نشانه ی مخلص بودن
امام خمینی (ره) :
اى عزيز،در كارهاى خود دقيق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بكش،و او را در برابر هر پيش آمدى استنطاق [پُرسِش]كن كه آيا اقدامش در خيرات و در امور شريفه براى چيست ؟….
اگر ديدى شيطان با تو سر و كار دارد، بدان كارهايت از روى اخلاص نيست و براى حق تعالى نيست.
اگر شما مخلصيد،چرا چشمه هاى حكمت از قلب شما به زبان جارى نشده،با اينكه چهل سال است به خيال خود قُربَهً الى الله عمل مى كنيد،با اينكه در حديث وارد است كه كسى كه اخلاص ورزد از براى خدا چهل صباح[روز]،جارى گردد چشمه هاى حكمت از قلبش به زبانش.
چهل حدیث/ص51و52
نتیجه سکوت در برابرزخم زبان
آقا سید هاشم حداد می فرمود:
«چندین بار خدمت آقای قاضی(استاد العرفا) عرض کردم که :
آزار و اذیت های کلامی مادر زنم به حد نهایت رسیده است و من حقاً دیگر تاب و صبر شکیبایی آن را ندارم و از شما می خواهم اجازه دهید زنم را طلاق دهم.»
مرحوم قاضی فرمودند:
از این جریانات گذشته، تو زنت را دوست داری؟
عرض کردم: آری.
فرمودند: آیا زنت هم تو را دوست دارد؟
عرض کردم: آری.
فرمودند: ابداً راه طلاق نداری. برو صبر پیشه کن، تربیت تو به دست مادرزنت می باشد، با این طریق که می گویی خداوند چنین مقرر فرموده است که ادب تو به دست مادرزنت باشد. باید تحمل کنی و بسازی و شکیبایی پیشه کنی!
من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی ابداً تخطی و تجاوز نمی کردم و آن چه این مادرزن بر مصایب ما می افزود تحمل می نمودم.
تا این که یک شب تابستانی خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم، داخل اطاق بودم که مادرزنم تا فهمید من آمده ام شروع کرد به ناسزا گفتن و فحش دادن و همین طور به این کلمات مرا مخاطب قرار دادن.
طوری که نه تنها من بلکه همسایگان هم می شنیدند،
گفت و گفت تا حوصله ام تمام شد.
ولی بدون این که به او پرخاش کنم و یا یک کلمه جواب بدهم از خانه بیرون رفتم و سر به بیابان نهادم.
بدون هدفی و مقصودی همین طور داشتم می رفتم، در این حال ناگهان دیدم من دو تا شدم،
یکی سید هاشمی است که مادرزن به او تعدّی می کرده و فحش و ناسزا می گفته و یکی من هستم که بسیار عالی و مجرد و محیط می باشم و ابداً فحش های او به من نرسیده…
در این حال برایم مشخص شد که این حال بسیار خوب و شادی زا فقط در اثر تحمل آن ناسزاها و فحش هایی است که وی به من داده است.
و اگر من، تحمل اذیت های مادرزن را نمی نمودم تا ابد همان سید هاشم محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود بودم.
الحمدلله که الان این سید هاشم هستم که در مکانی رفیع و مقامی بس ارجمند و گرامی هستم، که گرد و خاک تمام غصه های عالم بر من نمی نشیند و نمی تواند بنشیند…
آقای قاضی (استاد العرفا)می فرمودند:
« انسان هیچ وقت نباید مأیوس شود و از دیر کرد نتیجه نباید دست از سیر و سلوک بردارد
زیرا ممکن است کسی با ناخن زمین را بخراشد و سپس ناگهان به اندازه گردن شتر آب زلال و روان جاری شود. »
داستانهایی از کرامات اولیای الهی،ص132
گناهانی که دعا را رد می کنند
امام سجاد عليه السلام :
گناهانى كه دعا را رد مى كنند، عبارتند از :
بدى نيّت، بد ذاتى، دورويى با برادران،باور نداشتن اجابت دعا،به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا هنگامى كه وقتشان بگذرد،تقرّب نجستن به خداوند عزّوجلّ با نيكى كردن،صدقه ندادن،بد زبانى،ناسزا گفتن.
