هديه اى كه خداى عالم به مشتاقان خود مى دهد
هديه اى كه خداى عالم به مشتاقان خود مى دهد
أ وحى الله إ لى بعض الصديقين أ ن لى عبادا من عبيدى يحبونى و أ حبهم و يشتاقون إ لى و أ شتاق إ ليهم و يذكرونى و أ ذكرهم ….
خداى تعالى به يكى از صدّيقان وحى فرمود:
مرا بندگانى است كه دوستم دارند و من دوستشان دارم ، مشتاق منند و من مشتاق آنانم ، به ياد منند و من به ياد آنانم … كمترين چيزى كه به ايشان مى دهم سه چيز است :
اوّل : پرتوى از نور خود را در دلهايشان مى افكنم كه بدان سبب از من خبردار مى شوند چنان كه من از آنان خبر دارم .
دوّم : اگر آسمانها و زمينها و هر آنچه در آسمانها و زمينهاست در ترازوهاى آنها باشد در برابر ارزش آنها كم مى بينم .
سوّم : به آنان روى مى آورم و كسى كه من به او روى آورم آيا فكر مى كنى كسى مى داند كه چه مى خواهم به او بدهم ؟
در حريم عشق ، سيّد عبداللّه حسينى
حسرتمندترین مردم کیست؟
امام على عليه السلام :
وَ قَد سُئلَ: مِنْ اَعْظَمُ النّاسِ حَسْرَةً؟ ـ : مَنْ رَأى مالَهُ فى ميزانِ غَيْرِهِ، فَاَدْخَلَهُ اللّه ُ بِهِ النّارَ، وَ اَدْخَلَ وارِثَهُ بِهِ الجَنَّةَ؛
در پاسخ اين سؤال كه حسرتمندترينِ مردم كيست؟ فرمودند: كسى كه ثروت خود را در ترازوى ديگرى ببيند و خداوند به سبب آن ثروت، او را به جهنم و وارث وى را [به خاطر هزينه كردن آن مال در راه خدا] به بهشت ببرد.
بحار الأنوار، ج 103، ص 15، ح 68.
تثمین سوددرسپرده های بانکی ربااست!
مراقب باشیم
هر كه چون نماز مغرب را خواند سه بار بگويد:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ قَالَ إِذَا صَلَّى الْمَغْرِبَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ وَ لَا يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ غَيْرُهُ أُعْطِيَ خَيْراً كَثِيراً
حضرت صادق (ع ) فرمود: هر كه چون نماز مغرب را خواند سه بار بگويد:
«الحمد لله الذى يفعل ما يشاء و لا يفعل ما يشاء غيره» خير بسيارى باو داده شود.
اصول كافى جلد 4 صفحه : 324 رواية : 2
تفاوت استغفار و توبه
تفاوت استغفار و توبه
در بسيارى از آيات قرآن استغفار و توبه باهم آمده ، مانند سوره هود كه مى فرمايد:
(وان استغفروا ربكم ثم توبوااليه )
(و يا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا اليه )
(فاستغفروه ثم توبوااليه )
(واستغفروا ربكم ثم توبوا اليه )
و عموم علماى اخلاق و دانشمندان اسلامى مبحث توبه و استغفار را در كتب خود يك جا مورد بحث قرار داده اند و در دعاها نيز استغفار و توبه باهم آمده است . اينك اين سؤ ال مطرح است كه ، آيا فرقى ميان استغفار و توبه است يا خير؟
در جواب اين سؤ ال ، بزرگان دو نظر را طرح كرده اند:
گروهى معتقدند كه فرقى ميان استغفار و توبه نيست . براى آنكه استغفار و توبه يكى است و توبه تاءكيد استغفار است .
ولى گروهى ديگر ميان آن دو فرق گذارده اند، به آن جهت كه استغفار مقدم بر توبه است و تقدم استغفار بر توبه به اين معناست كه انسان بايد خود را از گناهان پاك سازد و سپس خود را به اوصاف الهى بيارايد. در واقع استغفار، توقف در مسير گناه و شستشوى خويشتن است و توبه بازگشت به سوى اوست كه وجودى است بى انتها.
استغفار به معناى شستشو است و توبه به معناى كسب كمالات است ،مانند شخص آلوده كه بايد اول لباس چركين را از تن بيرون بياورد و خود را شستشو بدهد و بعد لباس پاكيزه به تن كند. يا بايد ابتدا جاروب كند، سپس زمين را فرش كند.
