آیت ا... العظمی بهجت : " ما دعای غیرمستجاب نداریم "
آیت ا… العظمی بهجت :
” ما دعای غیرمستجاب نداریم “
یا دعا دیرتر مستجاب میشود
یا یک بلایی از انسان دور میشود
یا بهتر از آن را به او میدهند
یا روز قیامت او را می آورند میگویند : این همه ثواب برای تو .
میگوید : من که کاری نکردم که لایق این همه ثواب باشم
میگویند : این ثواب ها برای این است که دعا کردی و به صلاحت نبود مستجاب بشود ، بجایش الان جبران کردیم
میگوید : ای کاش هیچ کدام از دعاهایم در دنیا برآورده نمی شد…
اثرصدقه و انفاق
حضرت موسی (ع )به عروسی دوجوان مومن و نیک سرشت قومش دعوت شده بود، آخر شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت وحجله عروس و داماد دید!!!
از او پرسید تو اینجا چه میکنی؟
عزراییل گفت امشب آخرین شب زندگی این عروس داماد است ماری سمی درمیان بستر این دوجوان خوابیده ومن باید در زمان ورود وهمبستر شدن آنها دراین حجله جان هر دو را به امر پروردگار دراثرنیش مار بگیرم . موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دوجوان نیکوکار و مومن قومش رفته وصبحگاهان برای برگذاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت امادر کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد زنده و خندان از دیدن پیامبر خدا درحال بیرون انداختن جسد ماری سیاه دید!!! از خدا دلیل دادن این وقت وعمر اضافه به ایشان را پرسید؟ جبرییل نازل شدو گفت دلیل را خود با سوال از اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت.
پای درس بزرگان
مقام معظم رهبری(مدظله العالی):
قبل از ظهور مهدی موعود(عج)، انسان های پاک در میدان مجاهدت امتحان می شوند، در کوره های آزمایش وارد می شوند و سربلند بیرون می آیند.
امام زمان(عج) کسانی را لازم دارد که در مقابل پدیده های تلخ و دشوار، مردد و متزلزل نشوند و عقب ننشینند تا بتوانند با این ها وارد کار عظیم بشوند که قرار است دنیا را متحول کنند.
اگر دعايتان مستجاب شده مواظب سه حالت باشيد:
اگر دعايتان مستجاب شده مواظب سه حالت باشيد:
اول : آن كه عجب نكنى و نگويى من معلوم مى شود آدم خوبى هستم كه دعايم مستجاب شد زيرا عجب و خودپسندى باعث فساد عمل و غلبه شيطان است .
دوم : شكر و حمد خدا نمايى كه تفضل كرد بر تو به اجابت دعاى تو، بلكه مستحب است دو ركعت نماز شكر بجا آورى .
سوم : همين كه دعاى تو مستجاب شد ترك دعا نكنى و باز در خانه خدا بروى تا بيگانه نشوى و در وقت حاجت خواستن دوباره آشنا باشى .
اگر دعايتان به اجابت نرسيد مواظب اين سه حالت باشيد
اول : آن كه مايوس نشوى از رحمت خدا، زيرا به اجابت نرسيدن دعا ممكن است به سبب گناهان تو باشد كه مانع اجابت است پس درصدد رفع آن به توبه و تعذيب نفس برآى .
دوم : ترك دعا نكن .
سوم : راضى باش به تقدير الهى تا همان رضاى تو باعث اجابت دعايت بشود.
گنجینه های معنوی
تفاوت استغفار و توبه
تفاوت استغفار و توبه
در بسيارى از آيات قرآن استغفار و توبه باهم آمده ، مانند سوره هود كه مى فرمايد:
(وان استغفروا ربكم ثم توبوااليه )
(و يا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا اليه )
(فاستغفروه ثم توبوااليه )
(واستغفروا ربكم ثم توبوا اليه )
و عموم علماى اخلاق و دانشمندان اسلامى مبحث توبه و استغفار را در كتب خود يك جا مورد بحث قرار داده اند و در دعاها نيز استغفار و توبه باهم آمده است . اينك اين سؤ ال مطرح است كه ، آيا فرقى ميان استغفار و توبه است يا خير؟
در جواب اين سؤ ال ، بزرگان دو نظر را طرح كرده اند:
گروهى معتقدند كه فرقى ميان استغفار و توبه نيست . براى آنكه استغفار و توبه يكى است و توبه تاءكيد استغفار است .
ولى گروهى ديگر ميان آن دو فرق گذارده اند، به آن جهت كه استغفار مقدم بر توبه است و تقدم استغفار بر توبه به اين معناست كه انسان بايد خود را از گناهان پاك سازد و سپس خود را به اوصاف الهى بيارايد. در واقع استغفار، توقف در مسير گناه و شستشوى خويشتن است و توبه بازگشت به سوى اوست كه وجودى است بى انتها.
استغفار به معناى شستشو است و توبه به معناى كسب كمالات است ،مانند شخص آلوده كه بايد اول لباس چركين را از تن بيرون بياورد و خود را شستشو بدهد و بعد لباس پاكيزه به تن كند. يا بايد ابتدا جاروب كند، سپس زمين را فرش كند.
