ریا و کمبود انسان
استاد پناهیان:
خودنمایی اقسامی دارد:
گاهی خودنمایی با نمایش تواناییهاست گاهی با داراییها، گاهی جسمی است گاهی روحی، گاهی با مادیات است گاهی با معنویات.
ولی خودنمایی در هر صورت خوب نیست و گاهی خیلی هم بد است. معمولا خودنمایی ناشی از نوعی کمبود است، کمبودی که نمیبایست با خودنمایی برطرف بشود.
بخشش برای خوشحالی
استاد با شاگردش از باغى ميگذشت ، چشمشان به يــک کفش کهنه افتـاد . شاگـرد گفـت گمان ميکنم اين کفشهای کارگرى اسـت که در اين باغ کار ميکند
بيا با پنهان کردن کفش ها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفش ها را پـس بدهيم و کمى شاد شويم . استاد گفت چرا براى خنده خـود او را ناراحت کنيم ، بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين!
بیا و مقدارى پول درون آن قرار بده . شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند . کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کــرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجـه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را ديد.
با گريه فرياد زد خدايا شکرت . خدايی که هيچ وقت بندگانت را فرامـوش نميکنى . ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد آنها باز گـردم و همينطور اشـک ميريخـت.
استاد به شاگردش گفـت هميشه سعى کن بـراى خوشحالی خودت ببخشى نه بستانی ..
آب شور
مرغی که همیشه منقارش به آب شور عادت پیدا کرده ، او چه می داند جای آب شیرین کجاست و مزّه اش چیست ؟
آدم هایی که کنار دریای شور زندگی می کنند و ذائقۀ شوری پیدا کرده اند ، چه می دانند که آب دجله و فرات ، چقدر زلال و شیرین است .
آدمی که به رذایل عادت کرده ، او لذّت فضایل را درک نمی کند و نمی داند چه آثار مثبت دنیوی و اخروی دارد .
کسیکه از دنیای زود گذر رها نشده ، چطور می تواند حال عرفا از محو و سکر و انبساط را بفهمد . چطور آدمی گرفتار دنیای فانی ، بتواند به کشف اسرار و حقایق عالم معنی برسد ، در حالی که از دنیا ، جز حفظ چند حروف ، چیزی نیاموخته است ؛ که این حروف همانند الف ب ت ث را کودکان هم حفظ می کنند .
کشکول طریقت؛ استاد سید علی اکبر صداقت
خواست خدا
درمحضراستاد
آیت الله بهجت(ره):
خداوند در بیابانها به حیوانات روزی می دهد، حیواناتی که هیچ نمی دانند فردا چه دارند و برای خوردن چه گیرشان خواهد آمد و نمی دانند کجا خواهند خوابید.
خدا به آنها روزی می دهد، آیا به ما نخواهد داد؟ (اما ما روزی مان را تنها از) راهی جستجو می کنیم که یا حرام است یا مُشتبَه یا ما را از تجارتهای عالی و از ورود به مقامات سلمانی(سلمان فارسی) باز می دارد.
نفس مطمئنه/ص45
تلنگر...
کودکت را از جهنم نترسان،
ذات او را پاک پرورش بده..
وعده ی بهشت به او نده،
به او بیاموز خوب بودن
لازمه ی انسانیت است!
فرق خواندنِ نماز با به پا داشتن آن
شهیدمرتضی مطهری(ره):
فرق است میان نماز خواندن و نماز را به پا داشتن؛ و اصولًا مواردی که در قرآن «نماز خواندن» تعبیر شده است، در مقام مذمّت است؛ یعنی سخن از کسانی بوده که نمازهایشان ایراد داشته است.
اقامه (به پا داشتن) نماز چیست؟ به پا داشتن نماز آن است که حق نماز ادا شود، یعنی نماز به صورت یک پیکر بی روح انجام نگردد بلکه نمازی باشد که واقعاً بنده را متوجه خالق و آفریننده خویش سازد؛ و این است معنی «ذکر الله» که در آیه شریفه 14 سوره طه بدان اشاره شده: اقِمِ الصَّلوةَ لِذِکری.
آشنایی با قرآن، ج2، ص65
رابطه اخلاق باایمان
استادشهیدمرتضی مطهری(ره):
هیچ کس نیست که اخلاق را نشناسد و یا نداند که عدالت تا چه اندازه ضرورت دارد. مشکل کار در مرحله اجراست. آن وقتی که انسان میخواهد یک اصل اخلاقی را رعایت کند میبیند منافعش در یک طرف قرار گرفته و اخلاق در طرف دیگر، میبیند یا باید دروغ بگوید، خیانت کند و سود را ببرد و یا باید راست بگوید، امانت بورزد و از سود صرفنظر کند.