معانى الأخبار، ص ۲۷۱، ح ۲
حماسهای که امام زین العابدین علیه السلام در مجلس یزید آفرید
در روز جمعهاى در شام نماز جمعه است. ناچار خود یزید باید شرکت کند. اول آن خطیبى که به اصطلاح دستورى بود، رفت و هرچه قبلا به او گفته بودند گفت؛ تجلیل فراوان از یزید و معاویه کرد، هر صفت خوبى در دنیا بود براى اینها ذکر کرد و بعد شروع کرد به سبّ کردن و دشنام دادن على(ع) و امام حسین(ع) به عنوان اینکه اینها -العیاذباللَّه- از دین خدا خارج شدند، چنین کردند، چنان کردند.
زین العابدین(ع) از پاى منبر نهیب زد: «ایهَا الْخَطیبُ! اشْتَرَیتَ مَرْضاةَ الَمخْلوقِ بِسَخَطِ الْخالِق» تو براى رضاى یک مخلوق، سخط پروردگار را براى خودت خریدى.
بعد خطاب کرد به یزید که آیا اجازه مىدهى من بروم بالاى این چوبها دو کلمه حرف بزنم؟ یزید اجازه نداد.
آنهایى که اطراف بودند، از باب اینکه على بن حسین(ع)، حجازى است، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف است، براى اینکه به اصطلاح سخنرانىاش را ببینند، گفتند: اجازه بدهید، مانعى ندارد. ولى یزید امتناع کرد. پسرش آمد و به او گفت: پدرجان! اجازه بدهید، ما مىخواهیم ببینیم این جوان حجازى چگونه سخنرانى مىکند. گفت: من از اینها مىترسم. اینقدر فشار آوردند تا مجبور شد؛ یعنى دید دیگر بیش از این، اظهار عجز و ترس است؛ اجازه داد.
ببینید این زین العابدین(ع) که در آن وقت از یک طرف بیمار بود (منتها بعدها دیگر بیمارى نداشت، با ائمّه دیگر فرق نمىکرد) و از طرف دیگر اسیر، و به قول معروفِ اهل منبر چهل منزل با آن غُل و زنجیر تا شام آمده بود، وقتى بالاى منبر رفت چه کرد! چه ولولهاى ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الآن مردم مىریزند و مرا مىکشند.
دست به حیلهاى زد. ظهر بود، یکدفعه به مؤذّن گفت: اذان! وقت نماز دیر مىشود. صداى مؤذّن بلند شد. زین العابدین(ع) خاموش شد. مؤذّن گفت: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ»، امام حکایت کرد: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ». مؤذّن گفت: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ، اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ»، باز امام حکایت کرد، تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم(ص). تا به اینجا رسید، زین العابدین(ع) فریاد زد: مؤذّن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده مىشود و گواهى به رسالت او مىدهید کیست؟ ایهاالناس! ما را که به اسارت آوردهاید کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید که بود؟ و این کیست که شما به رسالت او شهادت مىدهید؟ تا آن وقت اصلا مردم درست آگاه نبودند که چه کردهاند.
آنوقت شما مىشنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر(ص) را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند. نعمان بن بشیر را که آدم نرمتر و ملایمترى بود، ملازم قرار داد و گفت: حداکثر مهربانى را با اینها از شام تا مدینه بکن.
این براى چه بود؟ آیا یزید نجیب شده بود؟ روحیه یزید فرق کرد؟ ابداً. دنیا و محیط یزید عوض شد. شما مىشنوید که یزید، بعد دیگر پسر زیاد را لعنت مىکرد و مىگفت: تمام، گناه او بود. اصلا منکر شد و گفت من چنین دستورى ندادم، ابن زیاد از پیش خود چنین کارى کرد. چرا؟ چون زین العابدین(ع) و زینب(س) اوضاع و احوال را برگرداندند.