استغفار، طلب كردن مغفرت از خداى آمرزنده است ولى توبه عبارت از پشيمانى است ؛البته با تصميم بر ترك گناه و برگشت نكردن به آن .
در آغوش خدا (توبه) ، استاد ابراهيم خرمى مشگانى
برترین روزه
برترین روزه
قال امیرالمومنین علیه السلام :
صوم القلب خیر من صیام اللسان و صوم اللسان خیر من صیام البطن.
امام على علیه السلام فرمود:
روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شکم است.
غرر الحکم، ج ۱، ص ۴۱۷، ح ۸۰
گناهانی که سبب نزول بلا می شوند
امام سجاد عليه السلام :
وَ الذُّنُوبُ الّتى تُنْزِلُ النِّقَمَ عِصْيانُ الْعارِفِ بِالْبَغىِ وَ التَطاوُلُ عَلَىالنّاسِ وَ الاِستِهْزاءُ بِهِمْ وَ السُّخْريَّةُ مِنْهُمْ ؛
گناهانى كه باعث نزول عذاب مى شوند، عبارت اند از: ستم كردن شخص از روي آگاهى، تجاوز به حقوق مردم، و دست انداختن و مسخره كردن آنان.
معانى الاخبار ، ص 270
بنده کدام خدایی؟؟!
بندهی کدام خدایی؟
هر روز شالهایتان عقب تر
مانتوهایتان چسبان تر
ساپورتتان تنگ تر
رژ لبتان پررنگتر میشود
بندهی کدام خداییید؟
دل چند نفر را لرزاندهاید؟
کدام مرد را از همسر خود دلسرد کردهاید؟
چند پسربچه را به سمت پنهانی دیدن عکس و فیلم مستهجن سوق دادهاید؟
چند جوان را به سمت خودارضایی و زنا سوق داده اید؟
اشک چند پدر و مادر و همسر شهید را درآوردید؟
چند دختر بچه را تشویق کردهاید که بعدها بی حجابی را انتخاب کند؟
چند زن را به فکرانداختهاید که از قافله مد عقب نمانند؟
آه حسرت چند کارگر دور از خانواده را بلند کردهاید؟
پا روی خون کدام شهید گذاشتید؟
باعث دعوای چند زن و شوهر، بخاطر مدل تیپ زدن و آرایش کردن شدید؟
چند زوج را بهم بی اعتماد کردهاید؟
نگاههای یواشکی چند مردی که همسرش دارد کنارش راه میرود، به تیپ و هیکلت افتاد؟
نگاه های هوس آلود چند رهگذر و… .
چطور؟
بازهم میگویی، دلم پاک است!
چادری ها بروند خودشان را اصلاح کنند؟
بازهم میگویی، مردها چشمشان را ببندند نگاه نکنند؟
جامعه چاردیواری اختیاری تو نیست.
من اگر گوشه ای از این کشتی را سوراخ کنم،
همه غرق میشوند.
میتوانم گاز سمی اسپری کنم و
بعد بگویم،شما نفس نکشید؟
چرا انقدر در حق خودت و دیگران ظلم میکنید؟
مشکل شما این است که اصلا نمیدانید برای چه به دنیا آمده اید
استاد پناهیان
آشنایی باچهل گناه زبان
رسولُ اللّه ِصلى الله عليه وآله:
رسولُ اللّه ِصلى الله عليه وآله:
مَن عَيَّرَ أخاهُ بِذَنبٍ قَد تابَ مِنهُ لَم يَمُتْ حَتّى يَعمَلَهُ .
هر كس برادر خود را براى گناهى كه از آن توبه كرده است سرزنش كند، نميرد تا خود آن گناه را مرتكب شود.
تنبيه الخواطر؛113؛1
مولای متقیان حضرت امیر (ع) میفرمایند:
الإمام عليّ عليه السلام :
إذا كانَت لَكَ إلَى اللّه ِ سُبحانَهُ حاجَةٌ فَابدَأ بِمَسأَ لَةِ الصَّلاةِ عَلى رَسولِهِ صلي الله عليه و آله ، ثُمَّ سَل حاجَتَكَ ؛ فَإِنَّ اللّه َ أكرَمُ مِن أن يُسأَلَ حاجَتَينِ فَيَقضِيَ إحداهُما ويَمنَعَ الاُخرى .
