سیاست گام به گام شیطان
سیاست شیطان گام به گام است:
_«خُطُواتِ»بقره۱۶۸
_مرحلهٔ اوّل؛ اِلقای وسوسه است
«فَوَسْوَسَ اِلَیْهِ»طهٰ۱۲۰
در مرحلهٔ دوّم؛ تماس می گیرد
_«مَسَّهُمْ طائِفٌ»اعراف۲۰۱
_مرحلهٔ سوّم؛ در قلب فرو می رود
«فیٖ صُدُورِ النّاسِ»ناس۵
_مرحلهٔ چهارم؛ در روح می ماند
«فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»زخرف۳۶
_مرحلهٔ پنجم؛ انسان را عضو حزب خود قرار می دهد
«حِزْبُ الشَّیْطانِ»مجادله۱۹
_مرحلهٔ ششم؛ سرپرست انسان می شود.
«وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا»نساء۱۱۹
_ مرحلهٔ هفتم؛ انسان خود یک شیطان می شود
«شَیاطیٖنَ الْاِنْسِ….»انعام۱۱۲
حكم شرط بندی درباره مسابقه و جایزه پیشبینی نتیجه مسابقات
آیا شرطبندی سر مسابقه اشکالی دارد؟ در چه شرایطی شرطبندی اشکالی ندارد؟
پاسخ:
اگر به صورتی نباشد که از بازنده چیزی بگیرند که به برنده بدهند، مانعی ندارد والّا صورت شرعی ندارد و حرام است.
پیشبینی نتیجه مسابقات و قرعهکشی بین کسانی که درست پیشبینی کرده اند و جایزه دادن به برندگان قرعه چه حکمی دارد؟
شرکت در پیشبینی برد و باخت تیمها اشکال ندارد ـ هر چند احتیاط در ترک آن است ـ اما بنابر احتیاط واجب مالک مبلغی که با شرطبندی به او میدهند نمیشود؛ بله اگر صاحب آن مبلغ بعداً با یکی از عقود شرعی مانند هبه یا صلح آن را تملیک کند، اشکال ندارد.
مطابق با فتاوایحضرتآیتاللهخامنهای
هر روز سه مصیبت بر ما وارد می شود ولی پند نمی گیریم.
شخصى محضر امام زين العابدين رسيد و از وضع زندگيش شكايت نمود.
امام فرمود: بيچاره فرزند آدم هر روز گرفتار سه مصيبت است كه از هيچكدام از آنها پند و عبرت نمى گيرد. اگر عبرت بگيرد دنيا و مشكلات آن برايش آسان مى شود.
مصيبت اول اينكه، هر روز از عمرش كاسته مى شود. اگر زيان در اموال وى پيش بيايد غمگين مى گردد، با اينكه سرمايه ممكن است بار ديگر باز گردد ولى عمر قابل برگشت نيست .
دوم : هر روز، روزى خود را مى خورد، اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس بدهد و اگر حرام باشد بايد بر آن كيفر ببيند.
سپس فرمود: سومى مهمتر از اين است .
گفته شد، آن چيست ؟
امام فرمود: هر روز را كه به پايان مى رساند يك قدم به آخرت نزديك شده اما نمى داند به سوى بهشت مى رود يا به طرف جهنم .
بحار الانوار ج ۷۸ ص ۱۶۰
ارزش انسان
علامه محمدتقی جعفری میگفتند:
عدهای از جامعهشناسان دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا در بارهی موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند.
موضوع این بود: ارزش واقعی انسان به چیست؟ معیار ارزش انسانها چیست؟
هر کدام از جامعهشناسان، صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه کردند. بعد، وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر میخواهید بدانید یک انسان چهقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد. کسی که عشقاش یک آپارتمان دوطبقه است، در واقع، ارزشاش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقاش ماشیناش است، ارزشاش به همان میزان است. اما کسی که عشقاش خدای متعال است ارزشاش به اندازه ی خداست.
علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعهشناسان صحبتهای مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
وقتی تشویق آنها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (ع) است.
آن حضرت در نهجالبلاغه میفرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ أمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازهی چیزی است که دوست میدارد».
وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانهی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (ع) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.
حرمت زن
آیت الله جوادی آملی:
حرمت زن، نه اختصاص به خود زن دارد
نه مال شوهر است و نه ویژه برادران و نه فرزندانش می باشد؛
همه اینها اگر رضایت بدهند، قرآن راضی نخواهد بود!