استاد مطهری، حماسه حسینی، ج ۱ ص ۲۹۴ -۲۹۳ (با تلخیص)
شهادت امام سجاد(علیه السلام) تسليت باد
سرگردان شدن شیعیان در آخرالزمان
امام علی بن ابی طالب(ع) در چندین روایت به این گرفتاری اشاره دارند.
در یك مورد می فرمایند:
برای قائم ما دوره غیبتی هست كه مدت زمان زیادی طول خواهد كشید.
گویی شیعیان را هم اكنون با چشم خود می بینم كه در آن دوره همانند گله ای بی سرپرست در دشت و صحرا پراكنده شده اند و دنبال سرپناه و محل امن و راحتی می گردند امّا آن را پیدا نمی كنند.
ای مردم آگاه باشید در چنان شرایطی اگر كسی در دین خود ثابت قدم باشد و در نتیجه طولانی شدن دوره غیبت قلب او قساوت پیدا نكند در روز قیامت با من خواهد بود.
یا در سخن دیگر می فرمایند:
در غیبت امام زمان(ع)، مردم آن چنان دچار حیرت و سرگردانی می شوند كه عده زیادی از آنان گمراه می گردند.
تنها كسانی كه به دامن عترت پیامبر اكرم(ص) چنگ بزنند نجات پیدا می كنند و در مسیر هدایت باقی می مانند. [2].
در جای دیگر علی(ع)، ضمن ارائه تصویری از دوره غیبت امام مهدی(ع)
می فرمایند:فتنه ها و مشكلات گوناگونی در این دوره به وجود خواهد آمد.
به عنوان مثال دشمنان شیعیان از آنها بدگویی كرده، افراد فاسق و شرور به شرارت و گمراه سازی مردم از مسیر صحیح خواهند پرداخت و اوضاع به اندازه ای آشفته و پریشان خواهد شد كه بعضی مردم دچار حیرت و سرگردانی خواهند شد. [3].
به عبارت دیگر مردم از تشخیص راه درست عاجز خواهند بود.
بدیهی است كه وقتی امكان تشخیص راه صحیح مشكل بشود اغلب مردم خود به خود یا در اثر تبلیغات گوناگون پدشمنان و بدخواهان به مسیرهای انحرافی سوق داده می شوند.
منابع :
شیخ صدوق كمال الدین و تمام النعمة، ص 203.
شیخ طوسی، كتاب الغیبة، ص 202.
بحارالانوار، ج 28، ص 70.
هدیه آیت الله نخودکی
حاج آقای نخودکی گفت میخاین یه چیزی بهتون یاد بدم که قدرتش از علم کیمیا هم بالا تر باشه.
به مافرمودند:
بعد هرنماز اینها را بخونید:
* اول تسبیحات حضرت زهرا
* دوم آیت الکرسی تاوهوالعلی العظیم
* سوم 3 تا قل هو الله
* چهارم 3 تا صلوات
* پنجم آخر آیه 2 سوره طلاق از من یتق الله و آیه 3
وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکِّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا.3مرتبه
فرمود: هرچه من دارم از عمل کردن به این 5 مورد بعد از هر نماز دارم.
یکی از عوامل تحکیم دوستی و رفاقت هدیه دادن به دوستان است.
زمین جسد "لواط کار" را بیش از سه روز نگه نمیدارد!
غلامی را آوردند پیش عمر وگفتند: اومولایش را کشته است.
عمر دستور داد غلام رابه عنوان قصاص بکشند.
حضرت علی(علیه السلام) ازجریان باخبر شد، غلام را خواست و از اوپرسید: آیا تو مولایت راکشته ای؟
گفت:آری.
حضرت فرمود:چرا او را کشته ای؟
گفت:او به خاطر امیال نفسانی آمد پیش من و بر من غلبه کرد و با من لواط کرد،من هم او را کشتم.
