رنگ آتش آخرت
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «در ليلة المعراج، هر ملكى كه به من رسيد خندان بود، به ملكى رسيدم كه عبوس و گرفته بود و بر روى من نخنديد.
از جبرئيل پرسيدم او كيست؟
گفت: او مالك دوزخ است، از وقتى كه آفريده شده تاكنون همين طور است، بر روى كسى نخنديده است.
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: به جبرئيل گفتم: به او بگو سرپوش از جهنّم بردارد. فرمود: گوشه اى از سرپوش جهنّم را عقب زدند… ديدم شراره آن رو به بالا فوران زد به طورى كه ترسيدم مرا هم فرا گيرد.
گفتم: آن را بگيرد.
پيغمبر(ص)مى گفت و مى گريست. و آن گاه فرمود: اين آتش دنياهفتاد مرتبه از آتش آخرت ضعیفتر است. هفتاد برابر اين آتش دنيا آتش دوزخ است»
حضرت سجّاد (عليه السلام) در صحيفه سجاديه مي فرمايد: «خدايا! به تو پنا مى برم از آتشى كه روشنايى اش تاريكى است»
اشاره به آتش آخرت است که بر خلاف آتش دنیا که روشنايى دارد؛ ولى آتش آخرت مى سوزاند و تاريك است و تاريكى آور است.
روايتى در اين زمينه چنين مى فرمايد: «آتش دوزخ را هزار سال دميدند تا سفيد شد و هزار سال ديگر دميدند قرمز شد و هزار سال ديگر دميدند تا سياه شد و فعلًا سياه است.
بحارالأنوار، ج8، ص 284.
[2] همان، ص 280. [3] صحيفه سجاديه، دعاي 32.
محل پيراهن حضرت يوسف وابراهيم(علیه السلام)
مرحوم شيخ صدوق، راوندى وبعضى ديگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن عمرو حكايت كند:
روزى در خدمت حضرت صادق آل محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين نشسته بودم،
آن حضرت فرمود: آيا مى دانى پيراهن حضرت يوسف (عليه السلام) چه بود وكجاست؟
عرض كردم: خير، نمى دانم؛ شما بفرمائيد تا فرا بگيرم.
امام (عليه السلام) فرمود: چون حضرت ابراهيم (عليه السلام) را خواستند داخل آتش بيندازند، جبرئيل امين (عليه السلام) پيراهنى از لباس هاى بهشتى برايش آورد وبر او پوشانيد وآتش در مقابلش سرد وبى أثر شد.
ودر آخرين روز حياتش آن را تحويل حضرت اسحاق (عليه السلام) داد واو نيز پيراهن را بر حضرت يعقوب (عليه السلام) پوشانيد كه اندازه قامت او بود.
وهنگامى كه حضرت يوسف (عليه السلام) به دنيا آمد، پدرش آن پيراهن را بر يوسف پوشانيد، تا آن جائى كه همان پيراهن را توسّط برادرانش براى پدر خود - كه نابينا گشته بود - فرستاد واو بينا گرديد واين همان پيراهن بهشتى بود.
عرض كردم: اكنون آن پيراهن كجاست وچه خواهد شد؟
فرمود: الآن نزد اهلش مى باشد ودر نهايت، تقديم قائم آل محمّد صلوات اللَّه عليه خواهد شد.
وهنگامى كه آن حضرت ظهور نمايد، آن پيراهن را بر تن مبارك خود مى نمايد وتمام مؤمنين در شرق وغرب دنيا، هر كجا كه باشند بوى خوش آن را استشمام خواهند كرد.
منابع:
إكمال الدّين: ص 327، ح 7، الخرايج والجرايح: ج 2، ص 691، ح 6، با تفاوتى مختصر
آيا نماز برای جنیان نیز واجب است؟
جنّ - چنانکه از مفهوم لغوی آن به دست می آيد - موجودی است ناپيدا كه ویژگی هایی دارند از جمله:
1. مانند انسان دارای تكليف هستند و باید عبادتِ خدا کنند. در قرآن آمده است: «جن و انس را جز براى عبادتِ خود نيافريده ام.»
