زن آلوده وعابد
مرحوم شهید محراب حضرت آیة اللّه دستغیب رضوان اللّه تعالى علیه در كتاب شریفش فرمودند:
در میان بنى اسرائیل زنى آلوده و زانیه و ناپاك و به قدرى هم زیبا روى بوده كه هركس او را مى دید فریفته او مى گشته، در خانه اش همیشه باز بوده و خودش بر روى تختى روبروى در خانه مى نشست تا آلودگان را دور خود جلب كند، هركس كه مى خواست بر او وارد شود و با او آمیزش كند مى بایست قبلا ده دینار بپردازد.
روزى عابدى وارسته، از كنار درخانه او عبور مى كند و چشمش به جمال دل آراى آن زن آلوده مى افتد، شیفته او شده و بى اختیار وارد آن خانه مى گردد، پول نداشت، قماش داشت، آن را فروخت و ده دینار را پرداخت و روى تخت كنار آن زن نشست.
همین كه دست به سوى زن دراز كرد، در همین لحظه با خود گفت: بدبخت خداى بزرگ تو را در این حال مى نگرد، در حالى كه غرق در كام حرامى اگر هم اكنون عزرائیل بیاید و جانت را بگیرد جواب حق را چه خواهى داد و فكر كرد كه با انجام یك زنا همه عباداتش حَبط و پوچ مى گردد، ناراحت شد و رنگش تغییر كرد و رنگ به رنگ شد و در خود فرو رفت.
زن آلوده به او گفت: چه شده؟ چرا رنگت پریده؟!
عابد گفت: من ازخدا مى ترسم، اجازه بده از خانه ات بیرون روم.
زن گفت: واى بر تو مردم حسرت مى برند كه كنار این تخت با من بنشینند و به این آرزو برسند تو كه به این آرزو رسیده اى مى خواهى از وسط راه، آن را رها كنى؟!
عابد گفت: من از خدا مى ترسم پولى را كه به تو داده ام حلال تو باشد اجازه بده از خانه بیرون روم، او سر انجام اجازه داد. عابد با حالى پریشان در حالى كه از خوف خدا فریاد واى بر من خاك بر سرم شد… او بلند بود از خانه خارج گردید.
توصیه برای منبرداری
حضرت آیة الله العظمی بهجت رحمة الله:
به یکی از روحانیان که گاهی در مجالس ایشان موعظه می کرد، فرمودند:
بر منبر، خطبه های کوچک نهج البلاغه را بخوان و برای مردم بازگو کن چرا که وقتی آن خطبه ها خوانده شود، مردم در پای منبر شنونده ی امام علی علیه السلام خواهند بود.
نابود شدن حسنات
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
روز قيامت فردى را مى آورند و او را در پيشگاه خدا نگه مى دارند و كارنامه اعمالش را به او مى دهند، اماحسنات خودرا در آن نمى بيند.
عرض مى كند: الهى!
اين كارنامه من نيست! زيرا من در آن طاعات خود را نمى بينم!
به او گفته مى شود: پروردگار تو نه خطا مى كند و نه فراموش. عمل تو به سبب غيبت كردن از مردم بر باد رفت.
سپس مرد ديگرى را مى آورند و كارنامه اش را به او مى دهند. در آن طاعت بسيارى را مشاهده مى كند.
عرض مى كند: الهى!
اين كارنامه من نيست! زيرا من اين طاعات را بجا نياورده ام!
گفته مى شود: فلانى از تو غيبت كرد و من حسنات او را به تو دادم.
جامع الأخبار، ص 412
عطایش را به لقایش بخشیدم
یکی از پارسایان بشدت نیازمند و تهیدست شد، شخصی به او گفت: فلان کس ثروت بی اندازه دارد، اگر او به نیازمندی تو آگاه شود، بی درنگ در رفع نیازمندیت بکوشد.
پارسا گفت: مرا نزد او ببر، آن شخص گفت: با کمال منت و خشنودی تو را نزد او می برم. سپس دست پارسا را گرفت و با هم نزد آن ثروتمند رفتند، هنگامی که پارسا به مجلس ثروتمند وارد گردید، دید او لب فرو آویخته و چهره در هم کشیده و ترشروی نشسته است، همانجا بازگشته و بی آنکه سخنی بگوید، آن مجلس را ترک نمود.
شخص از پارسا پرسید: چه کردی؟ پارسا گفت: عطایش را به لقایش بخشیدم. (یعنی با دیدار چهره خشم آلود و درهم کشیده او، از بخشش او گذشتم، و از عطای او چشم پوشیدم)
مبر حاجت به نزد ترشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی
اگر گویی غم دل با کسی گوی
که از رویش به نقد آسوده گردی
حکایتهای گلستان سعدی , محمد محمدی اشتهاردی
جوان عاشق و گوهر شاد خاتون
گوهر شاد، همسر شاهرخ میرزا، زنی مومن و با تقوا بود که مسجد گوهر شاد در کنار حرم امام رضا علیه السلام، معماری ارزشمندی است که به دستور او ساخته شد.
