فرمانده نادان
رسول اكرم (ص ) لشكرى را براى ماءموريتى تجهيز نمود، مردى را بفرماندهى گمارد و به سپاهيان دستور داد از او اطاعت كنند و اوامرش را اجراء نمايند. فرمانده در آغاز مسافرت به آزمايش عجيبى دست زد. براى آنكه از درجه اطاعت سربازان آگاه شود يا مراتب فهم و درك آنانرا تشخيص دهد يا براى هدف ديگر، دستور داد آتشى افروختند و به آنها امر كرد كه خويشتن را در آتش بيفكنند. بعضى از سربازان ، خود را براى اجراء دستور مهيا ساختند، گروهى اين دستور را نادرست تلقى نمودند و از اطاعت سرباز زدند.
سرباز جوانى گفت در تصميم عجله نكنيد تا به رسول اكرم (ص ) مراجعه نمائيد، اگر آنحضرت دستور فرمانده را تاءييد كرد و به آتش رفتن را امر فرمود اطاعت نمائيد و داخل آتش شويد. شرفياب شدند و شرح جريان را بعرض رساندند. حضرت فرمود: اگر در آتش رفته بوديد هرگز از آن خارج نميشديد يعنى براى هميشه جهنمى مى بوديد. سپس فرمود اطاعت ، در كارهائى جايز است كه بحكم عقل و شرع پسنديده و مستحسن باشند و كسى حق ندارد از مخلوقى در معصيت خالق اطاعت نمايد.
مجموعه ورام ، جلد 1، صفحه 51
حکایت سقراط و پالایش سه گانه برای سخن گفتن در مورد دیگران
در یونان باستان، سقراط به دانش زیادش مشهور و احترامی والا داشت. روزی یکی از آشنایانش، فیلسوف بزرگ را دید و گفت: سقراط، آیا می دانی من چه چیزی درباره دوستت شنیدم؟
سقراط جواب داد: یک لحظه صبر کن، قبل از اینکه چیزی به من بگویی، مایلم که از یک آزمون کوچک بگذری. این آزمون، پالایش سهگانه نام دارد.
آشنای سقراط گفت : پالایش سهگانه؟
سقراط جواب داد : درست است، قبل از اینکه درباره دوستم حرفی بزنی، خوب است که چند لحظه وقت صرف کنیم و ببینیم که چه میخواهی بگویی. اولین مرحله پالایش حقیقت است. آیا تو کاملا مطمئن هستی که آنچه که درباره دوستم میخواهی به من بگویی حقیقت است؟
آشنای سقراط جواب داد : نه، در واقع من فقط آن را شنیدهام و…
سقراط گفت : بسیار خوب، پس تو واقعا نمیدانی که آن حقیقت دارد یا خیر. حالا بیا از مرحله دوم بگذر، مرحله پالایش خوبی.
آیا آنچه که درباره دوستم میخواهی به من بگویی، چیز خوبی است؟
آشنای سقراط جواب داد : نه، برعکس…
سقراط گفت : پس تو میخواهی چیز بدی را درباره او بگویی، اما مطمئن هم نیستی که حقیقت داشته باشد. با این وجود ممکن است که تو از آزمون عبور کنی، زیرا هنوز یک سوال دیگر باقی مانده است که مرحله پالایش سودمندی است .
آیا آنچه که درباره دوستم میخواهی به من بگویی، برای من سودمند است؟
آشنای سقراط جواب داد : نه، نه حقیقتا.
سقراط نتیجهگیری کرد: بسیارخوب، اگر آنچه که میخواهی بگویی، نه حقیقت است، نه خوب است و نه سودمند، چرا اصلا میخواهی به من بگویی؟
فرمانده نادان
رسول اكرم (ص ) لشكرى را براى ماءموريتى تجهيز نمود، مردى را بفرماندهى گمارد و به سپاهيان دستور داد از او اطاعت كنند و اوامرش را اجراء نمايند. فرمانده در آغاز مسافرت به آزمايش عجيبى دست زد. براى آنكه از درجه اطاعت سربازان آگاه شود يا مراتب فهم و درك آنانرا تشخيص دهد يا براى هدف ديگر، دستور داد آتشى افروختند و به آنها امر كرد كه خويشتن را در آتش بيفكنند. بعضى از سربازان ، خود را براى اجراء دستور مهيا ساختند، گروهى اين دستور را نادرست تلقى نمودند و از اطاعت سرباز زدند.