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»
ذاريات،56
2. حساب و كتاب و جزاء دارند. رحمن ، 31
3. همانند انسانها برای سعادت دنيا و آخرت محتاج پيامبر هستند. به همین جهت خداوند برای آنها پيامبرانی ارسال نموده است.
يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ ؛ اى گروه جنّ و انس! آيا رسولانى از شما به سوى شما نيامدند؟ انعام : 130
با توجه به آنچه گفته شد معلوم مي شود نماز به عنوان یک عبادت بر جنيان نيز واجب می باشد. همان گونه در قرآن آمده است:
« فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ»
«خدا را بستاييد بدان هنگام كه به شب درمى آييد و بدان هنگام كه به صبح درمى آييد. سپاس او راست در آسمانها و زمين، به هنگام شب و به هنگامى كه به نيمروز می رسيد.» روم : 17
برخی از مفسرين بيان داشته اند:
اولا: مراد از تسبيح و حمد كه خداوند در اين آيات بدان دستور داده نمازهاى پنجگانه می باشد.
ثانيا: جمله «فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» گویای آن است كه اين خطاب شامل تمام موجودات اعم از ملائكه، جن و انس می باشد.
حسينى جرجانى ، آيات الأحكام ، ج1، ص 108
حکایت حکایت شتردیدی ندیدی
مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله
پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟
مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت: من شتری ندیدم!
مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟
پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتردیدی ندیدی!
حکایت شهر هرت...
راجع به این مثل در داستانهای امثال، مطالب فراوانی آمده که مختصراً در اینجا مینگارم و منظور از شهر هرت همان شهر هرات است که با به آنچه در کتاب(تاریخ نامه هرات) آمده، بعد از صدمات و لطماتی که به این شهر رسیده، عاقبت بهدست چهلتن از عیّاران رسید و بقولی ۱۵ یا ۱۸ سال در هرات سکونت داشتند که در تاریخ به “عیّاران هرات” نامیده شدند و سلطنت کوچکی تشکیل دادند و قوانین مضحکی که از خرابه روزگار و هرج و مرج در آن دیار حکایت میکند، داشتند. ازجمله:
۱- گویند یک نفر برای دادن شهادت نزد قاضی هرات رفت. وقتی اسم او را پرسید، جواب داد حاجی فلان. مدعی او گفت: این شخص دروغ میگوید، حاجی نیست و اگر میگوید به مکه رفته است، از او بپرسید: چاه زمزم در کدام طرف مکه واقع است؟ چون از او پرسیدند در جواب گفت: آن سالی که من به مکه مشرف شدم، هنوز چاه زمزم را نکنده بودند. تا مدعی آمد حرف بزند، قاضی گفت: حاجی راست میگوید. شاید چاه زمزم بعد از تشرف جناب حاجی به مکه واقع شده و قول حاجی دروغی را صحیح شمرد!
۲- نعلبند شهر هرات شخصی را کشته و لذا حکم قتلش صادر شدهبود. اهالی، جمعیت کرده نزد قاضی شهر رفتند و گفتند: اگر این نعلبند کشته شود، آنوقت کارهای ما لنگ شده و برای نعل کردن قاطر و الاغ معطل میمانیم. خوبست بجای او بقال را که چندان احتیاجی به او نداریم، حکم قتلش را بدهید. قاضی فکری نموده گفت:در این صورت چرا بقال را، که او نیز منحصر بفرد است بکشیم؟ از دو نفر تونتاب حمام، یکی را که زیادی است میگویم در عوض نعلبند بکشند!
امثال و حکم دهخدا
ایرانیان در منظر روایات
علی ـ علیه السلام ـ هم كه حكومتش حكومت عدل و داد بود و ملاك برتری انسانها را به یكدیگر تقوا و ایمان آنها میدانست احترام خاصی به ایران و ایرانیان داشت و هیچ تبعیضی میان اعراب و آنها قائل نمیشد و همیشه از آنها به نیكی یاد میكرد.
