواره کن اهداف سیاسی دارند...
رهبر حکیم انقلاب، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در دیدار با جمعی از کارگردانان سینما و تلوزیون در ۲۳ خرداد ۱۳۸۵:
«ما خبر داریم که همین مجموعههای جهانی، “از جمله کَن” و بعضی از جشنوارههای دیگر، واقعاً دارند کار میکنند؛ اینها هدف دارند. اینها دوست دارند از حضور هنرمند برجسته ایرانی در آنجا، در جهت سیاسی، یک استفادهای ببرند…وقتی تشویق و تقدیر فقط به سالن جشنواره و سکوی جایزه جشنواره منحصر است، آدم خیلی باورش نمیآید که نیتشان
- به قول ماها - زیاد خدایی باشد. بالاخره نیات سیاسی هست. عجیب هم نیست».
این نیز بگذرد...
بهلول کیست؟ آیا او واقعاً دیوانه بوده است؟
بهلول کیست؟ آیا او واقعاً دیوانه بوده است؟
در کتاب «دائرة المعارف تشیع» آمده است: ابو وُهیب(وهب) بن عمرو -بهلول- معروف به مجنون، از فقها و حکما و شعرای شیعه در قرن دوم هجری بوده است و علت دیوانگی ظاهری او این است که به وسیلهی آن، سخن حق را بدون ترس بر زبان بیاورد.
در کتاب مجالس المؤمنین، سفینة البحار، روضات الجنّات؛ أعیان الشیعه و…؛ بهلول از شاگردان خاص امام صادق(ع) و از اصحاب آن حضرت و حضرت امام موسی کاظم(ع) معرفی شده است.
از آنجا که هارون الرشید(خلیفه عباسی) قصد داشت مخالفان حکومت استبدادی خود را از بین ببرد، نقشهای طرح کرد تا امام کاظم(ع) را به شهادت برساند.
هارون از فقهای بغداد -از جمله بهلول- درخواست کرد تا فتوا دهند که امام قصد دارد بر علیه حکومت قیام کند و قتل او شرعاً واجب است. اما بهلول از این کار خودداری کرد و از امام چارهجویی نمود.
امام(ع) به او پیشنهاد کرد خودش را به دیوانگی بزند تا هارون از او دست بردارد.
یک روز صبح مردم بغداد بهلول را در کوچه و بازار دیدند که لباس کهنهای به تن کرده و سوار بر تکه چوبی شده و با کودکان بازی میکند و فریاد میزند: «کنار بروید! مبادا اسب من شما را لگد کند».
این تدبیر، او را از صدور فتوا بر علیه امام نجات داد و هارون وقتی شنید که بهلول دیوانه شده است، دست از او برداشت.
در روایتی دیگر، سید نعمت الله شوشتری در کتاب غرایب الاخبار به نقل از روضات الجنّات آورده است که هارون الرشید به پیشنهاد مشاورانش از بهلول خواست که قاضی القضاة(رئیس قوه قضائیه) بغداد شود، ولی او قبول نمیکرد و عذر میآورد. چون اصرار و فشار هارون از حد گذشت، بهلول خود را به دیوانگی زد. گویند وقتی به هارون گفتند که بهلول دیوانه شده است، گفت: «او دیوانه نشده، بلکه با این تدبیر خود را نجات داده است».
بهلول در تاریخ تشیع به عنوان مظهر و مثال مقاومت منفی و سرمشق تقّیه و حکیمی پاکباز و گریزان از خدمت ستمکاران شناخته شده است. حکایات و کلمات و اشعار او دستورالعمل زندگی با شرافت و مشوّق شهامت اخلاقی و صلابت دینی است.
بهلول در ادبیات و فرهنگ اسلامی به خصوص بین شیعیان در ردیف لقمان حکیم قرار دارد و سخنانش الهام بخش نویسندگان و شاعران و ضرب المثل میباشد. کلمه بهلول در لغت عرب به معنی مرد خندان یا کسی که خوبیهای زیادی دارد، است.
بهلول حدود سال 190 هـ .ق در بغداد وفات کرد و در همان شهر به خاک سپرده شد.
