خواص باطل
شمرجانبازصفین
نامش «شرحبیل» و کنیه اش «ابوالسابغه» بود؛خیلی دیر و پس از فتح مکه مسلمان شد
ما بیشتر از رذالت دشمنان امام حسین(ع) شنیده ایم ؛ اما در وصف عبادات شمر نوشته اند که شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانیشان پینه بسته بود. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.حتی تعدادی از این افراد با پیغمبر(ص) هم دیده شده اند.
شمر افتخاری دارد که ما آرزویش را می کنیم ؛یار و یاور امیرالمؤمنین در جنگ صفین.حتی او در مبارزه با ادهم ابن محرز باهلی (از سپاهیان معاویه) شمشیر خورد و زخمی شد؛پس به زبان امروزی او جانباز جنگ صفین است.
سه سوال مهم
مرد بيابان نشينى حضور امام حسين عليه السلام شرفياب شد. پس از عرض سلام، اظهار حاجت كرد … در اين موقع امام حسين عليه السلام فرمود:
اكنون حاجتت چيست؟ اعرابى حاجتش را روى زمين نوشت. امام حسين عليه السلام فرمود:
پدرم، على عليه السلام فرمود:
ارزش آدمى در خور چيزى است كه از آن به خوبى بهره ور میشود. و از جدّم، حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله، شنيدم كه میفرمود:
كار شايسته و بخشش براى كسى انجام دادن بايد در حدّ معرفت و شناخت او باشد.
اينك سه سؤال از تو می كنم، اگر يكى از آنها را به خوبى پاسخ دادى يك ثلث از آنچه در حال حاضر در اختيار دارم به تو میدهم، و اگر به دو پرسش پاسخ دادى دو سوم از آنچه را در اختيار دارم به تو میدهم و اگر هر سه سؤال را به خوبى پاسخ دادى تمام آنچه را در اختيار دارم- كه همانا كيسه اى سر به مهر شده است كه از عراق برايم فرستاده اند- به تو خواهم بخشيد. مرد اعرابى گفت:
سؤال فرما. آنگاه «لا حول و لا قوّة بالله» گفت.
امام حسين عليه السلام از وى پرسيد:
بهترين كارها چيست؟
اعرابى گفت: ايمان به خدا.
سؤال دوم: نجات بنده از هلاكت چيست؟ در پاسخ گفت: اطمينان و اعتماد به خدا.
سؤال سوم: چه چيز براى مردان زينت است؟ در پاسخ گفت: دانش همراه با بردبارى.
امام عليه السلام فرمود: اگر خطائى در آن واقع شد و به آن نرسيد؟ در پاسخ گفت: ثروت توأم با بخشش.
فرمود: اگر در اين هم به خطا برخورد كرد و به آن دست نيافت؟ به عرض رسانيد: بينوائى همراه با شكيبائى.
فرمود: اين را نداشته باشد و به خطا برود؟ معروض داشت: سزاوار است بر چنين شخصى صاعقه اى از آسمان فرود بيايد و او را بسوزاند!
امام حسين عليه السلام از پاسخ او خنديد و همه كيسه سر به مهر شده را به او مرحمت فرمود.
جامع الاخبار صفحه ۱۳۷
شق القمر کربلا
عده ای از مشرکان به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند و درخواست معجزه کردند. گفتند: اگر نزد خدا منزلتی داری به ماه دستور بده تا دو نیم شود.
حضرت سر به آسمان بلند کرد و به ماه دستور داد تا دو نیمه شود. ماه دو نیم شد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سجده شکر به جا آورد و به حاضران فرمود: ببینید و شاهد باشید.
آن گاه مشرکان گفتند: هر دو نیمه ماه به یکدیگر متصل شود و به صورت اول باز گردد. حضرت امر کرد و ماه به شکل اول بازگشت.
مشرکان با دیدن این معجزه آشکار، گفتند: یا محمد! وقتی مسافران ما از شام و یمن بازگشتند، از آن ها سؤال می کنیم که در این شب چه مشاهده کرده اند. اگر آن چه را که ما دیده ایم آن ها نیز دیده بودند، می فهمیم که این یک معجزه الهی بوده است. مسافران آمدند و گواهی دادند.