روزی اشعث نزد امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ آمد و از میان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزدیكی حضرت رساند و گفت: «ای امیر مؤمنان این سرخ رویان (ایرانیان) كه اطراف شما را گرفته و نزد شما نشستهاند بر ما چیره شدهاند.»حضرت از این سخن اشعث ناراحت شد و سرش را به زیر افكند، بعد فرمودند: « آیا امر میكنید كه آنان (ایرانیان) را طرد كنم؟ هرگز طرد نخواهم كرد چون در این صورت از زمره جاهلان خواهم بود. اما سوگند به خدایی كه دانه را شكافت و بندگانش را آفرید، حتماً شما را برای برگشت مجدد به آیینتان سركوب میكنند، همانگونه كه شما آنان (ایرانیان) را در آغاز برای پذیرش این آیین سركوب نمودید.»[11]
علی ـ علیه السلام ـ همیشه در بزرگداشت ایرانیان میكوشید و به آن تأكید میكردند، هنگامی كه عمر از راه ایران به طرف مدینه میرفت، قصد كرد زنان ایرانی را بفروشد و مردان آنها را عبد عرب قرار دهد تا افراد ضعیف را حمل كنند و پیران را بر پشت خود طواف دهند. امام علی ـ علیه السلام ـ به او فرمود:
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ میفرمایند: «بزرگان قوم را احترام كنید، هرچند مخالفت شما كردند و این ایرانیان حكیم و با احتراماند آنها به ما سلام میكنند و رغبت به اسلام دارند … » عمر گفت علی بن ابیطالب از من پیشی گرفت و عزم مرا درباره عجمها نقض كرد.»[12]
وقتی ایرانیان از تبعیض اعراب نسبت به خود شكایت كردند علی ـ علیه السلام ـ به پیش اعراب رفت و در این زمینه با آنها صحبت كرد و مفید واقع نشد آن حضرت میان موالی آمد و گفت: «با كمال تأسف اینان حاضر نیستند با شما روش مساوات در پیش گیرند و مانند یك مسلمان متساوی الحقوق رفتار كنند. من به شما توصیه میكنم كه بازرگانی پیشه كنید، خداوند به شما بركت خواهد داد.»[13]
بهشت و جهنم شراب و کباب و... نیست!
دعای معروف سال تحویل
آیا مستند روایی معتبری برای دعای تحویل سال «یا مقلب القلوب و الابصار …» وجود دارد؟
اگرچه عبارات موجود در این دعا؛ از لحاظ محتوا قابل تأیید بوده و بر همین اساس، خواندن آن در هر وقت و زمانی میتواند مناجاتی با خدا به شمار آید، اما در منابع روایی اوّلیه و کتابهای مشهور دعا؛ مانند «مصباح المتهجد» شیخ طوسی و «اقبال الاعمال» سید ابن طاووس و … اشارهای به دعای تحویل سال نشده و در کتابهایی که در دسترس ما وجود دارد، برای اولین بار علامه مجلسی در کتاب «زاد المعاد» به نقل آن پرداخته، اما تصریح نموده که منبع او نیز از برخی کتابهای غیرمشهور بوده است.
به هر حال، این دعا به دو گونه نقل شده است:الف. 360 مرتبه این دعا خوانده شود: «یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ»؛ ای گرداننده سال و حالتها! حال ما را به نیکوترین حال تغییر ده.
ب. در روایت دیگری چنین آمده: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ»؛ای تغییر دهنده دلها و دیدهها؛ ای مدبّر شب و روز؛ ای گرداننده سال و حالتها، حال ما را به نیکوترین حال تغییر ده.
بر این اساس، میتوان نتیجه گرفت:
1. محتوای این دعا مشکلی ندارد.
2. نظر به اینکه این روایت از سند معتبری برخوردار نیست، نباید آن را به معصومان(ع) نسبت داد.
از اینرو؛ این دعا با نیت آنکه روایتی از یکی از معصومان(ع) است خوانده نشود، بلکه تنها به امید ثواب و استجابت دعا خوانده شود.
مجلسی، محمد باقر، زاد المعاد، ص 328
سابقه تاریخی نماز
یکی از قدیمیترین عباداتی که در تمامی ادیان گذشته وجود داشته، نماز است. در برخی از روایات به نماز تعدادی از انبیاء الهی از حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه اسلام تا حضرت خاتم صلی الله و علیه و آله و سلم اشاره شده است که برخی از آنها به این شرح است:
1- نماز حضرت آدم (علیه السلام):
از صُحُف حضرت ادریس نقل شده که در نخستین روز اقامت حضرت آدم (علیه السلام) و حوا در زمین، خداوند، نماز عصر و مغرب و عشاء را مجموعاً 50 رکعت به حضرت آدم واجب کرد.