«تنقیح المقال»، «قاموس الرجال»،
دستور العمل جامع حضرت زهرا (س) برای خواب
دستور العملى جامع
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: دَخَلَ عَلَىَّ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ قَدْ إِفْتَرَشْتُ فِراشى لِلنَّوْمِ، فقالَ: یا فاطِمَةُ لا تَنامى إلاّ وَ قَدْ عَمِلْتِ أَرْبَعَةً:خَتَمْتِ القُرآنَ، وَ جَعَلْتِ الاَْنـْبِیاءَ شُفَعائَكِ، وَ أَرْضَیتِ الْمُؤْمِنینَ عَنْ نَفْسِكِ، وَ حَجَجْتِ وَ اعْتَمَرْتِ، قالَ هذا وَ أَخَذَ فِى الصَّلوةِ، فَصَبَرْتُ حَتّى أَتَمَّ صَلاتَهُ، قُلتُ: یا رَسُولَاللّهِ أَمَرْتَ بِأَرْبَعَة لا أَقْدِرُ عَلَیها فى هذَا الْحالِ! فَتَبَسَّمَ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ قال:إِذا قَرَأْتِ قُل هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ثَلاثَ مَرّات فَكَأنَّكِ خَتَمْتِ القُرْآنَ، وَ إِذا صَلَّیتِ عَلَىَّ وَ عَلَى الاَْنـْبِیاءِ قَبْلى كُنّا شُفَعاءَكِ یوْمَ الْقِیمَةِ، وَ إِذا اسْتَغْفَرْتِ لِلْمُؤْمِنینَ رَضُوا كُلُّهُمْ عَنْكِ، وَ إِذا قُلْتِ: سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إِلَهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أَكْبَرُ، فَقَدْ حَجَجْتِ وَ اعْتَمَرْتِ.
در وقتى كه بستر خواب را گسترده بودم، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بر من وارد شد، فرمود:اى فاطمه! نخواب مگر آن كه چهار كار را انجام دهى: قرآن را ختم كنى، و پیامبران را شفیعت گردانى، و مؤمنین را از خود راضى كنى، و حجّ و عمره اى را به جا آورى.
این را فرمود و شروع به خواندن نماز كرد، صبر كردم تا نمازش تمام شد، گفتم: یا رسول اللّه! به چهار چیز مرا امر فرمودى در حالى كه بر آنها قادر نیستم! آن حضرت تبسّمى كرد و فرمود:چون قل هو اللّه را سه بار بخوانى مثل این است كه قرآن را ختم كردهاى، و چون بر من و پیامبران پیش از من صلوات فرستى، شفاعت كنندگان تو در روز قیامت خواهیم بود، و چون براى مؤمنین استغفار كنى، آنان همه از تو راضى خواهند شد، و چون بگویى: سُبحانَ اللّه وَ الحَمدُ للّه وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اكبرُ، حجّ و عمره اى را انجام دادهاى.
عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال 11: 857
نماز شب
امام صادق عليه السلام :
صَلاةُ اللَّيْلِ تُحَسِّنُ الْوَجْهَ وَ تُحَسِّنُ الْخُلْقَ وَ تُطَيِّبُ الرِّيحَ وَ تَدُرُّ الرِّزْقَ وَ تَقْضِى الدَّيْنَ وَ تَذْهَبُ بِالْهَمِّ وَ تَجْلُو الْبَصَرَ؛
نماز شب، انسان را خوش سيما، خوش اخلاق و خوش بو مىكند و روزى را زياد و قرض را ادا مى نمايد
و غم و اندوه را از بين مى برد و چشم را نورانى مىكند.
ثواب الأعمال ص 42
یه خانم واقعا مومن....
