نعل اسب نماد خوش شانسی!(نقش یهود در حادثه کربلا)
مگه امام حسین (ع) در گودال به شهادت نرسیدند پس باید محل دفن حضرت هم همون گودال باشه ! اونایی که رفتن کربلا میدونن بین محل گودال و ضریح مطهر فاصله هست. چرا؟
در کربلا عدهای یهودی به یزید (علیه لعنه) پیشنهاد دادند که بر این پیکر اسب تاخته بشه …
تو گودال نمیشد اسب تاخت. پیکر مطهر امام رو از گودال بیرون کشیدند،بردند یه محل صاف و هموار و ۱۰ اسب که بهشون نعل تازه زده بودند را بر این پیکر تازاندند و ۴۰ نعل اسبی که بر پیکر شهدای کربلا تاخته بودند را به عنوان تبرک از پای اسبها جدا کردند.
بعدها که در دوره قاعونی بغداد میشه مرکز یهودیان، نوادههای همین اشقیاء ، این نعل اسبها رو با افتخار سر درب خونههاشون میزدند که ما از هموناییم .
اینها بعدها کوچ کردند به شبه جزیرهای در اسپانیا ( بنام ایبری ) و همین سنت رو هم باخودشون بردند و نعل اسب رو نماد خوش شانسی معرفی کردند …
حالا یه عده از مردم خودمونم ناآگاهانه نعل اسب رو به عنوان نماد خوش شانسی استفاده میکنن !!!
ابوریحان بیرونی :
ستمهایی که بر حسینبنعلی در کربلا روا شد ، در هیچ ملتی با بدترین افرادشون انجام نشد.
او را با شمشیر و نیزه و سنگ باران از پای در آوردند ، سپس اسب بر بدنش تاختند… تعدادی از این اسبها به مصر رسیدند. بعضی از مردم ، این نعل اسبها را کنده و برای تبرک بر درب خانههای خود نصب کردند و این عمل در میان مردم مصر سنتی شد که بعد از آن هر کسی بالای درب خانه خود نعل اسب نصب میکرد…
در تاریخ نیز آمده ؛
یزید (علیه لعنه) در عصر عاشورا بعد از به شهادت رساندن امام حسین(ع) و یارانش دستور داد اسبها ( که نعل تازه شده بودند) را بر بدن شهدای کربلا تازاندند .
یزیدیان این روز را روز برکت و پیروزی نام نهادند و برای افتخار بر این پیروزی ( قتل خاندان مطهر پیامبر ) و رواج تفکر شیطانی خود نعل اسبهای خود را کندند و در سراسر شهرها و کشورهای مدرن ۱۴۰۰ سال قبل ( شام در عراق ، قسطنطنیه در روم ، ایران و … ) به نشانه پیروزی گرداندند .
این شد سبب آنکه در سرتاسر جهان از ۱۴۰۰ سال پیش تاکنون نعل اسب را نشانهی برکت و شانس و پیروزی میدانند .
اين خرافه به اروپا و اسپانیا هم رسيد. امویان به عنوان تبرک نعل اسب نگه میداشتن و آن را به عنوان شئای باارزش میفروختند اما اروپاییها چون معنی تبرک رو نمیدونستن میگفتن شانس میاره !!!!!
خوراکی هایی که " نباید " با شکم خالی خورد!
فضیلت شهید بر همهی انسانهای دیگر
رهبر انقلاب (حفظه الله):
خدای متعال، بزرگترین لطف را در حقّ شهید کرده است.
ملاحظه کنید! هیچ کس در دنیا باقی ماندنی نیست؛ همه رفتنیاند. انسانها به انواع و اقسام مرگها میمیرند؛ جوان و پیر هم ندارد .