سرباز جوانى گفت در تصميم عجله نكنيد تا به رسول اكرم (ص ) مراجعه نمائيد، اگر آنحضرت دستور فرمانده را تاييد كرد و به آتش رفتن را امر فرمود اطاعت نمائيد و داخل آتش شويد. شرفياب شدند و شرح جريان را بعرض رساندند. حضرت فرمود: اگر در آتش رفته بوديد هرگز از آن خارج نميشديد يعنى براى هميشه جهنمى مى بوديد. سپس فرمود اطاعت ، در كارهائى جايز است كه بحكم عقل و شرع پسنديده و مستحسن باشند و كسى حق ندارد از مخلوقى در معصيت خالق اطاعت نمايد.
مجموعه ورام ، جلد 1، صفحه 51
کسانی که دعایشان مستجاب است
عَنِ النَّبِيِّ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه قالَ:
أرْبَعَةٌ لا تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ وَ يُفْتَحُ لَهُمْ أبْوابُ السَّماءِ وَ يَصِيرُ إلي الْعَرْشِ: دُعاءُ الْوالِدِ لِوَلَدِهِ وَ الْمَظْلُومِ عَلي مَنْ ظَلَمَهُ، وَ الْمُعْتَمِرِ حَتّي يَرْجِعَ وَ الصَّائِمِ حتّي يَفْطُرَ.
چهار كس هستند كه دعاي آنان رد نمي شود و ابواب (رحمت) آسمان در برابر دعاي آنان گشوده و تا به عرش الهي راه مي يابد:
دعاي پدر درباره فرزند،
دعاي مظلوم عليه ظالم،
دعاي زوّار خانه خدا تا باز گردد،
و دعاي شخص روزه دار تا افطار كند.
مرآة العقول، ج 12، ص173
پوشش حضرت زهرا(سلام الله علیها)درخارج ازخانه
مرحوم «طبرسی» در کتاب «احتجاج» خود از نقل میکند: وقتی خلیفه اول و دوم تصمیم گرفتند فدک را از فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) بگیرند و خبر این مطلب به حضرت رسید، پس از پوشیدن لباس برای سخنرانی به سمت مسجد رفت.
نوع و چگونگی پوشش حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) اینچنین گزارش شده است:
«حضرت با روسری که سر و سینه و گردن را میپوشانده است و در روایت از آن به «خمار» تعبیر شده است، سر و گردن و سینه خود را پوشانده بود.
درباره خمار گفته شده یعنی: آنچه زن سر خود را با آن مىپوشاند که در عرف امروزی به آن روسری و مقنعه گفته میشود.[1]
حضرت بر روی آن لباسها و روسری بلندی که پوشیده بود، جلباب پوشیده بودند. جلباب نوعی پوشش سرتاسری بوده که روی لباسها میپوشیدهاند. که در زبان فارسی از آن به چادر تعبیر میشود.
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) همراه با گروهی از یاران و اعوان و خویشاوندان ایشان بودند حرکت کردند و وارد مسجد شدند، سپس میان حضرت و مردم پردهای نصب شد. و خطبه فدک را خواندند و از خلیفه اوّل و دوّم حق خود را طلب کردند.
پرده را نصب میکنند و این خود باز از اموری است برای حفظ حضرت از نگاه مردان بوده که به صورت سنّت در آمد و امروزه نیز در مجالس مذهبی رعایت میشود.[2]
در گرارشی دیگر از شیخ صدوق و علامه مجلسی(رحمهاللهعلیهما) آمده است ایشان وقتی میخواست برای دیدار ییامبر(صلیاللهعلیهوآله) یا عیادت ایشان یا دیگر کارها به خارج از خانه برود، با جامهای گشاد به نام «جلباب» که امروزه به آن چادر گفته میشود خارج میشدند.[3]
پینوشت
[1]. راغب اصفهانى ، مفردات الفاظ قرآن ، واژه ى خمر.چاپ دار الفکر.