پوشش زنان در ایران باستان
پوشش زنان در ایران باستان
در مورد پوشش زنان ایران باستان، مطالب زیادی در تاریخ وجود دارد. ویل دورانت درباره پوشش زنان ایران باستان و اینکه حجاب بسیار سختی در بین آنان رایج بوده است، می گوید: «زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند. هرگز به آنان اجازه داده نمی شد که آشکارا با مردان آمیزش (اختلاط) کنند. زنان شوهر دار حق نداشتند هیچ مردی را، ولو پدر یا برادرشان باشد، ببینند. در نقش هایی که در ایران باستان بر جای مانده، هیچ صورت زن دیده نمی شود و نامی از ایشان به نظر نمی رسد.»
بررسیها نشان می دهد که پوشش تمام بدن در دوره های مختلف تاریخی چه نزد زنان و چه نزد مردان در ایران یک حقیقت بوده است و به هیچ وجه ایرانیان در برهنگی به سر نمی برده اند. اما این را بایستی در نظر داشت که پوشش کامل و آراسته همراه با تزئینات زنان در ایران، با پوشش چادر اسلامی متفاوت بوده است.
ویل دورانت معتقد است نقش پوشش و حجاب زنان در ایران باستان چنان برجستهاست که میتوان ایران را منشاء اصلی پراکندن حجاب در جهان دانست.
دایرهالمعارف لاروس نیز به وجود حجاب زنان در ایران باستان اشاره میکند. در تفسیر اثنی عشری چنین آمدهاست: «تاریخ نشان میدهد که حجاب در فرس(فارس) قدیم وجود داشتهاست.»
حجاب زنان ایران باستان, لباس زنان ایران باستان
پوشش زنان ایران باستان
منزلت زنان در عصر نوسنگی
از حدود 8 هزار سال قبل از میلاد یا دوران نوسنگی و در مرحله کشاورزی و بعد شهرنشینی، نقش زن در امور و مسائل روزمره و مسائل آسمانی مورد توجه بوده است. در اولین قطعات کوچک نقاشی شده از جنس گل پخته که به ندرت تصویر انسانی بر آنها دیده می شود، تنها نقش زن مشهود است. در فلات ایران، در هزاره های دهم و نهم ق.م زن «رب النوع مادر» یا «ایزدبانوی مادر» و «الهه باروری» است که وظیفه اصلی ِوی در طبیعت، آفرینش و زندگی است.
آنها نگهبانان آتش و سازنده ظروف سفالین و فراهم آورنده میوه طبیعی بودند. از این عصر، تعداد زیادی مجسمه سفالین از رب النوع مادر که خدای نعمت و فراوانی است، در دست است. این رب النوع در ایران ماقبل تاریخ پیداشده و همسری داشته است که در آن ِ واحد هم شوهر و هم فرزند او محسوب می شد و در اینجا می توان اساس ازدواج با محارم را در مذاهب اقوام ایرانی جستجو کرد.
در زمان باستان نیز، زنان پارسی منزلت بالایی داشتند؛ چراکه در دوران زرتشت، مقام زنان و مردان یکسان بود و زنان می توانستند به مقام قضاوت، پادشاهی و… برسند. در میان امشاسپندان (فرشتگان) زرتشتی نیز، چندین فرشته نام های مونث داشتند که از مرتبه والای زن در آن دوران حکایت دارد.
در زمان باستان نیز، زنان پارسی منزلت بالایی داشتند؛ چراکه در دوران زرتشت، مقام زنان و مردان یکسان بود و زنان می توانستند به مقام قضاوت، پادشاهی و… برسند. در میان امشاسپندان (فرشتگان) زرتشتی نیز، چندین فرشته نام های مونث داشتند که از مرتبه والای زن در آن دوران حکایت دارد
حجاب قبل از اسلام
تاریخ باستان، تاریخ نظامی و سیاسی است و تحقیق در مورد نوع پوشش و حجاب زنان این دوره، کار آسانی نیست. برای به دست آوردن دلایل محکم باید به منابع موجود از آن دوران اشاره کرد. برپایه متون تاریخی، در تمدن ها و ادیان پیشین جهان، به ویژه در سلسله های مختلف ایران باستان، در دوره ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی، حجاب در میان زنان معمول بوده است و این حقیقت روشن می شود که با ورود اسلام به ایران، حجاب وارد نشده است و حجاب آنان با توجه به شرایط اقلیمی، اجتماعی، کار و پیشه، سبک و اسلوب خاص داشت.