چون حرمت زن و حیثیت زن، به عنوان حق الله مطرح است!
حجاب زن، حقی است الهی ٬ عصمت زن “حق الله” است ٬ زن به عنوان امین حق الله از نظر قران مطرح است.
زن باید این مسئله را درک کند که حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم.
حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضی ام!
حجاب زن مال خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت دهند.
حجاب زن حقی الهی است…
تکریم فرزند
ادیسون، به خانه بازگشت
و یادداشتی به مادرش داد و گفت: این را آموزگارم داد؛ به من گفت: فقط مادرت بخواند.
مادرش در حالی که اشک در چشم داشت برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است؛ آموزش او را خود برعهده بگیرید.
سالها گذشت و مادرش هم از دنیا رفته بود؛
روزی ادیسون(که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود)، در خانه، خاطراتش را مرور می کرد. برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد؛ آن را درآورد و خواند…
نوشته بود: کودک شما کودن است؛ از فردا او را به مدرسه راه نمیدهیم!
ادیسون بسیار گریست.
او بعدها در خاطراتش نوشت:
توماس ادیسون، کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان، به نابغه قرن تبدیل شد …
حسین فدایی» به عنوان مسئول دفتر بازرسی رهبر معظم انقلاب منصوب شد
رهبر معظم انقلاب اسلامی طی حکمی حسین فدایی را بهعنوان مسئول دفتر بازرسی خود منصوب کردند.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی طی حکمی حسین فدایی را بهعنوان مسئول دفتر بازرسی خود منصوب کردند.
مقام معظم رهبری با تشکر از زحمات حجتالاسلام ناطقنوری، حسین فدایی را بهعنوان مسئول دفتر بازرسی خود منصوب کردند.
حسین فدایی که از جمله مبارزان انقلابی برجسته نهضت امامخمینی(ره) و زندانکشیده رژیم ستمشاهی بوده، پیش از این مسئولیتهای مهمی داشته که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره داشت:
- نماینده مردم تهران در دورههای هفتم و هشتم مجلس شورای اسلامی
- نائبرئیس کمیسیون اصل 90 مجلس شورای اسلامی
- فرمانده ستاد فوریتهای جنگ تحمیلی
- نماینده قوه مقننه در ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی
- رئیس شورای نظارت بر انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا.
خوارج از نظر آیتالله نوری همدانی
برخی معتقد هستند دین اسلام همان نماز و روزه است و نباید کاری به سوریه و عراق داشته باشیم، این افراد همان خوارج هستند.
برای جلوگیری از شنیدن غیبت
روزی یکی از اولیاء به الیاس و خضر علیهم السّلام شکایت کرد که مردم بسیار غیبت می کنند و حال آن که غیبت از گناهان کبیره است و هر چقدر آن ها را نصیحت می کنم و از غیبت کردن منع می نمایم سخن مرا نمی شنوند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند.
حضرت الیاس علیه السّلام فرمود:
چاره. این کار آن است که هر کس وارد مجلس شد به او بگو که بگوید:
«بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»
که در این صورت خداوند ملکی را بر اهل آن مجلس موکّل می گرداند که هرگاه کسی شروع به غیبت نماید آن ملک او را از آن باز دارد و از حق تعالی سؤال نماید تا آن قوم را از غیبت کردن نگاه دارد.
حضرت خضر علیه السّلام فرمود:
چون کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید:
«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».
حق تعالی ملکی را می فرستد تا آن که نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را نمایند.
منبع:
وسائل الشیعه، ج۷، ص۳۴۲.