[2]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج 1،ص 98. منشورات دارالنعمان.
[3]. علل الشرایع، ج 1، ص 163؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی؛ بحار الأنوار الجامعه لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج8، ص114، چاپ کمپانی.
?
☘?
?☘?☘?☘
درمحضراستاد
شیخ اسماعیل دولابی :
خدا یک تار و یک تور و یک تیر دارد. با تار و تور و تیرِ خود ، آدم ها را جذب می کند.
تار خدا قرآن است . نغمه های قرآن آسمانی است . خیلی ها از این طریق قرآن جذب می شوند.
خیلی ها را با تور جذب خودش می کند ، مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر .
تیر خدا همان بارهای مشکلات است . غالب آدم ها را از این طریق جذب خودش می کند.
اولیای خداوند برای مشکلات لحظه شماری می کردند.
شد دلم آسوده چون تیرم زدی
ای سرت گردم چرا دیرم زدی؟
«مراقب چشمانت باش .!. »
جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.»
حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر و ناگوارتر چیست؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.»
جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی میگویی؟»
حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت:
«مراقب چشمانت باش .!. »
عهدنامه ای با خداوند
برگزیده ای از صحیفه ی سجادیه
به مناسبت ماه مبارک رمضان
عهدنامه ای با خداوند
وَ لَكَ يَا رَبِّ شَرْطِي أَلَّا أَعُودَ فِي مَكْرُوهِكَ ، وَ ضَمَانِي أَنْ لَا أَرْجِعَ فِي مَذْمُومِكَ ، وَ عَهْدِي أَنْ أَهْجُرَ جَمِيعَ مَعَاصِيكَ
خدایا !
اى پروردگار من !
با تو قرار مىگذارم،
در كارى كه ناپسند توست، برنگردم
و ضمانت مىدهم،
در كارى كه نكوهيده توست، بازنگردم
و عهد مىبندم،
از همه نافرمانىهاى تو، دورى گزينم.
صحیفه سجادیه ،دعای 31 بند 16
فقط یک لحظه غرور وخودبینی!
مرحوم علامه جعفری (اعلی الله مقامه الشریف) می فرمودند: شخصی از اهالی یک روستایی آمد و گفت: آقا آیا ممکن است برای تبلیغ به روستای ما بیایی؟
در خواست ایشان به من برخورد و گفتم: خیر!
سپس رفتم جلو برای خواندن نماز جماعت،گفتم :«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ -إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ» بقیه اش یادم رفت!
دوباره تکرار کردم، اما باز هم بقیه اش یادم نیامد،از پشت سرم همان روستایی گفت: «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ»…
گزیده ای از سخنان حجت الاسلام سید حسن عاملی
درمحضراستاد
آیت_الله_بهجت (ره) :
کوچک و بزرگ باید بدانیم:
تنها راه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی است؛
و بندگی، در ترک معصیت است هم در اعتقاد و هم در عمل اگر آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف کنیم و احتیاط نماییم تا معلوم شود؛ هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛
این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، حتما توفیق و یاری خواهد کرد.
قوای جوانی
شیخ جلیل و عارف بزرگوار ، آقای شاه آبادی روحی فداه فرمودند :
« تا قوای جوانی و نشاط آن باقی است ، بهتر می توان قیام کرد در مقابل مفاسد اخلاقی و خوب تر می توان وظایف انسانیه را انجام داد .
مگذارید این قوا از دست برود و روزگار پیری پیش آید که موفق شدن در آن حال مشکل است و بر فرض موفق شدن ، زحمت اصلاح خیلی زیاد است . »
کتاب شاه راه ( توصیه هایی از علماء : آیت الله شاه ابادي)
عاقبت نوازندگان و خوانندگان موسیقی حرام
امیرالمؤمنین علی علیه السلام اطلاع یافت که مردی سه تار می نوازد، حضرت او را از این کار بازداشت وسه تار او را شکست، سپس از وی خواست که توبه کند و او نیز توبه کرد. سپس فرمود: آیا میدانی هنگامی که سه تار نواخته می شود به صاحبش چه می گوید:
بزودی پشیمان میشوی،بزودی پشیمان میشوی ای دارنده من
به زودی داخل دوزخ می شوی ای نوازنده من…
امام صادق عليه السلام فرمودند: هنگامي که آدم وفات يافت، شيطان و قابيل در زمين به شادي پرداختند و براي سرزنش آدم عليه السلام به نواختن تار و آلات موسيقي مشغول شدند و هر چه از اين گونه در زمين است و مردم از آن لذت ميبرند، از همانجا سرچشمه گرفته است.