انسانها در جوانی هم میمیرند، در پیری هم میمیرند، در کودکی هم۷ میمیرند؛ مردن برای همه است خدای متعال، این مرگی را که سرنوشت حتمی همه است و انسان، ناچار باید از این دروازه عبور کند، در مورد شهید به گونهای قرار داده که این قدر ارزش پیدا کرده است! در حالی که مرگهای معمولی، این ارزش را ندارد. لطفی از این بالاتر!؟ فضلی بر شهید از این بیشتر!؟
خدای متعال، بزرگترین لطف را در حق شهید کرده است:
مرگی را که سرنوشت حتمی همه است، برای شهید جوری قرار داده که اینقدر ارزش پیدا کرده است! لطفی از این بالاتر!؟
۷۷/۰۷/۰۵
حرمت زن
حضرت آیت الله جوادی آملی :
حرمت زن، نه اختصاص به خود زن دارد.
نه مال شوهر استو نه ویژه برادران و نه فرزندانش می باشد؛
همه اینها اگر رضایت بدهند، قرآن راضی نخواهد بود!
چون حرمت زن و حیثیت زن، به عنوان حق الله مطرح است!
حجاب زن، حقی است الهی ٬ عصمت زن “حق الله” است.
زن به عنوان امین حق الله از نظر قران مطرح است.
زن باید این مسئله را درک کند که حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم.
حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضی ام!
حجاب زن مال خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت دهند.
حجاب زن حقی الهی است…
زخمی که در روز عاشورا آشکار شد
در واقعهٔ عاشورا، زخمی کهنه بر پشت امام حسین علیهالسلام دیدند.
از امام زینالعابدین پرسیدند که این چیست؟
فرمود: «این زخم، جای انبانی است که بر پشت خود حمل میکرد، و به در خانهٔ بیوهزنان و یتیمان و مستمندان میبرد».
مستدرك سفينةالبحار، ج۴، ص۵۱۴
اسرار نهفته دروضو
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی می فرمایند : شستن صورت ها و دست ها و مسح سر و پاها در وضو، رازی دارد.
شستن صورت در وضو، یعنی خدایا! هر گناهی که با این صورت انجام دادم، آن را شست وشو می کنم تا با صورت پاک به جانب تو بایستم و عبادت کنم و با پیشانی پاک سر بر خاک بگذارم.
شستن دست ها در وضو، یعنی خدایا! از گناه دست شستم و به واسطه گناهانی که با دستم مرتکب شده ام، دستم را تطهیر می کنم.
مسح سر در وضو، یعنی خدایا! از هر خیال باطل و هوس خام که در سر پرورانده ام، سرم را تطهیر می کنم و آن خیال های باطل را از سر به دور می اندازم.
مسح پا، یعنی خدایا! من از رفتن به مکان زشت پا می کشم و این پا را از هر گناهی که با آن انجام داده ام، تطهیر می کنم.
من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۰۲
گریه وخنده ملائکه
روزی پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) از جبرئیل پرسیدند آیا ملائکه، گریه و خنده دارند؟
جبرئیل فرمود آری، به سه کس از روی تعجب می خندند و به سه کس از روی ترحم و دلسوزی می گریند.
خنده ملائکه در سه جا است:
1. از کسی که سراسر روز را به سخنان چرند و پرند و یا کارهای بیهوده می گذارند و چون شب شود، نماز عشاء خوانده و باز به بیهودگی خود ادامه می دهد، ملائکه می خندند و می گویند ای بی خبر، از صبح تا شب سیر نشدی، حالا سیر می شوی؟
2. دهقانی که بیل و کلنگ خود را برداشته و به بهانه تعمیر و اصلاح زمین خود، دیوار مشترک بین خود و شریکش را می ساید تا به سهم خود بیافزاید، ملائکه می خندند و می گویند آن زمین به آن پهناور تو را سیر نکرد، این مختصر تو را سیر می کند؟
3. از زنی که خودش را از نامحرم در زمانی که زنده بود نمی پوشانید، بعد از مرگش وقتی که او را در قبر می گذارند بدنش را می پوشانند تا کسی حجم و اندامش را نبیند، ملائکه می خندند و می گویند وقتی که مورد میل و رغبت بود او را نپوشانیدید، حالا که مورد نفرت و انزجار است او را می پوشانید؟
اما گریه ملائکه در سه جا است:
1. بر غریبی که در راه طلب علم و دانش بمیرد.