این جا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای اثبات و حفظ دین خدا شق القمر کرد. در کربلا هم علی اکبر علیه السلام برای حفظ و بقاء دین خدا شق القمر شد.
نامردی گفت: گناهان عرب بر گردن من باشد، اگر پدر این جوان را در مرگش ننشانم. با نیزه ای که در دست داشت، به پشت آن جناب فرود آورد و با شمشیر بر فرقش کوبید و سر ماه علویان، حضرت علی اکبر علیه السلام را شق کرد.
شمشیر پیشانی اش را شکافت. علی اکبر علیه السلام دست به گردن اسب خود انداخت. اسب او را به وسط لشکر دشمن برد. لشکریان از هر طرف دور او را گرفتند و با شمشیرهای خود قطعه قطعه اش کردند؛ فقطعوه بسیوفهم ارباً اربا.
سوگنامه آل محمد(ص)، ص 276، محمد محمدی اشتهاردی
خواص باطل
شریح قاضی
تاریخ مىنویسد: «مسجد کوفه مملو از جمعیتى شد که پشت سر ابن زیاد به نماز عشا ایستاده بودند.» چرا چنین شد؟ بنده که نگاه مىکنم، مىبینم خواصِ طرفدارِ حقْ مقصرّند و بعضىشان در نهایتِ بدى عمل کردند. مثل چه کسى؟ مثل «شریح قاضى». شریح قاضى که جزو بنىامیّه نبود! کسى بود که مىفهمید حق با کیست. مىفهمید که اوضاع از چه قرار است. وقتى «هانى بن عروه» را با سر و روى مجروح به زندان افکندند، سربازان و افراد قبیلهى او اطراف قصر عبیداللَّه زیاد را به کنترل خود درآوردند.
ابن زیاد ترسید. آنها مىگفتند: «شما هانى را کشتهاید.» ابن زیاد به «شریح قاضى» گفت: «برو ببین اگر هانى زنده است، به مردمش خبر بده.» شریح دید هانى بن عروه زنده، اما مجروح است. تا چشم هانى به شریح افتاد، فریاد برآورد: «اى مسلمانان! این چه وضعى است؟! پس قوم من چه شدند؟! چرا سراغ من نیامدند؟! چرا نمىآیند مرا از اینجا نجات دهند؟! مگر مردهاند؟!»
شریح قاضى گفت: «مىخواستم حرفهاى هانى را به کسانى که دورِ دارالاماره را گرفته بودند، منعکس کنم. اما افسوس که جاسوس عبیداللَّه آنجا حضور داشت و جرأت نکردم!»
«جرأت نکردم» یعنى چه؟ یعنى همین که ما مىگوییم ترجیح دنیا بر دین! شاید اگر شریح همین یک کار را انجام مىداد، تاریخ عوض مىشد.
اگر شریح به مردم مىگفت که هانى زنده است، اما مجروح در زندان افتاده و عبیداللَّه قصد دارد او را بکشد، با توجّه به اینکه عبیداللَّه هنوز قدرت نگرفته بود، آنها مىریختند و هانى را نجات مىدادند. با نجات هانى هم قدرت پیدا مىکردند، روحیه مىیافتند، دارالاماره را محاصره مىکردند، عبیداللَّه را مىگرفتند؛ یا مىکشتند و یا مىفرستادند مىرفت. آن گاه کوفه از آنِ امام حسین علیهالسّلام مىشد و دیگر واقعهى کربلا اتّفاق نمىافتاد! اگر واقعهى کربلا اتّفاق نمىافتاد؛ یعنى امام حسین علیهالسّلام به حکومت مىرسید. حکومت حسینى، اگر شش ماه هم طول مىکشید براى تاریخ برکات زیادى داشت. گرچه، بیشتر هم ممکن بود طول بکشد.