هرگاه از خداى سبحان حاجتى دارى ، ابتدا درخواست درود فرستادن بر پيامبرش را بكن، سپس حاجتت را بخواه؛ زيرا خداوند ، كريم تر از آن است كه دو حاجت از او خواسته شود و يكى را برآورَد ودیگری رابرنیاورد.
نهج البلاغه؛حکمت 361
نهی از منکر بازبان خوش...
زندگی به من یادداد....
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩ
ﺍﮔﺮ ﻗﻀﺎﻭتی ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺑﮑﻨﻢ
دنیا ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ
ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﯾﻢ . . .
پنـاه میبرم به خـدا
از عـیبی که امروز در خود می بینم
و دیروز دیگران را
به خاطر هـمان عیـب ملامت کرده ام
محتاط باشیم
در سرزنش و قضاوت کردن دیگران
وقتی
نه از دیروز او خبر داریم
نه از فردای خودمان . . .
شلوغ نکن و آبـــروی صاحبخـــانه را حفظ کن
شلوغ نکن و آبـــروی صاحبخـــانه را حفظ کن
در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان، همه غصّه ها می رود.
چون هزار غصّه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آن ها خبر ندارد.
هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد.
در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی.
اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید شلوغ نکن و آبـــروی صاحبخـــانه را حفظ کن.
محمداسماعیل دولابی(رحمة الله علیه)
25 گنج بزرگ دنیا از زبان امام صادق (ع)
25 گنج بزرگ دنیا از زبان امام صادق (ع)
امام صادق علیه السلام فرمودند:
1- طلبتُ الجنة، فوجدتها فی السخأ : بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگی و جوانمردی یافتم.
2- و طلبتُ العافیة، فوجدتها فی العزلة:و تندرستی و رستگاری را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه گیری (مثبت و سازنده) یافتم.
3- و طلبت ثقل المیزان، فوجدته فی شهادة «ان لا اله الا الله و محمد رسول الله»: و سنگینی ترازوی اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهی به یگانگی خدا تعالی و رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) یافتم.
4- و طلبت السرعة فی الدخول الی الجنة، فوجدتها فی العمل لله تعالی: سرعت در ورد به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در کار خالصانه برای خدای تعالی یافتم.
5- و طلبتُ حب الموت، فوجدته فی تقدیم المال لوجه الله: و دوست داشتن مرگ را جستجو نمودم، پس آن را در پیش فرستادن ثروت (انفاق) برای خشنودی خدای تعالی یافتم.
برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد ز پس، تو پیش فرست
6- و طلبت حلاوة العبادة، فوجدتها فی ترک المعصیة: و شیرینی عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در ترک گناه یافتم.
7- و طلبت رقة القلب، فوجدتها فی الجوع و العطش: و رقت (نرمی) قلب را جستجو نمودم، پس آن را در گرسنگی و تشنگی (روزه) یافتم.
8- و طلبت نور القلب، فوجدته فی التفکر و البکأ: و روشنی قلب را جستجو نمودم، پس آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم.
9- و طلبت الجواز علی الصراط، فوجدته فی الصدقة: و (آسانی) عبور بر صراط را جستجو نمودم، پس آن را در صدقه یافتم.
10- و طلبت نور الوجه، فوجدته فی صلاة اللیل: و روشنی رخسار را جستجو نمودم، پس آن را در نماز شب یافتم.
11- و طلبت فضل الجهاد، فوجدته فی الکسب للعیال: و فضیلت جهاد را جستجو نمودم، پس آن را در به دست آوردن هزینه زندگی زن و فرزند یافتم.
12- و طلبت حدب الله عزوجل، فوجدته فی بغض اهل المعاصی: و دوستی خدای تعالی را جستجو کردم، پس آن را در دشمنی با گنهکاران یافتم.
13- و طلبت الرئاسة، فوجدتها فی النصیحة لعبادالله: و سروری و بزرگی را جستجو نمودم، پس آن را در خیرخواهی برای بندگان خدا یافتم.
14- و طلبت فراغ القلب، فوجدته فی قلة المال: و آسایش قلب را جستجو نمودم، پس آن را در کمی ثروت یافتم.
15- و طلبت عزائم الامور، فوجدتها فی الصبر:و کارهای پر ارزش را جستجو نمودم، پس آن را در شکیبایی یافتم.
16- و طلبت الشرف، فوجدته فی العلم: و بلندی قدر و حسب را جستجو نمودم، پس آن را در دانش یافتم.