حضرت از اولیای مقتول پرسید:آیااورادفن کرده اید؟گفتند بله.
پرسید:چه موقع او را دفن کرده اید؟گفتند:همین الان.
حضرت به عمرگفت:این غلام راحبس کن تاسه روز ودستوردیگری درمورداوجاری نسازتا سه روز تمام شود بعد از سه روزبه اولیای مقتول بگو تا بیایند اینجا.
وقتی سه روز تمام شد اولیای مقتول آمدند پیش حضرت علی(علیه السلام) وبه اتفاق عمر رفتند سر قبر مقتول.
سپس فرمود:قبر را بکنید.قبر را کندند تابه لحد رسیدند.
حضرت فرمود:جنازه رابیرون آورید.
به داخل قبرنگاه کردند دیدند کفن مقتول هست اماخودش نیست،گفتند:جنازه ای درقبرنیست!
حضرت علی(علیه السلام)گفت:
الله اکبر،الله اکبر…
قسم به خدا من دروغ نمی گویم،زیرا از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:
هرکس از امت من عمل قوم لوط را انجام دهد و باهمین حال بمیرد به او مهلت داده میشود تا درقبرقرارگیرد.
وقتی در لحد قبر قرارگرفت بیش ازسه روز در آنجا نمی ماند، بعد از آن او را پیش قوم لوط می برند و در عذاب سخت قوم لوط شریک میشوند و در روز قیامت هم با قوم لوط محشور می شوند…
لواط از جمله گناهان کبیره است وعمل زشتی است كه از زمان قوم لوط رواج پيدا كرده است .
آنها پایه گذار این عمل زشت بودند به طوری که قبل از آنان در هیچ قوم وملتی سابقه نداشته است..
این عمل زشت بر خلاف طبیعت انسان بوده و موجب سقوط و انحطاط انسان می شود.
اسلام هم به شدت با آن مبارزه کرده و حکم اعدام برای لواط کننده داده است…
بحارالانوار،جلد۴،ص۲۳۰،باب۷۱
بنا بود شما کور شوید، اما حالا که...
حضرت آیت الله شبیری زنجانی مدظله:
مرحوم آقای خوئی فرمودند: ما در نجف اشرف در خانه ۲۰ الی ۳۰ متری زندگی می کردیم.
خانمم روضه می گرفت و مزاحم مطالعه من بود. من به ایشان گفتم: روضه خوانی در منزل مزاحم مطالعه من است!
روضه تعطیل شد ولی چشم من مبتلا به دردی شد که هرچه مراجعه کردم، خوب نشد و دکترها از معالجه آن مایوس شدند.
متوسل شدیم، در عالم خواب به من گفته شد:
بنا بود شما کور شوید، ولی حالا که متوسل شدید با تربت استشفاء کنید. با تربت استشفاء کردم و چشمم خوب شد.
بدترین امت پیامبر(ص)
پیامبر مهربانی صلی الله علیه آله:
بدترین (مسلمانان) امت من کسانی هستند که چهار خصلت در آنها وجود داشته باشد :
1. در ناز و نعمت متولد شوند و درد مردم را نفهمند و رسیدگی نکنند.
2. گواراترین و پاکیزه ترین خوراکی ها را به خورند و به مردم می خورانند.
3.و و نرم ترین لباس را بهت می کنند و به مردم فقط و افتخار کنند.
4. و چون سخن گویند راست نگویند.
وسائل الشیعه ج ۱۰ ص۱۷۵
حفظ همسردرراه خدا
امام خامنه ای (حفظه الله):
همدیگر را در راه خدا حفظ کنید و وصیت به حق و صبر نمایید.
زنان مراقب باشند، چنانچه احساس کردند شوهرانشان از راه صحیح و راه خدا منحرف میشوند، با رفتار، موعظه و اخلاق خوب مانع شوند. مردان هم نسبت همسرانشان همینطور باشند.
