کسی نمیتواندبایک دست کف بزند
حکیمی به دهکده ای سفر کرد و در آنجا مشغول سخن شد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد.
حکیم پذیرفت و مهیای رفتن به خانه او شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت : این زن ، هرزه است به خانه ی او نروید.
حکیم به کدخدا گفت : یکی از دستانت را به من بده . کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان او گذاشت.
آنگاه حکیم گفت : حالا کف بزن . کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمی تواند با یک دست کف بزند.
حکیم لبخندی زد و پاسخ داد هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد ، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
اگر حجاب در ایران آزاد شود همه چیز عادی میشود..؟؟
رعایت نکردن حریم جنسی حق الناس است!
پاداش عفت وحیا
حضرت رسول (ص) فرمود: در میان بنی اسرائیل عابدی زیبا و خوش سیما بود، زندگی خود را به وسیله درست کردن زنبیل از برگ خرما می گذرانید.
روزی از در خانه پادشاه می گذشت، کنیز خانه پادشاه او را دید. وارد قصر شد و حکایتی از زیبایی و جمال عابد برای خانم تعریف کرد. خانم گفت: با نقشه ای او را داخل قصر کن. همین که عابد داخل شد، چشم همسر سلطان که به او افتاد از حسن جمالش در شگفت شد. در خواست نزدیکی کرد. عابد امتناع ورزید.
زن دستور داد درهای قصر را ببندند. به او گفت: غیر ممکن است، باید از تو کام گیرم و تو از من بهره. عابد چون راه چاره را مسدود دید، پرسید: بالای قصر شما محلی نیست که در آنجا وضو بگیرم؟
زن به کنیز گفت: ظرف آبی بالای قصر ببر تا هر چه می خواهد انجام دهد.
عابد بر فراز قصر شد و در آنجا با خود گفت: ای نفس! مدت چندین سال عبادت را که روز و شب مشغول بودی، به یک عمل ناچیز می خواهی تباه کنی؟ اکنون خود را از این بام به زیر انداز، بمیری بهتر از آن است که این کار را انجام دهی.
نزدیک بام رفت، دید قصر مرتفعی است و هیچ دستاویزی نیست که خود را به آن بیاویزد تا به زمین برسد. همین که خود را آماده انداختن نمود امر به جبرئیل شد که فوراً به زمین برو که بنده ما از ترس معصیت می خواهد خود را به کشتن بدهد. او را به بال خود دریاب تا آزرده نشود. جبرئیل عابد را در راه چون پدری مهربان گرفت و به زمین گذاشت. از قصر که فرود آمد به منزل خود برگشت زنبیلهایش در همان خانه ماند.
وقتی که به خانه آمد زنش از او پرسید: پول زنبیل ها را چه کردی؟
گفت: امروز چیزی عاید نشد. گفت: امشب با چه افطار کنیم؟ جواب داد: باید به گرسنگی صبر کنیم ولی تو تنور را روشن کن تا همسایگان متوجه نشوند ما نان تهیه نکرده ایم؛ زیرا آنها به فکر ما خواهند افتاد.
زن تنور را روشن کرده با مرد خود شروع به صحبت نمود. در این بین یکی از زنان همسایه برای بردن آتش وارد شد. زن عابد به او گفت: خودت از تنور آتش بردار، آن زن به مقدار لازم آتش برداشت، در موقع رفتن گفت: شما گرم صحبت نشسته اید، نانهایتان در تنور نزدیک است که بسوزد.
زن نزدیک تنور آمد و دید نانهای بسیار خوب و مرتبی در اطراف تنور است. نانها را از تنور بیرون آورد و پیش شوهر برد و به او گفت: تو پیش خدا منزلتی داری که برایت نان آماده می شود از خداوند بخواه بقیه عمر، ما را از بدبختی و ذلت نجات دهد. عابد گفت: صبر بر همین زندگانی بهتر است.
داستانهاوپندها، ص 164،مصطفی زمانی وجدانی
بخاطر عروس خانمی که تو ماشین بود..
یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت .
یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت ، رسید به چراغ قرمز .
ترمز زد و ایستاد .
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :
الله اکبر و الله اکــــبر …
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .
اشهد ان لا اله الا الله …
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید
چش شُدِه ؟!
قاطی کرده چرا ؟
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :
“مگه متوجه نشدید ؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن .
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه . به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !”
همین!
“برگی از خاطرات شهیدمجیدزین الدین”
حفظ حجاب
یحیی مازنی که از علمای بزرگ و راویان حدیث است می گوید: مدتها در مدینه در همسایگی علی علیه السلام در یک محله زندگی می کردم. منزل من در کنار منزلی بود که زینب دختر علی علیه السلام در آنجا سکونت داشت. حتی یک دفعه هم، کسی حضرت زینب علیهم السلام را ندید و صدای او را نشنید.
او هرگاه می خواست به زیارت جد بزرگوارش برود، در دل شب می رفت؛ در حالی که پدرش علی علیه السلام در پیش و برادرانش حسن و حسین علیهم السلام در اطراف او بودند. وقتی هم به نزدیک قبر شریف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می رسیدند، امیرالمؤمنین علیه السلام شمعهای روشن اطراف قبر را خاموش می کرد.
یک روز امام حسن علیه السلام علت این کار را سؤال کرد، حضرت فرمود: «اخشی ان ینظر أحد الی شخص اختک زینب: از آن می ترسم که کسی در روشنی خواهرت را ببیند».
گنجینه معارف، ج 2، محمد رحمتی شهرضا
زن آلوده وعابد
مرحوم شهید محراب حضرت آیة اللّه دستغیب رضوان اللّه تعالى علیه در كتاب شریفش فرمودند:
در میان بنى اسرائیل زنى آلوده و زانیه و ناپاك و به قدرى هم زیبا روى بوده كه هركس او را مى دید فریفته او مى گشته، در خانه اش همیشه باز بوده و خودش بر روى تختى روبروى در خانه مى نشست تا آلودگان را دور خود جلب كند، هركس كه مى خواست بر او وارد شود و با او آمیزش كند مى بایست قبلا ده دینار بپردازد.
روزى عابدى وارسته، از كنار درخانه او عبور مى كند و چشمش به جمال دل آراى آن زن آلوده مى افتد، شیفته او شده و بى اختیار وارد آن خانه مى گردد، پول نداشت، قماش داشت، آن را فروخت و ده دینار را پرداخت و روى تخت كنار آن زن نشست.
همین كه دست به سوى زن دراز كرد، در همین لحظه با خود گفت: بدبخت خداى بزرگ تو را در این حال مى نگرد، در حالى كه غرق در كام حرامى اگر هم اكنون عزرائیل بیاید و جانت را بگیرد جواب حق را چه خواهى داد و فكر كرد كه با انجام یك زنا همه عباداتش حَبط و پوچ مى گردد، ناراحت شد و رنگش تغییر كرد و رنگ به رنگ شد و در خود فرو رفت.
زن آلوده به او گفت: چه شده؟ چرا رنگت پریده؟!
عابد گفت: من ازخدا مى ترسم، اجازه بده از خانه ات بیرون روم.
زن گفت: واى بر تو مردم حسرت مى برند كه كنار این تخت با من بنشینند و به این آرزو برسند تو كه به این آرزو رسیده اى مى خواهى از وسط راه، آن را رها كنى؟!
عابد گفت: من از خدا مى ترسم پولى را كه به تو داده ام حلال تو باشد اجازه بده از خانه بیرون روم، او سر انجام اجازه داد. عابد با حالى پریشان در حالى كه از خوف خدا فریاد واى بر من خاك بر سرم شد… او بلند بود از خانه خارج گردید.
حجاب و حیا در آخرالزمان...
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
خلوت نکردن با نامحرم
كتاب من لایحضره الفقیه به نقل از محمّد طیار :
وارد مدینه شدم و به دنبال خانه ای گشتم تا آن را اجاره كنم. به خانه ای وارد شدم كه دو اتاق داشت و میان آنها دری بود و در آن خانه، زنی بود. زن گفت: این خانه را اجاره می كنی؟
گفتم: میان آنها دری است و من جوانم.
زن گفت: در را می بندم.
اثاثیه ام را به آن خانه بردم و گفتم: در را ببند.
زن گفت: از بستن در، وحشت می كنم. بگذار باز باشد.