عرفان و عبادت، ص 165
قصیده دیدارحضرت خضر و الیاس و حضرت امیر المومنین (ع)
در حدیث است که روزی علی عمرانی
آن شفیع همه خلق جهان رحمانی
ظاهرا بود به سن دو سه سال آن سرور
با پسرهای عرب بود سوی راه گذر
کوچه و شهر مدینه بشد آن زوج بتول
با پسرهای عرب بود ببازی مشغول
از قضا خضر بر آن کوچه عبورش افتاد
سوی طفلان عرب بهر کرم روی نهاد
زان میانه یکی از طفل عرب گشت بلند قامتش سرو و برخ ماه دو گیسو چو کمند
گفت ایا خضر سلامم بتو یا پیغمبر
هر کجا میروی امروز مرا با خود بر
خضر گفتا که یا کودک نیکو منظر
این خیالی که تو را هست ز سر باز گذز
کی توانی که تو با ما قدمی ساز کنی
گر شوی همچو یکی مرغ و تو پرواز کنی
ده دو گام نهم هر دو جهان را یکدم
نیست مانند من امروز کسی در عالم
بگذر از این سخنانی که محالست بدان عمرت امروز بشب گشت سه سالست بدان
این زمان بهر تماشای تو مستور شوم
دیده بر بند که تا از نظر تو دور شوم
میشوم غایب از اینجا تو مرا پیدا کن
گر بجویی تو مرا آنچه کنی با ما کن
مظهر کل عجائب بشنید این سخنان
گفتالبته قبول است مرا از دل و جان
دیده خویش ببندم تو برو از نظرم
زانکه از حال تو ای خضر همه با خبرم
دیده بنهاد بهم شاه و بشد خضر روان
سوی مشرق بشد آن لحظه بسی شکر کنان
گفت یارب تو همان کودک من یاری کن
هر کجا هست خدایا تو نگهداری کن
ناگهان از عقبش گفت که آمین ای خضر هست در شأن تو هم سوره یاسین ای خضر
گر قبولت نبود بار دگر غائب شو
بر رخ خویش نقابی زن و بر حاجب شو
باز آن زنده دل از روی ادب شد به حجاب
بار دیگر سوی مغرب شد و بربست نقاب
شهر مغرب چو قدم زد پس از آن بیرون شد بر سر راه ملاقات شه مردان شد
طفل گفتا که ایا خضر ترا مینگرم
هست این لحظه دو ساعت که تو را منتظرم
خضر چون کرد نظر طفل بگفتش که سلام بپرید از سر خضر عقل و هم از هوش تمام
چهره اش زرد و لبش خشک بشد دم بسته پای آن ماند ز رفتار و بشد دلخسته
طفل گفتا که ایا خضر تویی فخر قدم
نیست مانند تو امروز کسی در عالم
بگذر از این سخنانی که همه چون و چراست دم مزن خضر که این دفعه دگر نوبت ماست
روی کن در عقب ای خضر نگه کن بر من معجز از من بظهور آمد و تو کن احسن
خضر چون کرد نظر بر عقب و برگردید
اثری از قد و بالای همان طفل ندید
گفت امروز خدایا بکجا افتادم
روی خود سوی همان کوچه چرا بنهادم
این بگفت و سوی صحرا و بیابان گردید
کوه و دشت و چمن و بیشه شتابان گردید
نه صدایی نه ندایی بشنید از آن طفل
هم بدندان لب حسرت بگزید از آن طفل
بگذشت از همه جا و اثری دیده نشد
طی شد از غصه آن طفل پسندیده نشد
پای آن ماند ز رفتار بسی گردش کرد
باز آمد لب دریا بنشست با رخ زرد
زد به الیاس صدایی که برون شو از آب
خضر محنت زده خویش برادر دریاب
چون که الیاس شنید این سخن از خضر نبی خویش از ته دریا بیفکند بر عقبی
گفت ای خضر چرا مانده و حیرانی تو
هم بهئکار خودت ای خضر پریشانی تو
خضر گفتا چه بگویم بتو من ورد زبان
چه بدیدم به جهان آنچه بگویم بعیان
شدم امروز بگردش که جهان سیر کنم
نظری از روی حقیقت سوی این دیر کنم
پرسیدم به یکی شهر من از راه دراز
وقت ظهری بدو رفتم سوی مسجد بنماز
چونکه فارغ شدم و از ذکر روان گردیدم
بسر کوچه یکی طفل عرب من دیدم
طفل چون کرد نظر گفت بمن خضر سلام
باز برده ز سرم عقل و هم از هوش تمام
داد الیاس جوابش که ایا خضر نبی
هفت سال است که آن طفل چنین کرده بما
روزی آمد ته دریا و بمن یاری کرد
چند روزی به من غمزده دلداری کرد
پس از آن غیب شد و بنده ندانم که کجاست یا بعرش است بفرش است همان سر خداست
اثری از قد و بالاش نمی یابم من نظری از رخ زیباش نمی یابم من
الغرض همچو قضیه بمنم رخ داده
من ندانم بکجا رفته همان شهزاده