اى شریح قاضى! چرا وقتى که دیدى هانى در آن وضعیت است، شهادتِ حق ندادى؟! عیب و نقصِ خواصِ ترجیح دهندهى دنیا بر دین، همین است.
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) ۱۳۷۵/۰۳/۲۰
بیت المال مسلمین مانند آب چرکین است
مرحوم شیخ مرتضی انصاری برای هزینه منزل مبلغ ناچیزی اختصاص داده بود که کافی نبود، خانواده شیخ پیش یکی از علما که نزد شیخ محترم بود شکایت کرد و از او خواست تا در این باره با شیخ گفتگو کند که اندکی بر مقرری افزوده شود. آن عالم خدمت شیخ شرفیاب شده و جریان را گفت و خواسته خانواده را بیان کرد.
شیخ وقتی به منزل تشریف آورد به همسرش فرمود: لباسهای مرا شستشو ده و آب های چرکین آن را نگه دار و دور مزیز. همسر شیخ فرموده شیخ را انجام داد. شیخ فرمود: حالا این آب را بیاشام! عرض کرد: چگونه بیاشامم آبهای چرکین را و این چه امری است؟
شیخ فرمود: پس نیک بنگر و فکر کن این مالهائی که پیش من است در نظرم مانند همین آب چرکین است همان گونه که تو نمی توانی و نمی خواهی از این آب بخوری من هم حق ندارم و برایم جایز نیست به شما بیش از آنکه اکنون می دهم بپردازم زیرا این اموال حقوق فقرا است و شما با سایر مستمندان در نظرم یکسانید.
و این در ایامی بود که سیل حقوق شرعی از اطراف جهان تشیع به سوی شیخ سرازیر بود.
مردان علم درمیدان عمل، ج 5،سید نعمت الله حسینی
خواص باطل...
شبث ابن ربعی:
اسمش شبث ابن ربعی است،دیرتر از همه اسلام آورد.علامه شهیدی او را به طاووس تشبیه می کند.
پس از رحلت پیامبر مرتد گردید و طرفدار پیامبران دروغین شد.
وقتی ابوبکر پیامبران دروغین را شکست داد دوباره مسلمان شد.در زمام امیرالمؤمنین جزو سپاهیان حضرت امیر بود ، به خوارج پیوست و بعد از متفرق شدن خوارج دوباره به سپاه امام آمد.
بعد از شهادت امیرالمؤمنین، به معاویه پیوست و سعی کرد امام حسن(ع) را به معاویه تحویل دهد.
شبث در واقعه عاشورا از کسانی بود که به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند و او را به کوفه دعوت کردند. اما او با روی کار آمدن عبیدالله زیاد در کوفه به سمت وی رفت و با مسلم بن عقیل دشمنی کرد. او که تا روز پنجم محرم از رفتن به کربلا طفره میرفت، مجبور به شرکت درواقعه کربلا شد، در روز عاشورا که فرمانده نیروهای پیاده لشکر دشمن (شمر ابن ذالجوشن) بود، امام حسین علیه السلام در اولین سخنرانی خود از او و دیگر سران کوفه نام برد و نامه نوشتن و دعوتشان را یادآوری کرد.
وی در معرکه کربلا زیرکانه عمل کرد و از رویارویی مستقیم با حسین و یارانش پرهیز کرد تا جایگاه خود را در آینده به خطر نیندازد.
او بعدها به همراهی مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین علیه السلام در آمد و رئیس پلیس مختار شد. وقتی مختار که به قلع و قمع قاتلین امام حسین(ع) مشغول شد او را نیز تعقیب کرد که شبث به بصره نزد زبیریان فرار کرد و پس از آن در کشته شدن مختار توسط زبیریان حضور داشت. سپس با غلبه حجاج بن یوسف (فرمانروای مروانیان) بر زبیریان در کوفه او به مروانیان پیوست.
شبث سرانجام در سال هشتاد قمری با بیش از یک قرن عمر در کوفه از دنیا رفت.
امام حسین(علیه السلام)درکلام اندیشمندان مسیحی
آنتون بارا (اندیشمند مسیحی)
اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر میافراشتیم و در هر روستایی برای او منبری برپا میکردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیّت فرا میخواندیم.