آنچه بر صحت این ادعا گواهی دارد، نوع پوشش آنهاست که می توان آن را در دوران باستان از روی کتیبه های به جا مانده در مکان های باستانی(نقش رستم)، تحت جمشید، نقش رجب و…)، ظروف، تندیس ها و مجسمه های محافظت شده در موزه ها و در دوران بعد از اسلام از طریق منابع و کتاب های معتبر مانند شاهنامه فردوسی که آینه تمام نمای فرهنگ ایران زمین است، مشاهده کرد.
شاهنامه، کتاب ملی و حماسی ایرانیان، گرچه مملو از تاریخ حماسی و نظامی ایرانیان باستان است، اما نحوه پوشش زنان آن دوره را نیز در ابیاتی بازگو می کند. با وجود آنکه شاهنامه بیشتر به تاریخ شاهان و شرح جهانداری ها و جهانگشایی های آنان توجه دارد، گوشه هایی از تاریخ اجتماعی ایران را نیز نشان می دهد و در این میان بارها به «پوشیده رویان» در مورد زنان ایرانی اشاره می کند و چندین بار نیز به حجاب «چادر» اشاراتی دارد و نشان می دهد که زنان ما از زمان های باستان دارای چادر بوده اند.
از شاهنامه چنین برمی آید که از ابتدای تاریخ، یعنی دوران جمشید و فریدون، زنان ایران «پوشیده روی» بوده اند.
زنان اشراف؛ الگویی برای سایر زنان
تندیس های به جامانده از آن دوران، فقط حجاب زنان اشرافی را نشان می دهد که با تطبیق آثار کتبی، سنگ نوشته ها و تندیس ها و با تدبر در منابع مکتوب و آثار برجای مانده از سلسله های باستانی ایرانی، در بررسی نحوه پوشش معلوم می شود که زنان اشرافی نه تنها حجاب خود را رعایت می کردند، بلکه الگویی برای زنان طبقات پایین جامعه بودند و آنها نیز در مجالس عمومی و در منظر مردم پوشیده بیرون می آمدند.
بعضی از منابع موجود معتقدند زنان ایرانی از چادر و روبنده استفاده نمی کردند، ولی از جلوه گری ها و نمایش اندام برهنه پرهیز می نمودند. نقوش برجای مانده از سکه ها، تندیس ها و نقوش به دست آمده از زنان نشان می دهد زنان ایران باستان حجابی نداشتند، ولی پوشیدگی موی و روی، سنت و وجه امتیاز اشراف به شمار می رفته است.
هردوت و استرابون نیز هر دو پوشیدگی زنان طبقات ممتاز ایران قدیم را امری متداول می دانند و آنرا نوعی اشرافیت به شمار می آورند و تأکید می کنند که زنان طبقات دیگر از این در پرده بودن، خود را آزاد می دانستند. اما با توجه به اینکه واژه «چادر»(cvatur)در زبان پهلوی به معنی «لباس» و «پوشش» آمده است، چنین برمی آید که این واژه قبل از ساسانیان نیز کاربرد داشته است. البته مسلماً اگر چادر هم استفاده می شد، به نحو امروزی آن نبوده است.
منبع:tebyan.net
بهلول و همسر هارون و بهشت فروشی
بهلول و همسر هارون و بهشت فروشی
هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.
آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:
- بهلول، چه می سازی؟
بهلول با لحنی جدی گفت:
- بهشت می سازم.
همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:
- آن را می فروشی؟!
بهلول گفت:
- می فروشم.
- قیمت آن چند دینار است؟
- صد دینار.
زبیده خاتون گفت:
- من آن را می خرم.
بهلول صد دینار را گرفت و گفت:
- این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.
زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.
بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت:
- این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:
- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.
بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:
- به تو نمی فروشم.
هارون گفت:
- اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.
بهلول گفت:
- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.
هارون نارحت شد و پرسید:
- چرا؟
بهلول گفت:
- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!