خضر نومید ز الیاس بسد آن سرور زار و حیران و سراسیمه بشد بار دگر
بار الها تو از این غصه مرا باز رهان
بار دیگر من محزون به همان طفل رسان
گفت در دل بروم تا بخورم آب حیات
گاه باشد که همان طفل بود در ظلمات
بر سر چشمه و هر غاری و هر کوه و کمر بیشه و غروه و دره بنمود آنچه نظر
نه صدایی نه ندایی بشنید از آن طفل
هم به دندان لب حسرت بگزیدش بر طفل
بسکه گرد آمده بود صورت او پنهان بود
هم به خود حال پریشانی خود حیران بود
کام آن خشک بد از تشنگی اندر ظلمات گفت در دل بروم تا بخورم آب حیات
باز آمد لب آن چشمه نشست آن از پا
سرو رخ تازه نمود و بشد از نو احیا
سر آن چشمه گلی چید که تا بوش کند
کف خود زد به همان آب که تا نوش کند
ناگهان از ته آن چشمه صدایی بشنید
بعد از او باز پس از لحظه ندائی بشنید
که ایا خضر نبی جام بگیر از دستم
نوش کن ماء معین زانکه من از وی هستم
خضر چون کرد نظر صاحب آواز ندید
به خود آن لحظه کسی یاور و دمساز ندید
گفت ای صاحب آواز ایا نیک اختر
پس کجا جام که من آب خورم ای سرور
ناگهان دید که دستی بشد از آب برون
آن همان جام پر از آب گرفتی بعیان
جام بگرفت از آن دست از آن آب بخورد پس دگر جام نداد او به مراش ببرد
دگر آواز بر امد که آیا خضر نبی
آب خوردی جام بردن بود بهر چه چی
خضر گفتا که خدایا به من این هجر بسست این صدا از ته این چشمه ندانم چه کسست
ای جوان رحم به حالم که ز پا افتادم
بهرت ای طفل ببین من به کجا افتادم
به خدایی که تو را مرتبه ات داد زیاد
به کریمی که ترا روز اذل نام نهاد
برسولی که بود از همه عالم بهتر
به محمد که بود نام خوشش پیغمبر
دهمت من قسم ای طفل بیا باور کن
تو بیا از ته این چشمه خودت ظاهر کن
چونکه دادش قسم آن لحظه برو ذات الیم ناگهان گشت همان آب از آن چشمه دو نیم
نوری اول به ظهور آمد بعد از پس نور
روی آن طفل از آن آب بیامد به ظهور
قد و بالاش همه خشک برون شد از آب ناگهان گشت دل خضر بر آن طفل کباب
که ایا طفل حزین من به فدای تو شوم
من بقربان همه درد و بلای تو شوم
صدقا طفل که مرشد تویی اندر عالم
این زمان بهر خدا رحم نما بر حالم
تو بگو با من مسکین که کجا رفته بدی
بکجا بودی اندر ته آن چشمه شدی
گفت ای خضر بهمراه تو بودم همه جا سخنانت بشنیدم همگی جا بر جا
گفت ای خضر مگو طفل که من طفل نیم
منم آجر بخدا بسته و از ذات ویم
منم آن کس که دو عالم بطفیلم بر پاست
در سما شمس و قمر ذره از نور ماست
کعبه از مولد من قبله حاجات آمد
نورم از نور خداوند بیک ذات آمد
آنکه بگرفت سر راه نبی من بودم
در سما دید چو شیر ازلی من بودم
من علیم که علی نام خدا می باشد
بتو هر لحظه علی راهنما می باشد
من علیم که سما تا بسمک چاکر ماست
در ازل حضرت جبریل پیام آور ماست
بوترابم که ایا خضر ترا من پدرم
حیدر و صفدرم و در دو جهان حیه درم
اسدالله ام و باشم اسد رهبانی هم غضنفر بودم نام تو هم میدانی
گر کنی شرط ایا خضر تو با شیعه من
هر که بینی که زده بر سر خود جقه ی من
آنکه از روی حقیقت تو نگهداری کن
از سر صدق تو با شیعه من یاری کن
مرقد شاه شهیدان ببغل من گیرم
کاندر آن گلشن فردوس برین من میرم
روز حشر که بپا شد غضب جباری
یا علی یک نظری کم به غریب لاری
باز از لطف ببخشای تو قهاری را
بانی و ساعی و هم مستمع و قاری را
شرایط استوارماندن دوستی ها
امام صادق علیه السلام فرمودند:
پسر نعمان اگر میخواهی دوستی برادرت خالص و یک رنگ برایت باقی بماند پس چهار مورد را رعایت کن:
1. با او شوخی نکن
2. بااو جر و بحث نکن
3. بر او فخر فروشی مکن
4. و با او دشمنی مکن
5. و فقط اسراری را با او در میان بگذار که اگر دشمن هم اطلاع یابد به تو زیانی نرساند زیرا که ممکن است دوست روزی دشمن تو شود.