۸۱/۳/۸
البته حفظ کردن هم، با محبت کردن و با زبان خوش و با منطق صحیح و با برخورد مدبرانه و حکیمانه حاصل میشود؛ نه با بداخلاقی و قهر و این چیزها.
۷۹/۸/۲۱
خوندن ازدواج دائم در مدت موقت
درمحضراستاد
امام علی علیه السلام:
در شگفتم از بخيل، به سوي فقري مي شتابد كه از آن گريزان است و سرمايه اي را از دست مي دهد كه در جستجوي آن است، در دنيا چون تهيدستان زندگي مي كند، اما در آخرت چون سرمايه داران محاكمه مي شود.
و در شگفتم از متكبري كه ديروز نطفه اي بي ارزش، و فردا مرداري گنديده خواهد بود و در شگفتم از آن كس كه آفرينش پديده ها را مي نگرد و در وجود خدا ترديد دارد.
و در شگفتم از آن كس كه مردگان را مي بيند و مرگ را از ياد برده است و در شگفتم از آن كس كه پيدايش دوباره را انكار مي كند در حالي كه پيدايش آغازين را مي نگرد و در شگفتم از آن كس كه خانه نابودشدني را آباد مي كند اما جايگاه هميشگي را از ياد برده است.
نهج البلاغه، حکمت ۱۲۶
تشکرشیطان
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط، سیدی بود که شغلش فروش لباس های دوخته شده مانند کت شلوار بود.
در آن زمان در خارج از کشور دو تا کارخانه بود که پارچه تولید می کردند و از نظر اهل خبره محصول این دو کارخانه از نظر جنس با یک دیگر هیچ فرقی نداشت. جز این که یکی از آن دو تبلیغات زیادی داشت؛
دیگری تبلیغات چندانی نداشت. اکثر مردم به سراغ محصولات کارخانه پر تبلیغات می رفتند.
لباس هایی که این سید تهیه می نمود، از پارچه آن کارخانه کم تبلیغات بود ولی کسی متوجه نمی شد.
روزی شیخ رجبعلی، در مغازه او نشسته بود. جوانی آمد و لباسی خرید و رفت.
شیخ خنده ای می کند و سپس به شاگردش می گوید: علت خنده ام را نمی پرسی؟ می گوید: نمی دانم، بفرمایید به چه علت خندیدید؟!
شیخ رجبعلی در جواب می گوید: مردم نمی دانند که این دو کارخانه، محصولاتش عین یک دیگر است.
این جوان که لباس را از تو خرید، با خیال و ذهنیت آن کارخانه پر تبلیغات آمده بود! سزاوار بود که به او می گفتی که این پارچه از چه کارخانه ای است!
خنده ام از این بود که وقتی جوان لباس را خرید و رفت، شیطان آمد و در اطراف تو چرخی زد و تشکر کرد و رفت!
بنا بود شما کور شوید، اما حالا که...
حضرت آیت الله شبیری زنجانی مدظله:
مرحوم آقای خوئی فرمودند: ما در نجف اشرف در خانه ۲۰ الی ۳۰ متری زندگی می کردیم.
خانمم روضه می گرفت و مزاحم مطالعه من بود. من به ایشان گفتم: روضه خوانی در منزل مزاحم مطالعه من است!
روضه تعطیل شد ولی چشم من مبتلا به دردی شد که هرچه مراجعه کردم، خوب نشد و دکترها از معالجه آن مایوس شدند.
متوسل شدیم، در عالم خواب به من گفته شد:
بنا بود شما کور شوید، ولی حالا که متوسل شدید با تربت استشفاء کنید. با تربت استشفاء کردم و چشمم خوب شد.
تلنگـــــــــر
فرشتہ از شیطان پرسید :
قویترین سلاح تو براے فریفتن انسانهـا چیست؟؟
شیطان گفت بہ آنهـا میگویم
«هـنوز فرصت هـست»
شیطان پرسید
قدرتمندترین سلاح تو براے امید بخشیدن بہ انسانهـا چیست؟
فرشتہ گفت بہ آنهـا میگویم
«هـنوز فرصت هـست»
بنگر ڪہ براے تو ڪدام فرصت باقیست.