2. بر زن و مرد سالخورده ای که آرزوی فرزند کنند و خداوند به آنها عطا فرماید و آنها به این سبب خوشحال شوند و گویند او در آخر عمر، به ما خدمت کند و پس از مرگ جنازه ما را تشییع نماید، پس آن فرزند در زمان حیات پدر و مادرش از دنیا برود و ملائکه قبل از پدر و مادر بر او بگریند.
3. بر یتیمی که نیمه شب بیدار شود و گریان سراغ مادر را بگیرد، غافل از اینکه مادرش مرده است، وقتی دایه صدای او را می شنود با صدای خشن فریاد زند چرا گریه می کنی؟
وقتی کودک بینوا صدای دایه را می شنود، به یاد مرگ مادرش می افتد و با نا امیدی ساکت می شود، پس در چنین جایی است که ملائکه به غربت و بی کسی او گریه می کنند.
مواعظ العددیه، صفحه 144
معنای حمد...
روزی جوانی از پدرش پرسید معنی حمد چیست؟
پدرش گفت: پسرم، گمان کن در شهر میروی و سلطان تو را میبیند و سلطان بدون اینکه به او چیزی ببخشی، وزیر را صدا کرده و به تو کیسهای طلا میبخشد.
تو از وزیر تشکر میکنی یا سلطان؟؟
پسر گفت: از سلطان
پدر گفت: معنی شکر هم این است که بدانی هر نعمتی که وجود دارد از سلطان (خدا) است. اگر کسی به تو نیکی میکند او وزیر است و این نیکی به امر خدا است. پس او لایق همه حمدها است.
شهوترانی با انسان و جامعه چه میکند؟
شرافت و شهامت و شجاعت روح در همه كس رشد نمىكند. عزّت و آزادگى و عدالتخواهى و خيرخواه بشر بودن در همه كس رشد ندارد. در انسان شهوتران و عيّاش، اينها رو به زبونى و فرسودگى مىروند؛ در انسان از خود گذشته و از تن رهيده رشد مىكنند.
و لذا در آنجا كه انسان به شهوت و عيش و نوش گراييده است، همه سجاياى انسانى مرده است و انسان در لجن سيّئات اخلاقى فرو رفته است و بدان سبب جامعه و انسانها در راه سقوط مىافتند.
اولياى حقّ حتّى از بسيارى از لذّات مباح چشم مىپوشيدند و از گرفتارى در لذّات حلال نيز پرهيز داشتند، زيرا مىدانستند آنجا كه انسان پاىبند لذّت شد تعالى روح از او گرفته مىشود چه رسد به آنجا كه پاىبند گناه باشد.
استاد مطهری، علل گرایش به مادّیگری، ص177 (با تلخیص)
ارزش طب اسلامی را در اروپا بیشتر میدانند
آیتالله تبریزیان:
امروزه در آلمان که مرکز طب شیمیایی است، حدود ۸۰ تا ۹۰ درصد مردم از داروی گیاهی استفاده میکنند، در آمریکا این میزان به ۳۰ تا ۴۰ درصد میرسد. دنیا دارد به این سمت برمیگردد.
در طب شیمیایی به جهت این که طب شیمیایی اصلا دارو ندارد، تمامی داروهایش از معادن است و معادن هم از خاک است، خوردن خاک در دین و شرع ما حرام است، پس نمیتواند دارو باشد چون امام صادق میفرماید «مَا جَعَلَ اللهُ فِی حَرَامٍ شِفَاء» خداوند در حرام شفایی قرار نداده است.
وقتی میگوییم درمان برای سرطان داریم و آن را مثل سرماخوردگی درمان میکنیم، چون تجربه شده است و هر روز افرادی میآیند اینجا و تشکر میکنند که سرطانشان خوب شده است.