17- و طلبت العبادة فوجدتها فی الورع: و عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در پرهیزکار یافتم .
18- و طلبت الراحة، فوجوتها فی الزهد: و آسایش را جستجو نمودم، پس آن را در پارسایی یافتم.
19- و طلبت الرفعة، فوجدتها فی التواضع: برتری و بزرگواری را جستجو نمودم، پس آن را در فروتنی یافتم.
20- و طلبت العز، فوجدته فی الصدق: و عزت (ارجمندی) را جستجو نمودم، پس آن را در راستی و درستی یافتم.
21- و طلبت الذلة، فوجدتها فی الصوم: و نرمی و فروتنی را جستجو نمودم، پس آن را در روزه یافتم.
22- و طلبت الغنی، فوجدته فی القناعة: و توانگری را جستجو نمودم، پس آن را در قناعت یافتم.
قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهانگرد را
23- و طلبت الانس، فوجدته فی قرائة القرآن: و آرامش و همدمی را جستجو نمودم، پس آن را در خواندن قرآن یافتم.
24- و طلبت صحبة الناس، فوجدتها فی حسن الخلق: و همراهی و گفتگوی با مردم را جستجو نمودم، پس آن را در خوشخویی یافتم.
25- و طلبت رضی الله، فوجدته فی برالوالدین: و خوشنودی خدا تعالی را جستجو نمودم، پس آن را در نیکی به پدر و مادر یافتم.
منبع: مستدرک الوسائل، ج 12، ص 173 - 174، ح 13810
برگرفته شده از menbar1.blog.ir
حكاياتى كوتاه و خواندنى
حكاياتى كوتاه و خواندنى
يكى از معتمدان حكايت كرد، كه : در يكى از سفرهاى خويش ، به قبيله (بنى عدرة ) رسيدم و در خانه اى فرود آمدم . و دخترى ديدم كه زيبايى را در حد كمال داشت و از زيبايى جمال و بيان او، به شگفت آمدم . در يكى از روزها كه از خانه بيرون رفتم ، تا قبيله را گردشى بكنم ، جوانى را ديدم زيباروى كه آثار شيفتگى ، از چهره او پيدا بود. لاغر، چون هلال و نحيف چون خلال . و همچون آتش زير ديگ مى سوخت . اشك بر رخسارش جارى بود و ابياتى تكرار مى كرد كه اين بيت ، از آنهاست :
بر تو شكيبائيم نيست و به نيرنگ نيز بر تو راهى ندارم . نه از تو گزيرى دارم و نه گريزگاهى . مرا هزار در ديگر هست كه راهشان را مى شناسم . اما بى دل ، كجا روم ؟ اگر دودل داشتم ، با يكى مى زيستم . اما در عشق تو يكدلم و رنج مى كشم .
از حال و وضع آن جوان پرسيدم . گفت : دخترى را كه تو در خانه پدر اويى ، دوست دارد. و دختر، از سالها پيش ، از وى ، روى نهفته است . گفت : به خانه آمدم و آن چه ديده بودم ، به دختر گفتم . و او گفت : او، پسر عموى منست گفتمش : مهمان را حرمتى ست . ترا به خدا سوگند مى دهم ، كه او را امروز، به نگاهى بهره مند ساز! گفت : صلاح حال او، در آنست كه مرا نبيند. اما، من گمان بردم كه خوددارى او از اين كار، به سابقه خويشتندارى ست . اما، من ، پيوسته او را سوگند دادم ، تا پذيرفت . و ناخوش مى داشت . و آنگاه كه پذيرفت ، او را گفتم : پدر و مادرم به فدايت ! وعده خويش را هم اكنون انجام مى دهى ؟ گفت : از پيش برو! و من نيز از پى تو مى آيم . من ، به سرعت به سوى جوان رفتم . و گفتم : ترا بشارت باد به ديدن آن كه مى خواهى ! و او، هم اكنون به سوى تو مى آيد. در اين ميان كه من ، با او سخن مى گفتم ، از پنهانگاه خويش به در آمد. دامن كشان مى آمد و گام هايش غبار مى انگيخت . چنان كه قامت او در غبار پنهان شد و من ، جوان را گفتم : اين اوست ! و دختر به پيش آمد. جوان ، چون به غبار نگريست ، فريادى كرد و بيهوش به صورت بر آتش افتاد. و هنگامى او را از زمين بلند كردم كه سينه و صورتش را آتش گرفته بود. و دختر بازگشت و مى گفت : آن كه توان ديدار غبار كفش هاى ما را ندارد، جمال ما را چگونه تواند ديد؟