ارزش صلوات برپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
آیت الله مجتهدی ره:
مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی از علماء مشهد بود، که در کتاب شریفش فرمود :
یکی از زهّاد و پرهیزگاران می گفت:
من با خودم عهد کردم که هر شب قبل از خوابیدن به اندازه ی معینی بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه وآله) صلوات بفرستم.
یک شب یک عده از رفقا و دوستان به اتاق و حجره ام آمدند،
با اینکه حجره ام شلوغ بود و تا دیر وقت طول کشید و خسته بودم ولی مثل هرشب صلوات هایم را فرستادم و بعد خوابیدم.
شب خواب دیدم،آقا رسول الله(صلی الله علیه وآله) وارد حجره شدند و از تشریف فرمائی وجود مقدس حضرت در و دیوار منور شده بود.
به سوی من تشریف آورند و فرمودند:
کجاست آن دهانی که بر من صلوات می فرستاد؟ می خواهم آن را ببوسم.
من خجالت کشیدم که بگویم من، چون لیاقتی در خودم نمی دیدم.
ولی آنقدر آقا رسول الله (صلی الله علیه وآله) بزرگوار بودند که صورت مبارک را جلو آوردند و به صورت من بوسه زدند.
از شدت خوشحالی از خواب پریدم بطوری که همه ی دوستان و رفقا از خواب بیدار شدند و به حال من غبطه خوردند..
بدانند و عبرت بگیرند...
امام خامنه ای (حفظه الله) :
«بعضی، چنین وانمود میکنند که اگر کشوری با امریکا قهر باشد، دیگر نمیتواند در مسیر سازندگی گام بردارد و کاری صورت دهد. پس، کارهایی که ما کردیم چیست؟! ما در دوره قهر با امریکا، این کارها را کردیم. همه این پیشرفتها در زمانی حاصل شد که امریکا به خون ما تشنه بود… در عین حال، این همه کار سازنده کردیم. پس، بدانند و عبرت بگیرند. خیال نکنند که ساختن این کشور و پیشرفت آن، متوقّف به این است که ما به درِ خانه دشمنان خدا - امریکا و غیر امریکا - برویم؛ نه. اگر به درِ خانه آنها رفته بودیم، این مقدار پیشرفت عاید نشده بود.»
۱۳۷۵/۰۲/۲6
کلاس تفسیر حضرت زینب صلوات الله علیها برای زنان کوفه
در تاریخ آمده است که گروهی از مردان کوفه به نزد حضرت امیرالمومنین (صلوات الله علیه) آمده و گفتند:
به زنان ما اجازه بده تا به نزد دخترت آمده و علوم دین و تفسیر قرآن را از وی بیاموزند.
حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه پذیرفتند و حضرت زینب صلوات الله علیها شروع به تدریس زنها نمودند.
خدا می داند که در طول این چهار سال یا بیشتر چه تعداد از زنان مسلمان در درس حضرت زینب صلوات الله علیها حاضر می شده اند.
روزی حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه وارد خانه شد و شنید که حضرت زینب (صلوات الله علیها) به زنان درباره حروف مقطعه قرآن خصوصا درباره حروف ابتدایی سوره مریم “كهيعص” سخن می گفت؛ پس از پایان درس امیرالمومنین به دختر خود فرمود:
نور چشمم! آیا می دانی این حروف (ک،ه،ی،ع،ص) رمز و نشانه ای از وقایعی است که در سرزمین کربلا بر تو و برادرت واقع خواهد گردید؟
سپس آن حضرت گوشه هایی از جزئیات این فاجعه را برای حضرت زینب صلوات الله علیها بیان کرد.
منابع:
الخصائص الزينبية (للسيد الجزائري)، ص ٦٨
رياحين الشريعة (للمحلاّتي) ج ٣ ص ٥٧
زينب الكبرى عليها السلام من المهد الى اللحد