اینجاست که میبینیم بشر که دم از اخلاق و عدالت میزند، پای عمل که میرسد ضد اخلاق و ضد عدالت عمل میکند. آن چیزی که پشتوانه اخلاق و عدالت است و اگر در انسان وجود پیدا کند انسان به سهولت راه اخلاق و عدالت را در پیشمیگیرد و سود را کنار میزند، تنها ایمان است، ایمان به خود عدالت و ایمان به خود اخلاق. و آن وقت انسان این ایمان را پیدا میکند که به اصل و اساس تقدس یعنی خدا ایمان داشته باشد.
آزادی معنوی، ص۹۲
درمحضراستاد
آیت الله جوادی آملی :
دنیا چیزی نیست که اگر کسی بدامش افتاد، هر وقت که دلش خواست بتواند از آن رها شود.
بلکه خاصیّتش این است که تا انسان به دام افتاده را فرومایه نکند و آبروی او را نبرد و به زباله ای تبدیل نگرداند، رهایش نمی کند.
نشانه تواضع
امام حسن عسکری(علیه السلام):
مِنَ التَّواضُعِ السَّلامُ عَلی کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الْمَجْلِسِ.
یکی از نشانههای تواضع و فروتنی آن است که به هرکس برخورد نمائی سلام کنی و در هنگام ورود به مجلس هر کجا، جا بود بنشینی نه آن که به زور و زحمت برای دیگران جائی را برای خود باز کنی.
بحار الانوار،ج ۷۵،ص۳۷۲،ح ۹
آثار عجیب دروغگویی!
عملی برای دفع بلای قطعی
حضرت عيسى علیه السلام با اصحاب خود نشسته بودند که هیزمشکنی از کنار آنها گذشت.
حضرت عیسی علیه السلام به اطرافیان فرمودند:
این هیزم شکن به زودی خواهد مُرد
پس از مدتی، هیزمشکن با كولهبارى از هيزم برگشت.
اصحاب به حضرت عیسی گفتند:
شما خبر داديد كه اين مَرد به زودی مىميرد ولی او را زنده مىبينيم.
حضرت عيسى عليه السلام به آن هیزمشکن فرمودند:
هيزمت را زمین بگذار
وقتی هيزم را باز كردند، ناگهان مارى سیاه كه سنگى در دهان گرفته بود را دیدند.
حضرت عيسى از هیزمشکن پرسيدند:
امروز چه عملی انجام دادی که این بلا از تو دفع شد؟
هیزمشکن پاسخ داد:
دو عدد نان داشتم. فقيرى دیدم؛ يكى از نانها را به فقیر دادم.
عده الداعی و نجاح الساعی، صفحه ۸۴
جرعه ای ازکلام شهید
نمازهایت را عاشقانه بخوان.
حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری
قبلش فکر کن چرا داری نماز میخوانی و با چه کسی قرار ملاقات داری.
آن وقت کم کم لذت میبری از کلماتی که در تمام عمر داری تکرارشان میکنی.
تکرار هیچ چیـــــز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست…..
شهیدمصطفی چمران
درخواست ازبهلول برای قضاوت
هارون الرشیـد درخواسـت نمــود کسـی را بــرای قضـاوت در بغـداد انتخاب نمایید. اطرافیان او همه با هم گفتند عـادل تر از بهلول سـراغ نداریم او را انتخاب نمایید
خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند. بعد از دیــدار با بهلول به او پیشنهاد قاضی شــدن در بغداد را داد . بهلول گفــت من شایسته این مقام نیستم و صلاحیـت انجــام چنین کاری را نـدارم.
هارون الرشید گفــت تمـام بزرگان بغـداد تو را انتخاب کرده اند چگونه اســت که تو قبول نمی کنی ! بهلول جــواب داد من از اوضـاع و احـوال خودم بیشتــر اطلاع دارم و این سخن یا راسـت است یا دروغ.
اگر راســت اســت که مـن به ایــن دلیل که گفتم شایسته مقام نیستــم و اگر هم دروغ باشد که شخص دروغگو صلاحیت قضاوت کردن ندارد ! هارون اصـرار کرد و بهلول درخـواســت کرد یک روز به او مهلت دهند تا فکر کند.
فــردای آن روز بهلول بر چــوبی نشســـت و در خیابان ها فریـاد میـزد اسبم رم کرده بروید کنار تا زیـر سمــش گرفتــار نشــده اید . مــردم گفتند بهلول دیوانه شده است
خبــر دیوانگی بهلول به خلیفه رسیــد . هارون الرشید گفــت او دیوانه نشــده اســت او بخاطر حفظ دینش از دســت ما فرار کـرده تا در حقوق مردم دخالتی نداشته باشد.