2- نماز حضرت شیث (علیه السلام):
وقتی حضرت آدم (علیه السلام) فوت کرد حضرت شیث (علیه السلام) او را غسل داد و بر وی نماز خواند.
3- نماز حضرت ادریس (علیه السلام):
در روایت امام صادق (علیه السلام) به یکی از یاران خود سفارش میفرمایند: وقتی به مسجد کوفه شرفیاب شدی به مسجد سهله نیز برو در آنجا نماز بخوان و از خدا طلب حاجت کن زیرا مسجد سهله خانهی حضرت ادریس است که در آن خیاطی میکرد و در آن نماز میخواند.
4- نماز حضرت نوح (علیه السلام):
کشتی نوح دارای پنجرهها و سوراخهایی بود که از آن نور خورشید به داخل منعکس میشد و از این طریق وقت نماز را تعیین میکردند.[1]
5- نماز حضرت شعیب (علیه السلام):
خداوند در سوره هود آیه88 میفرمایند «گفتند ای شعیب آیا نمازت به تو دستور میدهد که ما آنچه را پدرانمان میپرستیدند ترک گوییم و آنچه را میخواهیم، در اموالمان انجام ندهیم؟ که همانا تو مرد بردبار و رشیدی هستی.»
این جمله گفتار مردم مدین در ردّ حجّت شعیب (علیه السلام) است. اهل مدین دعوت شعیب (ع) را مستند به نماز او کردند، چون در نماز دعوت به معارضهی با آن قوم در بت پرستی و کم فروشی آنهاست و این همان سرّی است که آنها از آن اینگونه تعبیر کردهاند؛ «اَصَلاَتُک تَامُرُکَ اَن نَترُک…» یعنی آیا نمازت، تو را امر کرده که ما بت پرستی را ترک کنیم.[2]
6- نماز حضرت الیاس (علیه السلام):
روزی حضرت الیاس (علیه السلام) به گریه و زاری درآمد. خداوند به فرشته مرگ فرمود: از الیاس سؤالی کن که سبب گریهات چیست؟ برای دنیا است و یا مرگ؟ حضرت الیاس (علیه السلام) جواب داد نه این است و نه آن است، بلکه گریهی من بخاطر این است که دیگر زنده نخواهم بود تا به ذکر و مناجات خدا پردازم. خداوند به فرشتهاش فرمود: از او دست بردار و روح او را قبض نکن چرا که او زندگی را برای بندگی و ذکر میخواهد.[3]
پی نوشت ها:
[1]. مجلسی، محمد باقر، ج11، ص196.
[2]. طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، مترجم: محمد باقر موسوی، ج10، ص546.
[3]. حسن زاده، صادق، کلید بهشت، ص30.
نه سيخ بسوزه نه كباب
شجاعالسلطنه پسر فتحعلیشاه یک وقتی حاکم کرمان بود و اسم کوچکش حسنعلی میرزا بود، او در کرمان تجربه کرده و متوجه شده بود ترکههای نازک انار میتواند کار سیخ کباب را بکند.
و کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزهتر هم میشود.
بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به کباب حسنی معروف شد؛ و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکرها میگفت:
طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب.
این دستور او بعدها ضربالمثل شد و در واقع مصداق همان اعتدال است که این روزها ورد زبان این و آن شده است .
از كيسه خليفه بخشيدن
هارون الرشید چندین سال در شهر ری حکومت میکرد و فردی به اسم جعفر برمکی با ملیتی ایرانی بهعنوان وزیر خدمت میکرد. او بسیار تیزهوش و زرنگ بود و یکی از افراد مهم و باارزش برای هارون الرشید به حساب میآمد و اغلب امور کشور را در دست داشت.
اطرافیان هارون الرشید چشم دیدن جعفر برمکی را نداشتند و همیشه در پی آن بودند تا وی را پیش حاکم بد جلوه بدهند.