معجزه عزاداری امام حسین(علیه السلام)
شفای بیماری لاعلاج چشم آیة الله بروجردی بوسیله گِل عزاداری سیدالشهداءعلیه السلام
حضرت آیة الله بروجردی رضوان الله می فرمودند در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هر چه معالجه کردم رفع نشد حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مایوس شدند.
تا آنکه روزی در ایام عاشورا که معمولاً دستجات عزاداری به منزل ما می آمدند نشسته بودم اشک می ریختم درد چشم نیز مرا ناراحت کرده بود در همان حال گویا به من الهام شد از آن گل هایی که به سر و صورت اهل عزا مالیده شده بود به چشم خود بکشم، مقداری گل از شانه و سر یک نفر از عزاداران گرفتم و به چشم خود مالیدم فوراً در چشم خود احساس تخفیف درد کردم و به این نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا آنکه بکلی کسالت آن رفع شد و بعداً نیز در چشم خود نور و جلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم.
در چشم معظم له تا سن هشتاد سالگی ضعف دیده نمی شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نموده و می گفتند به حساب عادی ممکن نیست شخصی که مادام العمر از چشم این همه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگی محتاج به عینک نباشد.
مردان علم در میدان عمل، ج2،سید نعمت الله حسینی
چرا ابراهیم هادی
ناامید نشو...
آیت الله قاضی(ره):
چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم.
چند مرتبه خواستند مرا بکشند، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی نگذاشت و خدا هم کمکم کرد! در این مدت نه خوابی دیدم، نه مکاشفه ای، نه رفیقی، نه همدردی، چهل سال است که در را می کوبم و خبری نیست.
واکنش استاد رحیمپورازغدی به انتقاداتِ صورت گرفته به سخنرانیاش در تجمع طلاب قم
همه حرفهایی که در مورد سکولاریسم درحوزه زدم، حرفهای امام و رهبری بود!
مسیحی وزره حضرت علی(علیه السلام)
در زمان خلافت علی علیه السلام در كوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در نزد یك مرد مسیحی پیدا شد. حضرت علی (علیه السلام) او را به محضر قاضی برد و اقامه ی دعوی كرد كه:
«این زره از آن من است، نه آن را فروخته ام و نه به كسی بخشیده ام و اكنون آن را در نزد این مرد یافته ام».
قاضی به مسیحی گفت: «خلیفه ادعای خود را اظهار كرد، تو چه می گویی؟»
او گفت: «این زره مال خود من است، و در عین حال گفته ی مقام خلافت را تكذیب نمی كنم (ممكن است خلیفه اشتباه كرده باشد)».
قاضی رو كرد به حضرت علی (علیه السلام) و گفت: «تو مدعی هستی و این شخص منكر است، علیهذا بر تو است كه شاهد بر مدعای خود بیاوری».
حضرت علی (علیه السلام)خندید و فرمود: «قاضی راست می گوید، اكنون می بایست كه من شاهد بیاورم، ولی من شاهد ندارم». قاضی روی این اصل كه مدعی شاهد ندارد، به نفع مسیحی حكم كرد و او هم زره را برداشت و روان شد.
ولی مرد مسیحی كه خود بهتر می دانست كه زره مال كیست، پس از آنكه چند گامی پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: «این طرز حكومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست، از نوع حكومت انبیاست» و اقرار كرد كه زره از حضرت علی (علیه السلام) است.
طولی نكشید او را دیدند مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم علی در جنگ نهروان می جنگد.