گوهر شاد، در زمانی که مسجد در حال ساخت بود، هر از مدتی سرکشی می کرد و از معماران پیشرفت کار را پرس و جو می نمود. روزی که برای سرکشی ساختمان آمده بود، بادی وزیدن گرفت و گوشه روبندش بلند شد و یکی از کارگران چهره گوهرشاد را دید و با همان یک نگاه سخت دلباخته و شیفته او شد.
کارگر از شدت عشق به گوهرشاد، روز به روز ضعیف و نحیف میشد. سرانجام مریض شد و در بستر بیماری افتاد، اما او جرات ابراز این عشق را به کسی نداشت. مادرش روزی به دیدن او رفت و با دیدن وضع رقت بار فرزند به گریه افتاد. کارگر راز خود را با مادرش در میان گذاشت. مادر هم برای رفع این مشکل پیش گوهر شاد رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد.
گوهر شاد ابتدا از شنیدن ماجرا متاثر و ناراحت شد. اما برای نجات آن جوان به مادرش پاسخ مثبت داد و گفت: ازدواج با پسرت را البته با شرایطی می پذیرم و آن شرط این است که پسرت چهل شبانه روز تمام در محراب مسجد به نماز و عبادت مشغول شود و ثواب آن را مهریه من قرار دهد. اگر این شرط را کامل به انجام رساند، آنگاه من هم از شوهرم شاهرخ میرزا طلاق می گیرم و با پسرت ازدواج می کنم.
تلنگر...
حکایت بهلول و جنید بغدادی
شیخ جنید بغداد به عزم سفر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او، شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
بهلول پرسید: تویی شیخ بغدادی که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه می خوری؟ عرض کرد اول بسمالله میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم بسمالله میگویم و در اول و آخر دست میشویم…
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روانه شد تا به او رسید. بهلول پرسید کیستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند.
حجاب و حیا در آخرالزمان...
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
نزدیکترین زمان بنده به خدا
از امام صادق علیه السلام سوال شد: یابن رسول الله! بنده در چه ساعتی از شبانه روز به خدا نزدیک است؟ و خداوند در چه موقعی به بنده اش نزدیک است؟
امام فرمود: هنگامی که بنده ای در دل شب از خواب بر می خیزد و وضو می سازد و به نماز و دعا می ایستد و با خالق خویش به راز و نیاز می پردازد، در آن حال است که از عرش خداوند ندا می رسد که ای بنده من! تو پروردگار خود را می خوانی، همانا احسان و هدیه و عنایت الهی از آسمان بر تو می بارد، در حالی که فرشتگان خدا گرداگرد تو را فرا گرفته اند. اگر می دانستی که با چه کسی به راز و نیاز مشغول هستی، از نماز دست نمی کشیدی و از نماز سیر نمی شدی.
حکایات وداستانهای نماز،رحیم کارگر محمدیاری
تاثیرشکر
شخصی در حضورشان گله از بیماری هایش کرد. ایشان بعد از رفتنش فرمودند : زبانش سالم بود ، اگر شکر همان را می کرد ، به عافیت می رسید.
از خود راضی نباشیم...
آیتالله بهجت ره:
خداکند از خود راضی نباشیم. اگر از خود راضی باشیم، هرگز نمیتوانیم حق ربوبیت را در عبودیت و بندگی ادا کنیم.
نشانه ايمان
امیرالمومنین علی علیه السلام:
الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَي الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ .
نشانه ايمان آن است كه
_ راست بگويي آنگاه كه تو را زيان رساند
_ و دروغ نگويي آنگاه كه تو را سود دهد
_ و آنكه بيش از مقدار عملت سخن نگويي
_ و چون از ديگران سخن گويي از خدا بترسي.
نهج البلاغه، حکمت ۴۵۸
نوع تعبیر...
می گویند، هارون الرشید شبی خواب دیده بود که دندان هایش ریخته است. گفت معبری (تعبیر کننده خواب) بیاورید تا خوابم را تعبیر کند.
معبری را آوردند و او تعبیر خواب گفت: این خوابی که شما دیده اید خواب بسیار بدی است. زیرا از این خواب چنین استفاده می شود که همه اقوام و خویشان و بستگان شما پیش از شما از دنیا خواهند رفت و شما به تنهائی باید داغ همه آنها را تحمل کنی؟ هارون بسیار غمگین و ناراحت شد و گفت معبر دیگری نیست تا خوابم را تعبیر کند؟! گفتند: چرا، پس بگوئید بیاید.
معبر دیگری آمد و در تعبیر خواب او گفت: خواب شما، خواب بسیار خوبی است، چون از خواب این گونه استفاده می شود که عمر شما از همه اقوام و بستگان طولانی تر خواهند بود. هارون بسیار خوشحال شد، در حالی که این تعبیر همانند تعبیر اول بود. چون آدمی وقتی عمرش از همه فامیل طولانی تر باشد، معنایش این است که آنها زودتر از او می میرند.
پس متوجه باشیم که انسان گاهی یک حرف را به گونه ای ادا می کند که یکی را عصبانی می کند و گاهی طوری بیان می کند که گویی آب روی آتش می ریزد.