رهبرانقلاب: در بعضی خانوادهها، حقوق کودکان رعایت نمیشود.
رهبرانقلاب: در بعضی خانوادهها، حقوق کودکان رعایت نمیشود. تضییع حقوق کودکان فقط این نیست که انسان به آنها محبت نکند! سوءتربیتها،کمبود عواطف هم ظلم به آنهاست.
مرد دهاتی در مسجد!
نقل شده روزی سید هاشم امام جماعت مسجد فرمودند:
روزی پدرم می خواست نماز جماعت بخواند، من هم جزء جماعت بودم.
ناگاه مردی دهاتی وارد شد. از صفوف عبور کرد.
تا صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت.
مؤمنین از این که یک نفر دهاتی در صف اول ایستاده ، ناراحت شدند.
او اعتنائی نکرد، سپس در رکعت دوم نماز در حالت قنوت قصد فرادی کرد و نمازش را به تنهائی به اتمام رساند، همان جا نشست و مشغول نان خوردن شد.
چون نماز تمام شد، مردم از هر طرف به او حمله و اعتراض می کردند. او جواب نمی داد.
پدرم فرمود: چه خبر است ؟
گفتند: مردی دهاتی و جاهل به مسأله آمد صف اول ، و پشت سر شما اقتدا کرد.
آن گاه وسط نماز، قصد فرادی کرده و نشسته ناگه غذا خورد!!
پدرم گفت:چرا چنین کردی؟
در جواب گفت : سبب آن را آهسته به خودت بگویم ، یا در این جمع بگویم؟
پدرم گفت :در حضور جمع بگو!
گفت : من وارد مسجد شدم به امید اینکه از فیض نماز جماعت با شما بهره مند شوم.
چون اقتداء کردم ، دیدم شما در وسط حمد از نماز بیرون رفتید،و در این حال واقع شدید که من پیر شده ام و از آمدن به مسجد عاجز شده ام.
الاغی لازم دارم، پس به میدان الاغ فروشان رفتید، و خری را انتخاب کردید.
دو رکعت دوم در خیال تدارک خوراک و تعیین جای او بودید!!
من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست با شما باشم ، لذا نماز خود را به تنهایی تمام کردم. این را بگفت و رفت ..
پدرم بر سر خود زد و ناله کرد و گفت:
این مرد بزرگی است او را بیاورید!من با او کار دارم .
مردم رفتند که او را بیاورند، ناپدید شده بود و دیگر دیده نشد…
حکایتها و پندهای عارفانه
تصویر محل مخارج حروف عربــی
رسیدن شفاعت بعد از سیصدهزارسال عذاب
امير المومنين عليه السلام فرمودند:
به دستورات خدا عمل کرده و اطاعت کنيد وبه پشتوانه شفاعت ما گناه نکنيد و کيفر خداي بزرگ را کوچک نشماريد، زيرا به برخي از گناهکاران (از شيعه) شفاعت ما نمي رسد مگر بعد از اينکه سيصد هزار سال عذاب شوند!
منابع:
معاني الأخبار: 288/ ح 2
بحار 6: 154/ ح 9
تلنگر....
آهنگری با وجود رنج های متعدد عمیقاً به
خدا عشق می ورزید..
روزی کسی از او پرسید:
چگونه میتوانی خدایی را که اینهمه رنج نصیبت کرده دوست داشته باشی؟
آهنگر گفت:
وقتی تکه آهنی را در کوره قرار میدهم و آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا وسیله ای بسازم؛
اگر به صورت دلخواهم درآمد میدانم که مفید خواهد بود, اگرنه آن را کنار میگذارمهمین باعث شده که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که پروردگارا, مرا در کوره های رنج قرار بده، اما کنار نگذار…
"جون" کیست؟
“جون" كسى بود كه اميرالمؤمنين(علیه السلام) او را به 150 دينار خريد و به ابوذر بخشيد.