بحارالأنوار جلد ۷۸ صفحه ۲۹۱
حکم ازدواج با زن شوهر دار از روی جهل
سوال: خانمی هستم که با یه نفر عقد موقت بودم و قبل از اینکه مدت تمام بشه بدون اینکه حکم را بدونم با کسی دیگه ازدواج کردم و الان متوجه حکم شدم آیا بر شوهر دوم حرام ابدی هستید یا نه ؟ با توجه به اینکه مدتی هست با هم ازدواج کردیم ؟ اگر حرام ابدی نیستیم همان عقد کفایت میکنه یا باید دوباره عقد را بخوانیم ؟
پاسخ:
آیت الله خامنه ای: در فرض سؤال اگر با مرد دوم نزديکى صورت گرفته، نسبت به شوهر دوم حرام ابد شدهايد و هرگز نمىتوانيد با او ازدواج نماييد.
آیت الله مکارم : هرگاه کسي بداند زني شوهر دارد و بداند ازدواج با زن شوهر دار جايز نيست و او را براي خود عقد کند، بايد از او جدا شود، بعداً هم چنانچه آن زن از شوهرش طلاق بگيرد، بنابر احتياط واجب نمي تواند با او ازدواج کند هر چند با او نزديکي نکرده باشد.
آیت الله سیستانی: به احتياط واجب بر او حرام ابدى هستيد مى توانيد به فقيهى ديگر با رعایت الاعلم فالاعلم رجوع کنید ودر هر حال ان عقد بدون شک باطل است
آیت الله وحید: در صورتی که بعد از عقد با دومی نزدیکی صورت گرفته باشد (یعنی همبستر شده اید) به شوهر دوم حرام ابدی شده اید و چنانچه مدت اولی هنوز تمام نشده تا عده وطی به شبهه از دومی تمام نشده نزدیکی با شوهر اول هم حرام است و بنابراحتیاط واجب سایر لذتها هم حرام است و عده وطی به شبهه مانند عده طلاق است.
آیت الله فاضل: اگر با شوهر موقت نزدیکی کرده اید و دخول محقق شده است؛ و بعد از تمام شدن مدت و پیش از انکه عده ان تمام شود ازدواج کرده اید و عقد خوانده اید و مسأله را نمی دانستید؛ چنانچه با شوهر دوم نزدیکی کرده باشد و دخول با شوهر دوم محقق شده باشد برای همیشه بر شوهر دوم حرام شده اید و او برشما حرام شده است وباید ازهم جدا شوید و نمی توانید با هم ازدواج کنید. اما اگر نزدیکی نکرده باشید و تنها عقد خوانده باشد؛ عقد شما باطل است لیکن حرام ابدی نشده اید و صبر کنید و بعد از تمام شدن عده دوباره با هم عقد بخوانید ازدواج شما صحیح می شود.
استفتا از سایت مراجع عظام
چرا اسرائیلی ها از اسم شهید فهمیده وحشت دارند؟
سالگرد شهادت شهید حسین فهمیده و روز دانش آموز گرامی باد
مهم ترین حساسیتهای نوجوان
_نگاه به دیدهٔ کودک به او:
نوجوان از این که به او به دیدهٔ کودک بنگرید، بسیار حساس است و از این مسأله رنج می برد. بسیاری ازدل سوزیهای مربیان، پدران و مادران برای نوجوان، چنین پیامی دارد.
_ مقایسه:
نوجوان از این که او را با دیگران (خواهر و برادر، فرزندان نزدیکان یا همسالان) مقایسه کنید، متنفر است.
_ تبعیض:
از دیگر حساسیتهای نوجوان، تبعیض بین او و دیگر خواهر و برادران است.
_ بی اعتمادی به او:
نوجوان دوست دارد به او اعتماد داشته باشند. بسیاری از سؤالات مربیان و یا والدین از او و گوشه و کنایه ها، از بی اعتمادی به وی حکایت دارد و حساسیت او را بر می انگیزد.