گنجینه_معارف، ج 2،محمد رحمتی شهرضا
بزرگترین ریسمان
در حالات شیخ انصاری نوشته اند روزی یکی از فضلا در مجلس بحث شیخ گفت: خوابی برای شما دیدم ولی خجالت می کشم نقل کنم.
شیخ فرمود:بگو.
عرض کرد دیشب در خواب شیطان را دیدم طنابهای مختلف نازک و ضخیم داشت، پرسیدم این طناب ضخیم برای کیست؟
گفت برای استادت شیخ انصاری است، خیلی زور می خواهد تا شیخ را بکشانم، دیروز به هر زحمتی بود او را به دام انداختم، تا بازار او را کشاندم ولی طناب را پاره کرد و فرار نمود، این خواب نمی دانم حقیقت دارد یا نه؟
شیخ تبسم کرد و فرمود: ملعون راست گفته است، دیروز در منزل چند میهمان زن به ما وارد شدند، به من پشنهاد کردند مقداری میوه برای مهمانان بگیرم، و چون در منزل از خودم پولی نداشتم به سراغ پولی که جهت نماز و روزه و ختم قرآن از شخصی در منزل ما امانت بود رفتم و به عنوان قرض برداشتم که به بازار بروم و میوه تهیه کنم، بعد که پول رسید جایش بگذارم،
تا به درب مغازه رسیدم ناگهان به خود آمدم و گفتم مرتضی شاید مردی، از کجا زنده بمانی و قرضت را ادا کنی. برگشتم و پول را به جای خودش گذاشتم، این است پاره کردن طناب ضخیم.
جالب، قسمت آخر این رویا است که آن فاضل محترم گفت: از شیطان پرسیدم طناب من کدام است؟
نگاهی به من افکند و گفت: تو نیاز به طناب نداری.
عجب حکایتی، سید ابوالحسن حسینی
ارزش یک بار تسبیح...
جنیان برای حضرت سلیمان بساطی از طلا و ابریشم بافته و تخت او را در وسط آن گذارده بودند که روی آن می نشست و در اطرافش شش هزار تخت دیگر از طلا و نقره بود، که پیغمبران بر تختهای طلا و علماء بر تختهای نقره تکیه می داند، مردم نیز در اطراف آنها بودند و در اطراف مردم جنیان و پریان قرار می گرفتند، پرندگان نیز به وسیله بالهایشان بر آن بساط سایه می افکندند و باد طبق دستور سلیمان، بساط را سیر می داد…
روزی حضرت سلیمان با آن بساط از کنار مردی کشاورز می گذشت، آن مرد گفت: «لقد اوتی ال داود ملکا عظیما»: به خاندان داود سلطنتی بزرگ داده شده.
باد سخن او را به سلیمان رسانید. حضرت دستور داد بساط ایستاد، از آن پایین آمده به نزد کشاورز رفت و به او فرمود: من برای آن آمدم که به تو بگویم چیزی که به آن قدرت و دسترسی نداری آرزو مکن.
سپس فرمود: «تسبیح واحده یقبلها الله تعالی خیر مما اوتی ال داود»: یک بار تسبیح گفتن که البته خدا آن را قبول کند بهتر از همه آن چیزی است که به خاندان داود داده شده است. زیرا ثواب تسبیح همیشه ماندنی است، ولی ملک سلیمان از بین می رود.
بحارالانوار، ج 14، ص81، مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
@
چگونه دعا كنيم؟!!
شخصی در محضر امام زين العابدين عليه السلام عرض كرد: الهی! مرا به هيچ كدام از مخلوقاتت محتاج منما!
امام عليه السلام فرمود: هرگز چنين دعايی مكن! زيرا كسی نيست كه محتاج ديگری نباشد و همه به يكديگر نيازمندند.
بلكه هميشه هنگام دعا بگو: خداوندا! مرا به افراد پست فطرت و بد، نيازمند مساز!
بحارالانوار، ج 78، ص 135، مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
درمحضراستاد
آیت الله کوهستانی(ره):
«اثر غذا در آدم بسیار زیاد است. انسان وقتی غذا می خورد بخشی تبدیل به خون می شود و به مغز می رسد.
در نتیجه اگر طیب و طاهر نباشد بر افکار انسان ها اثر می گذارد و این فکرهای شیطانی ناشی از تاثیر آن غذای ناپاک است.»
وصیت اسکندر
اسکندر ذوالقرنین هنگام مرگ وصیت کرد وقتی که جنازه اش را بر می دارند، دو دستش را از تابوت بیرون بگذارند، تا مردم ببینند.
بعد از وفات، به دستورش عمل نمودند و دو دستش را از تابوت بیرون نهادند.
افرادی که دنبال تابوت می رفتند، از علت و سبب چنین وصیتی از هم سؤال می کردند.
یکی از عرفا گفت: سبب این وصیت آن است که می خواست به ما بفهماند: اسکندر با دست های تهی از دنیا رفت و از خزائن و مال دنیا، چیزی با خود نبرد.
کشکول ممتاز،مرتضی احمدیان