داستان راستان، ج،شهید مرتضی مطهری
وصف امیرالمومنین علیه السلام از زبان بزرگ اهل سنّت
ﺷﺎﻓﻌﻰ ، ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺳﻮﺍﻝ ﻛﺮﺩه بود ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ :
... ﭼﻪ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺮﺩﻯ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﻣﻨﺎﻗﺐ ﻭ ﻛﻤﺎﻟﺎﺕ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ” ﺗﻘﻴّﻪ ﻭ ﺗﺮس ” ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺶ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ” ﻛﻴﻨﻪ ﻭ ﻋﺪﺍﻭﺕ ” ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻭﺻﻒ ، ﻓﻀﺎﺋﻞ ﺍﻭ ﻣﺸﺮﻕ ﻭ ﻣﻐﺮﺏ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ …
القطره ، ج۱ ، ص۳۷۰
ﺩﺍﺭﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ، ج۲ ، ص۴
وَأَمِيرِ كُلِ ّ مُؤْمِنٍ....
زيباترين عنوان و لقب آن است كه پيامبر خاتم صلي الله عليه وآله آن را براي امیر المومنین علیه السلام انتخاب کرد، امير همه مؤمنان نيز از آن لقب هاست، كه فرمود:
مَنْ أَحَبَّ أَنْ يسْتَمْسِكَ بِدِينِي وَيرْكَبُ سَفِينَةَ النَّجاةِ بَعْدِي، فَلْيقْتَدِ بِعَلِي ّ بْنِ أَبِي طالِبٍ… وَهُوَ إِمامُ كُلِ ّ مُسْلِمٍ وَأَمِيرِ كُلِ ّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي»
هركه دوست دارد به دين من متمسك شود و بعد از من بر كشتي نجات سوار شود، بايد به علي بن ابي طالب عليه السلام اقتدا كند؛ چرا كه او امام همه مسلمانان و امير همه مؤمنان بعد از من است.
منابع:
بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۵۴
كمال الدين، ج ۱، ص ۲۶۰
ماجرای مسلمان شدن پروفسور روش بولوَن جراحِ مسیحی
پروفسور روش بولوَن جراحِ مسیحی بلژیکی
با عمل جراحی آیتالله میلانی از مراجع شیعه مسلمان شد. وقتی دید او در حین بیهوشی دعا میخواند.
به گفتۀ وی انسان در لحظه بهوش آمدن خود واقعیاش را نشان میدهد، وقتی دیدم او غرق خداست، آنرا با پاپ قیاس کردم که هنگام هوش آمدن مشغول زمزمهکردن ترانه بود.
دریافتم اسلام حقیقت واقعی است.
ماجرای شیعه شدن دکتر تیجانی
بزرگترین ریسمان
در حالات شیخ انصاری نوشته اند روزی یکی از فضلا در مجلس بحث شیخ گفت: خوابی برای شما دیدم ولی خجالت می کشم نقل کنم.
شیخ فرمود:بگو.
عرض کرد دیشب در خواب شیطان را دیدم طنابهای مختلف نازک و ضخیم داشت، پرسیدم این طناب ضخیم برای کیست؟
گفت برای استادت شیخ انصاری است، خیلی زور می خواهد تا شیخ را بکشانم، دیروز به هر زحمتی بود او را به دام انداختم، تا بازار او را کشاندم ولی طناب را پاره کرد و فرار نمود، این خواب نمی دانم حقیقت دارد یا نه؟
شیخ تبسم کرد و فرمود: ملعون راست گفته است، دیروز در منزل چند میهمان زن به ما وارد شدند، به من پشنهاد کردند مقداری میوه برای مهمانان بگیرم، و چون در منزل از خودم پولی نداشتم به سراغ پولی که جهت نماز و روزه و ختم قرآن از شخصی در منزل ما امانت بود رفتم و به عنوان قرض برداشتم که به بازار بروم و میوه تهیه کنم، بعد که پول رسید جایش بگذارم،
تا به درب مغازه رسیدم ناگهان به خود آمدم و گفتم مرتضی شاید مردی، از کجا زنده بمانی و قرضت را ادا کنی. برگشتم و پول را به جای خودش گذاشتم، این است پاره کردن طناب ضخیم.
جالب، قسمت آخر این رویا است که آن فاضل محترم گفت: از شیطان پرسیدم طناب من کدام است؟
نگاهی به من افکند و گفت: تو نیاز به طناب نداری.
عجب حکایتی، سید ابوالحسن حسینی