در نهایت تلاشهایشان نتیجه میدهد و هارون الرشید به وزیرش بیاعتماد میشود و او را حتی در جلسات مهم هم دعوت نمیکرد.
روزی عموی هارون، عبدالملک، با حالتی غمگین به خانهی جعفر میرودو به جعفر میگوید کمکم کن تا بدهیام را پرداخت کنم و در عوضش من نزد فرمانروا میروم و چنان از تو سخن میگویم که تمام بدگوییهایی را که از تو شنیده کنار بگذارد و تو را با آغوش باز بپزیرد. جعفر به عموی هارون قول داد که به او مقداری پول قرض میدهد تا بدهیهایش را پرداخت کند.
فردای آن روز جعفر برمکی به مأمور خزانه فرمان داد بدهی عبدالملک را پرداخت کند و چون آن مأمور از دوستان نزدیک جعفر بود دستورش را انجام داد.
چند روز بعد درباریان متوجه شدند که عموی حاکم وضع مالی بسیار خوبی پیدا کرده و باعث و بانی ثروتمند شدن او جعفر برمکی بوده است. این اخبار به گوش هارون الرشید رسید و با خود گفت به این بهانه جعفر را مواخذه میکنم. سپس فرمان داد تا او بیاورند.
همین که جعفر برمکی را آوردند حاکم به او میگوید که تا آنجا که ما میدانیم تو مال و ثروتی نداری پس چگونه چنین پولی را به عموی من دادی؟ جعفر هم در پاسخ سؤال حاکم به او گفت شما درست فرمودید من مال و ثروتی ندارم و این پول را از کیسهی خلیفه بخشیدم.
هارونالرشید با تعجب گفت من متوجه حرفهای تو نمیشوم! یعنی چه از کیسهی خلیفه بخشیدم؟
جعفر در پاسخ میگوید جلوهی خوبی ندارد که عموی شما از زیر دست شما پول طلب کند و برای شان و مقام شما خوب نیست. به همین دلیل من از مأمور خزانه خواستم تا بدهی عموی شما را پرداخت کند. هارونالرشید پس از شنیدن اصل قضیه بار دیگر هوش و ذکاوت جعفر را مورد ستایش قرار داد و از او خواست دوباره بهعنوان وزیر به او خدمت کند.
از آن زمان به کسی که برای انجام کار دوستانش از اعتبار دیگران خرج میکند، میگویند «از کیسه خلیفه می بخشی؟» امروزه هم کسانی پیدا میشوند که از جیب مردم بذل و بخشش میکنند و برای صرف بیتالمال عمومی گشادهدستی دارند.
رازاعداد ذکرها
علامه حسن زاده آملی:
در ریاضیات اعداد اعتباری اند.
چراکه بیانگر صرفا تعداد اشیاء هستند
ولی اعداد در غیر ریاضیات اصل به حساب می آیند چراکه روح اند!
در علم حروف ظاهر حرف را جسم و باطن آنرا که عدد است روح آن گویند .
برای همین است که ذکر ها باید به عدد خاصی گفته شوند .
و اگر کمتر یا بیشتر گفته شوند بدون روح خواهند بود.
و لذا بی اثر یا حتی بد اثر شوند.
چرا که ذکری که بی روح است نمی تواند مرده ای را زنده کند یا ممکن است گرفتگی روحی ایجاد کند!
حکایت عاقل را اشارتی کافیست
مردی برای خــود خانه ای ساخت و از خانه قول گرفت که تا وقتی زنــده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هــر اتفاقی وی را آگاه کند.
مــدتی از ساخـت خانـه گذشـت ترکی در دیــوار ایجاد شد مــرد فـوراً با گچ ترک را پوشاند . بعد از مدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد و باز هم مرد با گچ ترک را پوشاند.
ایــن اتفاق چندین بار برای خانه و مــرد تکرار شــد و روزی ناگهان خانه فرو ریخــت . مــرد با سرزنش قولی که گرفته بود را به خانه یادآوری کرد.