هنگامى كه ابوذر را به ربذه تبعيد كردند اين غلام براى كمك به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدينه مراجعت كرد و در خدمت اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبى(علیه السلام) و سپس به خدمت امام حسين(علیه السلام) رسيد و همراه آن حضرت از مدينه به مكه و از مكه به كربلا آمد.
هنگامى كه جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسين(علیه السلام) آمد و براى ميدان رفتن و دفاع از حريم ولايت و امامت اجازه خواست.
حضرت فرمودند: در اين سفر به اميد عافيت و سلامتى همراه ما بودى! اكنون خويشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
جون خود را بر قدمهاى مبارك امام حسين(علیه السلام) انداخت و بوسيد و گفت: اى پسر رسول خدا، هنگامى كه شما در راحتى و آسايش بوديد من كاسه ليس شما بودم، و حال كه به بلا گرفتار هستيد شما را رها كنم؟
جون با خود فكر كرد: من كجا و اين خاندان كجا؟! لذا عرضه داشت: آقاى من، بوى من بد است و شرافت خانوادگى هم ندارم و نيز رنگ من سياه است. يا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتى نماييد تا بويم خوش گردد و شرافت خانوادگى به دست آورم و رو سفيد شوم. نه آقاى من، از شما جدا نمى شوم تا خون سياه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون مى گفت و گريه مى كرد به حدى كه امام حسين(عليه السلام)گريستند و اجازه دادند.
با آنكه جون پيرمردى 90 ساله بود، ولى بچه ها در حرم با او انس فراوانى داشتند. او به كنار خيمه ها براى خداحافظى و طلب حلاليت آمد، كه صداى گريه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر يك را به زبانى ساكت كرد و به خيمه ها فرستاد و مانند شيرى غضبناك روى به آن قوم ناپاك كرد. او جنگ نمايانى كرد، تا آنكه اطراف او را گرفتند و زخمهاى فراوانى به او وارد كردند. هنگامى كه روى زمين افتاد، امام حسين(علیه السلام) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گريست، و دست مبارك بر سر و صورت جون كشيد و فرمود: «اللهم بيِّض وجهه و طيِّب ريحه و احشره مع محمد و آل محمد(عليهم السلام): بارالها رويش را سفيد و بويش را خوش فرما و با خاندان عصمت(عليهم السلام)محشورش نما.
از بركت دعاى حضرت روى غلام مانند ماه تمام درخشيدن گرفت و بوى عطر از وى به مشام رسيد. چنانكه وقتى بدن او را بعد از ده روز پيدا كردند صورتش منور و بويش معطر بود.[2]
منابع:
[1]. منتخب التواريخ: ص 311.
[2] . وسيلة الدارين فى انصار الحسين(عليه السلام): ص 115
خدمت به پدر مادر
جوانی به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! خیلی مایلم در راه خدا بجنگم.
حضرت فرمود: در راه خدا جهاد کن؛ اگر کشته شوی زنده و جاوید خواهی بود و از نعمت های بهشتی بهره مند می شوی و اگر بمیری، اجر تو با خداست.
چنانچه زنده برگردی، گناهانت بخشیده شده و مانند روزی که از مادر متولد شدی، از گناه پاک می گردی.
جوان عرض کرد: ای رسول خدا! پدر و مادرم پیر شده اند و می گویند: ما به تو انس گرفته ایم و راضی نیستند من به جبهه بروم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در محضر پدر و مادرت باش. سوگند به آفریدگارم! یک شبانه روز در خدمت پدر و مادر بودن، بهتر از یک سال جهاد در جبهه جنگ است.
( البته در صورتي كه جهاد واجب عيني نباشد بلكه واجب كفائي باشد )
« بحارالأنوار ، جلد 52/74 »
دعای پیامبر اکرم(ص)در حق زنان با حجاب
پروردگارا!
زنانی که خود را پوشیده نگه میدارند ، مشمول رحمت و غفران خود بگردان.
«مستدرک الوسایل، ج۳ ، ص۲۴۴»