استغفار، طلب كردن مغفرت از خداى آمرزنده است ولى توبه عبارت از پشيمانى است ؛البته با تصميم بر ترك گناه و برگشت نكردن به آن .
در آغوش خدا (توبه) ، استاد ابراهيم خرمى مشگانى
بنده کدام خدایی؟؟!
بندهی کدام خدایی؟
هر روز شالهایتان عقب تر
مانتوهایتان چسبان تر
ساپورتتان تنگ تر
رژ لبتان پررنگتر میشود
بندهی کدام خداییید؟
دل چند نفر را لرزاندهاید؟
کدام مرد را از همسر خود دلسرد کردهاید؟
چند پسربچه را به سمت پنهانی دیدن عکس و فیلم مستهجن سوق دادهاید؟
چند جوان را به سمت خودارضایی و زنا سوق داده اید؟
اشک چند پدر و مادر و همسر شهید را درآوردید؟
چند دختر بچه را تشویق کردهاید که بعدها بی حجابی را انتخاب کند؟
چند زن را به فکرانداختهاید که از قافله مد عقب نمانند؟
آه حسرت چند کارگر دور از خانواده را بلند کردهاید؟
پا روی خون کدام شهید گذاشتید؟
باعث دعوای چند زن و شوهر، بخاطر مدل تیپ زدن و آرایش کردن شدید؟
چند زوج را بهم بی اعتماد کردهاید؟
نگاههای یواشکی چند مردی که همسرش دارد کنارش راه میرود، به تیپ و هیکلت افتاد؟
نگاه های هوس آلود چند رهگذر و… .
چطور؟
بازهم میگویی، دلم پاک است!
چادری ها بروند خودشان را اصلاح کنند؟
بازهم میگویی، مردها چشمشان را ببندند نگاه نکنند؟
جامعه چاردیواری اختیاری تو نیست.
من اگر گوشه ای از این کشتی را سوراخ کنم،
همه غرق میشوند.
میتوانم گاز سمی اسپری کنم و
بعد بگویم،شما نفس نکشید؟
چرا انقدر در حق خودت و دیگران ظلم میکنید؟
مشکل شما این است که اصلا نمیدانید برای چه به دنیا آمده اید
استاد پناهیان
آشنایی باچهل گناه زبان
نهی از منکر بازبان خوش...
شلوغ نکن و آبـــروی صاحبخـــانه را حفظ کن
شلوغ نکن و آبـــروی صاحبخـــانه را حفظ کن
در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان، همه غصّه ها می رود.
چون هزار غصّه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آن ها خبر ندارد.
هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد.
در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی.
اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید شلوغ نکن و آبـــروی صاحبخـــانه را حفظ کن.
محمداسماعیل دولابی(رحمة الله علیه)
یه خانم واقعا مومن....
بهلول و همسر هارون و بهشت فروشی
بهلول و همسر هارون و بهشت فروشی
هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.
آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:
- بهلول، چه می سازی؟
بهلول با لحنی جدی گفت:
- بهشت می سازم.
همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:
- آن را می فروشی؟!
بهلول گفت:
- می فروشم.
- قیمت آن چند دینار است؟
- صد دینار.
زبیده خاتون گفت:
- من آن را می خرم.
بهلول صد دینار را گرفت و گفت:
- این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.
زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.
بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت:
- این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:
- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.
بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:
- به تو نمی فروشم.
هارون گفت:
- اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.
بهلول گفت:
- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.
هارون نارحت شد و پرسید:
- چرا؟
بهلول گفت:
- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!
در محضراستاد
حکمت تکرار نماز
دعا
در محضراستاد
در محضر استاد
يتيمان جامعه را تربيت كنيم
وقتى كه جعفر طيار در جنگ شهيد شد، خبرش به مدينه رسيد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به منزل جعفر تشريف آورد، به همسر وى (اسماء بنت عميس ) فرمود: كودكان جعفر را بياور!
رسول گرامى كودكان را در آغوش گرفت و آنها را بوييد و گريست . عبدالله فرزند جعفر مى گويد:
خوب به خاطر دارم آن روز كه پيغمبر نزد مادرم آمد، مادرم گفت : يا رسول الله ! جعفر به شهادت رسيد؟
فرمود: آرى و خبر شهادت پدرم را به او داد، در آن لحظه كه دست محبت بر سر من و برادرم مى كشيد اشك از ديدگانش مى ريخت و درباره پدرم دعا مى نمود.
سپس به مادرم فرمود: اى اسماء! مايلى به تو مژده بدهم .
عرض كرد: آرى پدر و مادرم فدايت باد.
فرمود: خداى بزرگ در عوض بازوان (قلم شده ) جعفر دو بال به او عنايت فرمود تا در بهشت پرواز كند.
(بحار الانوار, ج 82، ص 92.)
حكاياتى از عارفان و بزرگان علم و دين
در احياء آمده است كه : عارفى شبلى را به خواب ديد و او را پرسيد كه : خداوند با تو چه كرد؟ گفت : با من ستيزه كرد؛ تا نوميد شدم . پس چون نوميديم را ديد، مرا در رحمت خود فرو برد.(كشكول شيخ بهائى)