خانه پاسخ داد هــر بار خواستم هشدار بدهـم و تــو را آگاه کنـم دهانـم را بـا گچ گرفتـی و مـرا ساکت کردی این هــم عاقـبت نشنیدن هشـدارها
"داستان قلعه زنان وفادار"
در شهر وینسبرگ آلمان قلعه ای وجود دارد به نام زنان وفادار که داستان جالبی دارد و مردم آنجا با افتخار آنرا تعریف میکنند.
در سال 1140 میلادی شاه کنراد سوم شهر وینسبرگ را تسخیر میکند و مردم به این قلعه پناه می برند و فرمانده دشمن پیام میدهد که حاضر است اجازه بدهد فقط زنان وبچه ها از قلعه خارج شوند و به رسم جوانمردی با ارزش ترین دارایی خودشان را هم بردارند و بروند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشند.
قیافه فرمانده دیدنی بود وقتی دید هر زنی شوهر خودش را کول کرده و دارد از قلعه خارج میشود…! زنان مجرد هم پدر یا برادرشان را حمل میکردند. شاه خنده اش میگیرد، اما خلف وعده نمی کند و اجازه میدهد بروند.
و این قلعه از آنزمان تا به امروز به نام “قلعه زنان وفادار” شناخته میشود…
علت خنده و گریه نوزادان!!!
از امام پرسیده بود: نوزادها، چرا بی دلیل گاهی میخندند و بی درد، گاهی گریه می کنند؟!
امام صادق علیه السلام به مفضل فرمود: نوزادی نیست مگر اینکه امام زمان خودش را می بیند و با او نجوا میکند. گریه های نوزاد برای غیبت امام است و خنده هایش برای آمدن امام به سمت او.
اما زمانی که نوزاد زبان باز می کند، درِ این رحمت بر او بسته میشود و بر دلش مهر فراموشی میخورد.
بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۸۲
شرح زیارت آل یاسین(قسمت سوم)
«اَلسَّلامُ ﻋَﻠَﯿْﮏَ ﯾﺎ ﺑﺎبَ ﷲِ وَ دَﯾّﺎنَ دﯾﻨِﻪِ» می گوید امام زمان (عج) تو باب خدا هستی، در ورودی به سمت خدا هستی!
هر کس می خواهد به سمت خدا برسد، باید از طریق امام زمان برسد! و الا نمی تواند به خدا برسد. اصلا بدون امام زمان (عج) نمی تواند کسی به خدا برسد، محال ممکن است!!!
در زیارت سرداب می گوییم:
«السَّلام ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺳَﺒِﻴﻞَ اللَّهِ الَّذی ﻣَﻦْ ﺳَﻠَﻚَ ﻏَﻴْﺮَهُ هَلَک» سلام بر تو ای راه خدا، که اگر کسی غیر از تو بخواهد به خدا برسد، هلاک می شود! غیر از امام زمان (عج) نمی شود به خدا رسید.
اگر هزاران راه هم باشد، آنها فرعی هستند، باید به یک جاده ی اصلی که، امام زمان است وصل بشوند، از این طریق با ولایت امام زمان (عج) هست که انسان به خدا می رسد، و الا نمی تواند!!
وقتی می گوییم امام زمان باب خداست، یعنی مقام امام زمان خیلی بالاست، که باب ورودی به سمت خدا می شود.
«دَﯾّﺎنَ دﯾﻨِﻪِ» دیان یعنی حاکم، جزا دهنده، مالک! یعنی می گوید تو مالک و جزا دهنده ی دین خدا هستی! فردای قیامت، خدا به واسطه ی شما اهل بیت است که به مردم جزا می دهد.
مثل همان بحثی که امیرالمومنین (ع) فرمود: به خدا قسم من فردای قیامت تقسیم کننده ی بهشت و جهنم هستم.