گفتم: خیر، من جوانم و تو هم جوان. در را ببند.
زن گفت: من در خانه خود می نشینم و نزد تو نمی آیم و به تو هم نزدیك نمی شوم، و از بستن در، خودداری كرد.
نزد امام صادق(علیه السلام) آمدم و از این مسئله پرسیدم.
فرمود:
«از آن خانه بیرون شو؛ زیرا هرگاه مرد و زنی در خانه ای خلوت كنند، سومین نفر، شیطان است».
كتاب من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 252 ح 3913،
حكمت نامه جوان ص 228.
حجاب وخورشید
حجاب تایید این جمله است که قبل از زن بودن، انسان هستم
استاد رحیم پور ازغدی:
برای هر انسان الویت هویت انسانی است، سپس هویت جنسی….
حجاب تایید این جمله است که قبل از زن بودن، انسان هستم.
زن شایسته از منظر قرآن
شهوت رانی راه نفوذ در حکومت اسلامی اندلس!
چگونه از طریق فحشا یک حکومت را از بین بردند؟
اَندَلُس یکی از ۱۷ بخش خودمختار کشور اسپانیا است.
مسلمانان به مدت ۷۸۱ سال (از سال ۷۱۱ تا ۱۴۹۲) بر اندلس و نقاط دیگر اسپانیا حکومت کردند.
مسلمانان، شبه جزیره «ایبریا» واقع در جنوب غربی اروپا را «اندلس » می نامیده اند.
مهمترین دلیلی که سبب سقوط اندلس شد، تهاجم فرهنگی مسیحیان و تسلیم شدن مردم و مجریان حکومتی در برابر این تهاجم که منجر به فساد اخلاقی نیز شد، میباشد.
مسلمانان که تسلیم حملات فرهنگی مسیحیان شدند از بزرگ تا کوچک از امیر و سرباز غالباً به فساداخلاقی روی آوردند. شهید مطهری در کتاب خود به این مطلب اشاره میکند که حتی امیران نیز جذب فتانه و زنان فاحشه وارداتی از کشورهای مسیحی نشین شده بودند.
شهید مطهری دراینباره چنین میگوید:
«در کتابى خواندم که روزى یکى از حاکمان مسلمان درقصر خودش کنار دریایى نشسته بود و داشت خیابان و بازار را تماشا مىکرد. یک دختر بسیار زیباى مسیحى -و شاید به قصد دلربایى از شخص حاکم- با طنّازى فوقالعاده ازآنجا عبور کرد. او مقدارى تماشا کرد، آنچنان فریفته شد که بىاختیار خودش از قصر بیرون دوید، دیگر مجال به غلامها و نوکرها نداد که بروید او را بیاورید، خودش پرید و شخصاً او را بغل زد و آورد داخل قصر. این واقعه گزارش شد به مرکزى که این توطئه را اجرا مىکرد.
مىگویند وقتى به آنجا گزارش شد، آنها از شادى به رقص آمدند، گفتند دیگر ما فاتحیم»
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۲۵، ص ۳۰۱
ارزش حجاب...
نقطه حساس فرهنگی به نام حجاب...
امام خامنه ای(حفظه الله)
حرکت آهسته امابانقشه دشمن
دستور مستقیم شیطان به تخریب حجاب سیاه(چادر)
استاد رائفی پور:
دستور مستقیم شیطان به تخریب حجاب سیاه(چادر)
منبع: کتاب قانون دیکته شده توسط جن آیواس بدون واسطه از ابلیس به آلیسترکراولی پدر شیطان پرستی
تلنگر...
گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.
به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
گفت: «عقل.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «مغز.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «مهر.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «دل.»
از سومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «حیا.»
پرسید: «جایت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»
جواب داد: «تکبر.»
پرسید: «محلت کجاست؟»
گفت: «مغز.»
گفت: «با عقل یک جایید؟»
گفت: «من که آمدم عقل میرود.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
جواب داد: «حسد.»
محلش را پرسید.
گفت: «دل.»
پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»
گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
از سومی پرسید: «کیستی؟»
گفت: «طمع.»
پرسید: «مرکزت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
گفت: «با حیا یک جا هستید؟»
گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»