حضرت علی علیه السلام فرمودند: بر قومی از بنی اسرائیل شبانه عذاب نازل شد، صبح که شد، دریافتند که چهار گروه از آنان نابود شده اند: طبل زنندگان، آوازخوانان، احتکار کنندگان، رباخواران.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:همانا شیطانی بنام قفندر وجود دارد، هرگاه چهل روز در خانه کسی بربط نواخته شود و مجلس غنا برگزار گردد، آن شیطان تمام اعضای خود را بر تمام اعضای صاحبخانه میگزارد قرار میدهد و در آن میدمد، بعد از این دمیدن است که غیرت از او برداشته میشود.
حفظ نورانیت ماه رمضان
یک چیزی به شما عرض میکنم دلم میسوزد، دلم میخواهد در این مورد در حق خودتان و بنده دعا کنید،
آن این است که، ان شاء الله این جمله را دست کم نگیرید این اسراری دارد، اگر کسی بتواند نورانیت یک ماه رمضانش را به آن یکی ماه رمضان وصل کند، اگر همه را وصل کرد فبها، اگر نکرد لااقل بعضی ولو جزئی از آن نورانیت را وصل کند، این آدم عاقبت به خیر میشود، یقین بدانید.
این حرفی است که بخواهیم شرحش کنیم دو سه ساعت شرح دارد، اما ان شاء الله دعا کنید که خدایا به حق امام زمان علیه السلام نورانیت هایی که ما در این ماه کسب میکنیم توأم با عافیت اینها را برای ما نگه بدارد.
و الا آدم بیاید تو ماه رمضان بعد ماه رمضان تمام شود همان آش و همان کاسه، این دیگر “لعلکم تتقون” نمیشود،
مولوی میگوید که یک نفری دید که شتر دارد می آید تو کوچه، گفت از کجا می آیی؟ آن یکی پرسید از اشتر که هی، از کجا می آیی ای اقبال پی، آقای شتر از کجا می آی؟ گفت از حمام گرم کوی تو، گفت خود پیداست از زانوی تو ، گفت رفته بودم در همان حمام محله شما، گفت معلومه خوب کیسه کشیدی، از زانوهات پیداست، بله بزرگان این مثل را زده اند، که آقا، مردم که عملکرد من را بعد از ماه رمضان میبینند، ببینند عین آن شتری که از حمام آمده،
گريه پيامبر صلى الله عليه و آله !
رسول خدا صلى الله عليه و آله شبى در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نيمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاريكى مشغول دعا و گريه زارى شد.
امّ سلمه كه جاى رسول خدا صلى الله عليه و آله را در رختخوابش خالى ديد، حركت كرد تا ايشان را بيابد. متوجه شد رسول اكرم صلى الله عليه و آله در گوشه خانه ، جاى تاريكى ايستاده و دست به سوى آسمان بلند كرده اند.
در حال گريه مى فرمود:
خدايا! آن نعمت هايى كه به من مرحمت نموده اى از من نگير!
مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان !
خدايا! مرا به سوى آن بديها و مكروههايى كه از آنها نجاتم داده اى برنگردان !
خدايا! مرا هيچ وقت و هيچ آنى به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چيز و از هر گونه آفتى نگهدار!
در اين هنگام ، امّ سلمه در حالى كه به شدت مى گريست به جاى خود برگشت . پيامبر صلى الله عليه و آله كه صداى گريه ايشان را شنيدند به طرف وى رفتند و علت گريه را جويا شدند.
امّ سلمه گفت :
- يا رسول الله ! گريه شما مرا گريان نموده است ، چرا مى گرييد؟ وقتى شما با آن مقام و منزلت كه نزد خدا داريد، اين گونه از خدا مى ترسيد و از خدا مى خواهيد لحظه اى حتى به اندازه يك چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس واى بر احوال ما!