ادامه دارد …
برگرفته از فایل سخنرانی
“شرح زیارت آل یاسین″
استاد احسان عبادی
شرح زیارت آل یاسین(قسمت اول)
زیارت آل یاسین، زیارتی است که یکی از شیعیان به نام جناب حمیری نامه ای به محضر امام زمان (عج) می نویسد و سوالاتی را از محضر حضرت می پرسند؟
حضرت علاوه بر جواب دادن سوالات، این زیارت آل یاسین را هم به عنوان هدیه به این فرد می دهند و به ایشان می گویند: هر وقت می خواهید به سمت خدا توجه کنید به وسیله ی ما اهل بیت، با این زیارت به سمت خدا بروید! (توصیه و هدیه ی امام زمان برای شیعیان است)
از لحاظ سندی کاملا معتبر است. زمان و مکان ندارد، یعنی اینطور نیست که شما فقط در غروب جمعه بخوانید، زیارت آل یاسین زمان خاصی ندارد و می توانید هر زمانی که دلتان خواست بخوانید که ما توصیه می کنیم حتما بعد از یکی از نمازها بخوانید.
در ابتدای زیارت می گوید «ﺳَﻼَمٌ ﻋَﻠَﻰ آِلْ ﻳَﺎﺳِﻴﻦَ» سلام بر آل یاسین.. یاسین چه کسی است؟! پیغمبر خدا، هم شیعه قبول دارد، هم سنی.
به امام رضا (علیه السلام) گفتند، شما شیعیان برای چه بعد از صلوات بر پیامبر بر آل پیامبر هم صلوات می فرستید؟ گفت: یاسین که در قرآن آمده، چه کسی است؟! گفتند، پیامبر است. گفت: سوره ی صافات آیه ی [130] هم می فرماید «ﺳَﻼَمٌ ﻋَﻠَﻰ آِلْ ﻳَﺎﺳِﻴﻦَ» سلام بر آل پیغمبر (ص).
آل با اهل چه فرقی دارد؟! آل محدوده ی کوچکتری را شامل می شود! محدوده تنگ تر می شود، یعنی به هر کسی نمی گویند جزء آل آن فرد هست.
کسانی جزء آل پیغمبر (ص) هستند که با پیغمبر یک نسب نه خانوادگی، بلکه نسب روحی و معنوی داشته باشند و الا زنان پیغمبر هم با ایشان نسبت داشتند! ابوجهل هم با ایشان نسبت داشت، عموی ایشان بود ولی جزء آل ایشان حساب نمی شوند.
منظور کسانی است که با آنها پیوند نزدیک دارند، که همان ″اهل بیت و 14 معصوم″ هستند.
ادامه دارد …
برگرفته از فایل سخنران
″شرح زیارت آل یاسین”
استاد احسان عبادی
روش مطالعه و یادگیری دروس
آیتالله مجتهدی در کتاب آفات الطلاب مراحل هفتگانه مطالعه در حوزه را تبیین کرده است که در صورت اجرای این شیوه هر طلبه،استاد طلاب بعد از خود خواهد بود.
۱-قبل از حضور در کلاس درس بحثی که استاد قرار است مطرح کند را مطالعه نمایید تا اندکی با درس مورد نظر آشنا شوید،زیرا پیش مطالعه در فهمیدن درس،خیلی موثر است،سپس متن درس را نگاه کنید و آنجایی که متوجه نمیشوید کاملاً دقت کنید تا مطلبی که نا مفهوم بوده توسط استاد روشن شود.
۲-مواظب باشید در کلاس درس و هنگام تدریس استاد خوب گوش فرا دهید و در جایی بنشینید که کمتر حواست پرت شود.
۳-بعد از تدریس استاد باید آن درس را دوباره مطالعه نموده و برای مباحثه آماده شوید و مطالبی را که اگر احیاناً نفهمیدهاید مشخص نمایید تا در مباحثه رفع شود.
۴-روز بعد،درس گذشته را مباحثه کند.
۵-بعد از اتمام کل کتاب،یکباره آن را کنار نگذارید بلکه آن کتاب را دوره نمایید.
۶-بعد از تدریس کل کتاب توسط استاد و انجام مباحثه و موارد دیگر،آن کتاب را تدریس کنید تا علاوه بر اینکه در این خصوص خبره میشوید،زکات علم خود را نیز بپردازید.
۷-روزهای تعطیلی کتاب را خلاصه نویسی کنید و پیرامون مطالب مهم کتاب تحقیق کنید و جهت مسلط شدن هر چه بیشتر،کتب جنبی دیگر را که جزو متن درسی نیستند مطالعه نمایید.