چگونگی دفاع از غیبت شونده
واژگونی دل نتیجه آلودگی به مکروهات
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (دامت برکاته):
بسته شدن و واژگونی دل، ویژه کافران و منافقان نیست، بلکه به هر میزانی که دل آدمی به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم گشته، به همان اندازه از فهم آیات الهی محروم می گردد.
و این واژگونی دل از آلودگی به مکروهات آغاز می شود و به گناهان صغیره و سپس به کبیره می رسد و از اکبر کبایر که کفر به خداست، سر بر می آورد. معیار سنجش بیماری قلب نیز مقدار بی توجهی انسان به فهم آیات الهی یا انزجار از آنهاست.
تفسیر تسنیم ج 2 ص 234
فلسفه حكومت اسلامي
امام علی علیه السلام:
خدايا تو مي داني كه جنگ و درگيري ما
براي به دست آوردن قدرت و حكومت، و دنيا و ثروت نبود بلكه مي خواستيم نشانه هاي حق و دين تو را در جايگاه خويش باز گردانيم.
و در سرزمينهاي تو اصلاح را ظاهر كنيم
تا بندگان ستمديده ات در امن و امان زندگي كنند و قوانين و مقررات فراموش شده تو بار ديگر اجرا گردد.
نهج البلاغه، قسمتی از خطبه ۱۳۱
چرا امام حسن (علیه السلام) صلح کرد اما امام حسین(علیه السلام) قیام کرد؟
چرا امام حسن (ع) صلح کرد یا چرا امام حسین صلح نکرد؟ … در زمان امام حسن (ع) در اثر جریان های زیادی که در زمان امیرالمؤمنین پیش آمد و از همه بالاتر آن حالت سست عنصری که اصحاب امام حسن به خرج دادند، اگر امام حسن مقاومت می کرد کشته می شد ولی نه کشته شدن شرافتمندانه و افتخارآمیز، آن گونه که حسین بن علی کشته شد.
حسین بن علی با هفتاد و دو نفر کشته شد، یک شهادت آبرومندانه و در یک وضع و شرایط خاص که هزار و سیصد سال دارد اسلام را آبیاری می کند. در زمان امام حسن یک حالت رخوت و سستی و خستگی در شیعیان پیدا شده بود که اگر این کار (مقاومت در مقابل معاویه) ادامه پیدا می کرد، یک وقت خبردار می شدند که حضرت را دست بسته تحویل معاویه داده اند. هنوز صابون معاویه و بنی امیه درست به جامه مردم نخورده بود.
بیست سال معاویه حکومت کرد. مغیرة بن شعبه و زیاد بن ابیه که به جان مردم افتادند آن وقت مردم فهمیدند که اشتباه کردند که در زمان حضرت علی دعوت او را لبیک نگفتند، اشتباه کردند که امام حسن را تحویل معاویه دادند. لهذا بعدها (بعد از حادثه کربلا) عده ای پیدا شدند و توّابین را به وجود آوردند، همان ها که دور مختار را گرفتند.
این امر یعنی آگاه شدن مردم از ماهیت حکومت اموی، از عواملی بود که شرایط را برای قیام امام حسین علیه السلام مساعد می کرد. گذشته از این، وضع یزید با وضع معاویه فرق می کرد. معاویه در لباس نفاق کار می کرد، یزید در لباس کفر. معاویه لااقل روی کارهایش سرپوش می گذاشت، علناً شراب نمی خورد، علناً سگ بازی نمی کرد، صورت ظاهر را حفظ می کرد. ولی یزید جوانی بود دیوانه و پرده در که حساب موقعیت خودش را نمی کرد که هرچه هست بالاخره مردم او را خلیفه پیغمبر می دانند. اینقدر شراب می خورد تا مست می شد و در حضور جمعیت به پیغمبر ناسزا می گفت.
واقعاً اگر قضایای کربلا نبود و امام حسین قیام نمی کرد و سبب نمی شد که یزید از بین برود و او همان بیست سالی را که معاویه خلیفه بود خلافت می کرد، اصلًا حوزه اسلام منقرض می شد. پس شرایط زمان خیلی فرق می کند. بنابراین امام حسن همان برنامه را اجرا کرد که امام حسین اجرا کرد و امام حسین همان برنامه را اجرا کرد که امام حسن اجرا کرد، فقط شکل کارشان با هم فرق داشت ولی روح هر دو یکی بود.
استاد مطهری، اسلام و نیازهای زمان، ج۱، ص۱۳۲-۱۳۸