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
- چگونه نترسم و چطور گريه نكنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم ، در حالى كه حضرت يونس عليه السلام را خداوند لحظه اى به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمى بايست !
داستانهاى بحارالانوار،ص233
درمحضراستاد
مرحوم حاج اسماعیل دولابی:
همانطور که سالی یک بار مالت را حساب میکنی که اگر زیاد شده است خمس بدهی، کاسبی روحی و معنویات را هم حساب کن و ببین آیا رشد کردهای.
تا بدن آرام نشود و خواستهها و عصبانیّتها و بلندپروازیها و… که مال بدن است خاموش نشود، گمشدهها پیدا نمیشوند. هر وقت میخواهی چیزی یاد بگیری، باید فتیلهی بدن و آنچه مربوط به بدن است را پایین بکشی.
مصباح الهدی
تبلیغ اسلام در سکوت
گروهی از شیعیان کوفه، از امام صادق علیه السلام خواستند تا آنها را نصیحت کنند.
امام فرمودند:
“شما را به تقوای الهی و اطاعت از خدا و دوری از گناه توصیه مینمایم و وصیت میکنم که مبلغ ساکت ما باشید.”
آنان گفتند:
“چگونه در سکوت مردم را به شما دعوت نماییم؟”
امام صادق علیه السلام فرمودند:
“با مردم به دوستی ، عدالت و امانت تعامل کنید. اگر مردم چیزی جز کار خیر از شما نبینند، تنها با مشاهده شما خواهند گفت: خداوند امامشان را رحمت کند که چنین اصحابی را تربیت کرده است!”
دعائم الاسلام ، جلد ۱ ، صفحه ۵۵
درمحضراستاد
آیت الله مجتهدی تهرانی:
حضرت نوح_علیه السلام_ شیخ الانبیاء بود و نهصد و پنجاه سال مردم را به دین خدا دعوت کرد.عمرش را تا دو هزار و پانصد سال هم گفته اند.او در لحظه احتضار از عزراییل علیه السلام تقاضایی کرد،گفت:
به من اجازه بده تا پایم را از آفتاب بردارم و به سایه بگذارم!
عزراییل اجازه داد.
حضرت نوح علیه السلام بعد از این که پایش را از آفتاب به سایه گذاشت،به ملک الموت گفت:می دانی برای چه این تقاضا را از تو کردم؟
ملک الموت گفت:نه
حضرت نوح علیه السلام فرمود:برای این که می خواستم به تو بگویم تمام عمر من که دو هزار و پانصد سال طول کشید،به همین مقدار که پایم را از آفتاب به سایه گذاشتم گذشت!
قرآن هم یک آیه دارد که می فرماید:
وقتی که ما می میریم و وارد قیامت می شویم،خیال می کنیم در دنیا فقط به اندازه یک چای خوردن در قهوه خانه بوده ایم،در راه قم _مشهد سر راه قهوه خانه ها را دیده اید که پیاده می شوند و یک چای می خورند بعد شاگرد راننده می گوید:سوار شوید
ما هم در قیامت فکر می کنیم که در دنیا به همین اندازه بوده ایم…
آیه اش این است (کانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیه او ضحاها)
ترجمه:آن ها در آن روز که قیام قیامت را می بینند،چنین احساس می کنند که گویی توقفشان (در دنیا یا برزخ)جز شامگاهی یا صبح آن بیشتر نبوده است!
حالا ما خیال می کنیم که عمری داریم،در حالی که وقتی که بمیریم متوجه میشویم که دنیا همه اش کشک بوده…
بررسی گناهان کبیره در کلام مرحوم حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی ره ص 27 و 28
تلنگر....
پیله و پروانه
روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد، شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمیتواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص خواست به پروانه کمک کند و با یک قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد.
پروانه به راحتی از پیله خارج شد؛ اما جثهاش ضعیف و بالهایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و پرواز کند؛ اما نه تنها چنین نشد و برعکس، پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند.
آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.
گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم؛ به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.