مـرنج و مـرنجـان
آیت الله مجتهدی(ره):
موعظه ی حاج شیخ حسنعلی نخودکی رو گوش بدید ، یه کتاب هست:
«مرنج و مرنجان»
بهش گفتن مرنجانش راحته، من یه کاری کنم که شما از دست من ناراحت نشین ، مالِ شما رو نخورم، غیبت شما رو نکنم ، بی احترامی نکنم
ولی مرنج رو چیکار کنم ، اون آقا به من اهانت کرده چیکار کنم، فرمودند که: «خودت رو کسی ندون!»
علت اینکه ماها می رنجیم اینه که خودمونو کسی میدونیم، یکی صبح به آیت الله خوانساری فحش داد، آیت الله خوانساری همینطوری بهش نگاه کرد، نزدیک ظهر گفت: اجازه می فرمایید به نماز بروم، اجازه نماز گرفت بره مسجد، ابداَ ناراحت نشد.
آیت الله حائری فرمودند همه کلاس ها را با آیت الله خوانساری رفتم ولی یه کلاس عقبم، آیت الله خوانساری عصبانی نمیشن ولی من عصبانی میشم.
افزایش روزی
حضرت صادق علیه السلام:
تعجب می کنم از کسی که مال و متاع دنیایی می خواهد و به این کلمه [ ذکر لا حول ] پناه نمی برد!
همچنین از امام صادق علیه السلام نقل است که هر کس روزی صدبار این ذکر را بر زبان آورد، حق تعالی هفتاد نوع بلا را از او دفع می کند که کم ترین آن ها فقر و غم است. و نیز فرموده است که هر کس صد بار این ذکر را بگوید، فقر او را در نمی یابد.
قمی، شیخ عباس، باقیات صالحات، ص ۷۹۶ ـ ۷۹
آب چشمه هم شوربود؟
استادی شاگردان خود را برای گردش تفریحی به کوهستان برده بـود ، بعد از پیاده روی طولانی همـه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند
استـاد به همـه آنها لیوانی داد و از آنهـا خواسـت قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک داخل لیوان بریزنـد . شاگردان هـم ایــن کار را انجــام دادنــد
، ولی هیـچ یک نتوانستند آب را بنوشند ، چــون خیلی شور شده بود.
سپس استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخـت و از آنها خواست از آب چشمه بنوشند و همـه از آب گوارای چشمه نوشیدند . استــاد پرسید آیا آب چشمــه هــم شــور بود؟ همــه گفتند نه ، آب بسیار خوشطعمی بود.
استاد گفـت رنج هایی که در ایـن دنیا برای شمـا در نظــر گرفته شده است نیز همین مشــت نمک است نه کمتر و نه بیشتر.
این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید و یا چشمه که بتوانید رنج ها را در خــود حل کنید پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنج ها فایــق آیید.
ترس از خالی شدن خزانه
پادشـاه ﻓﺮﻣـﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻫﺮﮐـﺲ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﮑﯿﻤــﺎنه ﺍﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﺪﻫﻨـﺪ . روزی ﺩﺭ حالی که ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﻮﺩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺸﻐـﻮﻝ ﮐﺎﺷﺘﻦ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺍﺳﺖ.
شاه ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿـﺪ ، ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘـﻮﻥ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺛﻤﺮ ﺩﻫﺪ ، ﺗـﻮ ﺑﺎ ﺍﯾـﻦ ﺳـﻦ ﻭ ﺳـﺎﻝ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺍﻣﯿـﺪﯼ ﻧﻬـﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﯼ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔــﺖ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﺎﺷﺘﻨـﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻣـﺎ میکاریم ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻮﺭﻧـﺪ . سلطان ﺍﺯ ﺟــﻮﺍﺏ ﭘﯿﺮﻣــﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ ﺁﻣــﺪ ﻭ ﮔﻔــﺖ ﻭﺍﻗﻌـﺎ ﺟﻮﺍﺑﺖ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ.
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ لبخنـدی زد . شــاه ﮔﻔــﺖ ﭼـﺮﺍ میخندی؟ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺛﻤﺮ میدهد ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺘـﻮﻥ ﻣــﻦ ﺍﻻﻥ ﺛﻤــﺮ ﺩﺍﺩ . باز ﺩﺳﺘــﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ.
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻨﺪﯾﺪ . پادشاه ﮔﻔﺖ ﺍین باﺭ ﭼـﺮﺍ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ؟ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺯﯾﺘـﻮﻥ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺛﻤـﺮ میدهــد ﺍﻣــﺎ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣــﻦ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺛﻤـﺮ ﺩﺍﺩ پادشاه مجددا ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺷـﺪ . پرسیدند چرا با عجله میروید؟
گفــت نود سال زندگی با انگیزه و هدفمند ، از او مــردی ساختــه که تمــام سخنانــش سنجیــده و حکیمانه اســت ، پس لایق پــاداش اسـت . اگر می ماندم خزانهام را خالی میکرد.