مؤلف گويد: و چه قدر به داستان موسى - بر پيامبر ما و او درود باد! - شبيه است . ولكن انظر الى الجبل فان استقّر مكانه فسوف ترانى فلمّا تجليّى ربّه للجبل جعله دكّا و خرّ موسى صعقا فلماافاق قال سبحناك تبت اليك و انا اوّل المؤمنين
كشكول شيخ بهائى ، شيخ بهائى
اصحاب اعراف
زُرَارَةَ قَالَ قَالَ لِى أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا تَقُولُ فِى أَصْحَابِ الْأَعْرَافِ فَقُلْتُ مَا هُمْ إِلَّا مُؤْمِنُونَ أَوْ كَافِرُونَ إِنْ دَخَلُوا الْجَنَّةَ فَهُمْ مُؤْمِنُونَ وَ إِنْ دَخَلُوا النَّارَ فَهُمْ كَافِرُونَ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ وَ لَا كَافِرِينَ وَ لَوْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ دَخَلُوا الْجَنَّةَ كَمَا دَخَلَهَا الْمُؤْمِنُونَ وَ لَوْ كَانُوا كَافِرِينَ لَدَخَلُوا النَّارَ كَمَا دَخَلَهَا الْكَافِرُونَ وَ لَكِنَّهُمْ قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَيِّئَاتُهُمْ فَقَصُرَتْ بِهِمُ الْأَعْمَالُ وَ إِنَّهُمْ لَكَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَقُلْتُ أَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ هُمْ أَوْ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَقَالَ اتْرُكْهُمْ حَيْثُ تَرَكَهُمُ اللَّهُ قُلْتُ أَ فَتُرْجِئُهُمْ قَالَ نَعَمْ أُرْجِئُهُمْ كَمَا أَرْجَأَهُمُ اللَّهُ إِنْ شَاءَ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ وَ إِنْ شَاءَ سَاقَهُمْ إِلَى النَّارِ بِذُنُوبِهِمْ وَ لَمْ يَظْلِمْهُمْ فَقُلْتُ هَلْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ كَافِرٌ قَالَ لَا قُلْتُ هَلْ يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا كَافِرٌ قَالَ فَقَالَ لَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ يَا زُرَارَةُ إِنَّنِى أَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَمَا إِنَّكَ إِنْ كَبِرْتَ رَجَعْتَ وَ تَحَلَّلَتْ عَنْكَ عُقَدُكَ
زراره گويد: امام باقر (عليه السلام ) بمن فرمود: چه گوئى درباره اصحاب اعراف ؟ عرض كردم : اينها نيستند جز اينكه يا مؤ منند و يا كافرند، اگر ببهشت روند مؤ منند و اگر بدوزخ روند كافرند فرمود: نه بخدا سوگند نه مؤ مند و نه كافر، و اگر مؤ من بودند ببهشت مى رفتند چنانچه مؤ منان بروند، و اگر كافر بودند بدوزخ ميرفتند چنانچه كافران روند، ولى اينان مردمانى هستند كه كارهاى نيك و كارهاى بدشان برابر بود، و كردار نيك آنها را (ببهشت ) نرساند، و آنها چنانند كه خداى عزوجل فرموده است ، من عرض كردم : آيا ايشان از اهل بهشتند يا از اهل دوزخ ؟ فرمود: آنها را واگذار همانجا كه خدا واگذارده (يعنى كارشان با خداست )، من عرض كردم : آيا كار آنها را بتاخير اندازى ؟ فرمود: آرى بتاءخير اندازم چنانچه خداوند كارشان را بخود (و سرانجام نامعلومى واگذار كرده ، اگر خواهد برحمت خود آنها را ببهشت برد، و اگر خواهد آنانرا بسبب گناهانشان بدوزخ كشد و ستم بآنها نكرده است ، پس عرض كردم : آيا كافرى ببهشت رود؟ فرمود: نه ، عرضكردم : آيا بجز كافر كسى بدوزخ رود؟ گويد: فرمود: نه مگر اينكه خدا خواهد، اى زرارة من گويم : آنچه خدا خواهد و تو نميگوئى : آنچه خدا خواهد، همانا چون تو بزرگ شوى از اين حرف برگردى و عقده هاى دلت باز شود.
اصول كافى جلد 4 صفحه :132 رواية :1