اصحاب اعراف
زُرَارَةَ قَالَ قَالَ لِى أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا تَقُولُ فِى أَصْحَابِ الْأَعْرَافِ فَقُلْتُ مَا هُمْ إِلَّا مُؤْمِنُونَ أَوْ كَافِرُونَ إِنْ دَخَلُوا الْجَنَّةَ فَهُمْ مُؤْمِنُونَ وَ إِنْ دَخَلُوا النَّارَ فَهُمْ كَافِرُونَ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ وَ لَا كَافِرِينَ وَ لَوْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ دَخَلُوا الْجَنَّةَ كَمَا دَخَلَهَا الْمُؤْمِنُونَ وَ لَوْ كَانُوا كَافِرِينَ لَدَخَلُوا النَّارَ كَمَا دَخَلَهَا الْكَافِرُونَ وَ لَكِنَّهُمْ قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَيِّئَاتُهُمْ فَقَصُرَتْ بِهِمُ الْأَعْمَالُ وَ إِنَّهُمْ لَكَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَقُلْتُ أَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ هُمْ أَوْ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَقَالَ اتْرُكْهُمْ حَيْثُ تَرَكَهُمُ اللَّهُ قُلْتُ أَ فَتُرْجِئُهُمْ قَالَ نَعَمْ أُرْجِئُهُمْ كَمَا أَرْجَأَهُمُ اللَّهُ إِنْ شَاءَ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ وَ إِنْ شَاءَ سَاقَهُمْ إِلَى النَّارِ بِذُنُوبِهِمْ وَ لَمْ يَظْلِمْهُمْ فَقُلْتُ هَلْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ كَافِرٌ قَالَ لَا قُلْتُ هَلْ يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا كَافِرٌ قَالَ فَقَالَ لَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ يَا زُرَارَةُ إِنَّنِى أَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَمَا إِنَّكَ إِنْ كَبِرْتَ رَجَعْتَ وَ تَحَلَّلَتْ عَنْكَ عُقَدُكَ
زراره گويد: امام باقر (عليه السلام ) بمن فرمود: چه گوئى درباره اصحاب اعراف ؟ عرض كردم : اينها نيستند جز اينكه يا مؤ منند و يا كافرند، اگر ببهشت روند مؤ منند و اگر بدوزخ روند كافرند فرمود: نه بخدا سوگند نه مؤ مند و نه كافر، و اگر مؤ من بودند ببهشت مى رفتند چنانچه مؤ منان بروند، و اگر كافر بودند بدوزخ ميرفتند چنانچه كافران روند، ولى اينان مردمانى هستند كه كارهاى نيك و كارهاى بدشان برابر بود، و كردار نيك آنها را (ببهشت ) نرساند، و آنها چنانند كه خداى عزوجل فرموده است ، من عرض كردم : آيا ايشان از اهل بهشتند يا از اهل دوزخ ؟ فرمود: آنها را واگذار همانجا كه خدا واگذارده (يعنى كارشان با خداست )، من عرض كردم : آيا كار آنها را بتاخير اندازى ؟ فرمود: آرى بتاءخير اندازم چنانچه خداوند كارشان را بخود (و سرانجام نامعلومى واگذار كرده ، اگر خواهد برحمت خود آنها را ببهشت برد، و اگر خواهد آنانرا بسبب گناهانشان بدوزخ كشد و ستم بآنها نكرده است ، پس عرض كردم : آيا كافرى ببهشت رود؟ فرمود: نه ، عرضكردم : آيا بجز كافر كسى بدوزخ رود؟ گويد: فرمود: نه مگر اينكه خدا خواهد، اى زرارة من گويم : آنچه خدا خواهد و تو نميگوئى : آنچه خدا خواهد، همانا چون تو بزرگ شوى از اين حرف برگردى و عقده هاى دلت باز شود.
اصول كافى جلد 4 صفحه :132 رواية :1
خطر تفسيرهاى غلط
خطر تفسيرهاى غلط
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
شنيده بودم ، شخصى را مردم عوام تعريف مى كنند و از بزرگى و بزرگوارى او سخن مى گويند. فكر كردم به طورى كه مرا نشناسد، او را از نزديك ببينم و اندازه شخصيتش را بدانم .
يك روز در جايى او را ديدم كه ارادتمندانش كه همه از طبقه عوام بودند، اطراف وى را گرفته بودند. من هم صورت خود را پوشانده ، به طور ناشناس در گوشه اى ايستاده بودم و رفتار او را زير نظر داشتم . او قيافه عوام فريبى به خود گرفته بود و مرتب از جمعيت فاصله مى گرفت تا آنكه از آنها جدا شد. راهى را پيش گرفت و رفت . مردم نيز به دنبال كارهايشان رفتند.
من به دنبال او رفتم ببينم كجا مى رود و چه مى كند.
طولى نكشيد به دكان نانوايى رسيد، همين كه صاحب دكان را غافل ديد، فهميد نانوايى متوجه حركات او نيست ، دو عدد نان دزديد و زير لباس خويش مخفى كرد و به راه خود ادامه داد.
من تعجب كردم ، با خود گفتم :
شايد با نانوا معامله دارد و پول نان را قبلا داده يا بعدا خواهد داد.
از آنجا گذشت و به انارفروشى رسيد مقدارى جلوى انارفروش ايستاد. همين كه احساس كرد به رفتار او متوجه ندارد، دو عدد انار برداشت و به راه افتاد.
تعجبم بيشتر شد! باز گفتم :
شايد با ايشان نيز معامله داشته است ، ولى با خود گفتم :
اگر معامله است چرا رفتارش مانند رفتار دزدهاست . وقتى كه احساس مى كند متوجه نيستند، آنها را برمى دارد.
همچنان در تعجب بودم ، تا به شخص بيمارى رسيد. نانها و انارها را به او داد و به راه افتاد. به دنبالش رفتم ، خود را به او رسانده ، گفتم
بنده خدا! تعريف شما را شنيده بودم و ميل داشتم تو را از نزديك ببينم اما امروز كار عجيبى از تو مشاهده كردم ، مرا نگران نمود. مايلم بپرسم تا نگرانى ام برطرف شود.
گفت : چه ديدى ؟
گفتم :
از نانوا دو عدد نان دزديدى و از انارفروش هم دو عدد انار سرقت كردى .
مرد، اول پرسيد:
تو كه هستى ؟
گفتم :
از فرزندان آدم از امت محمد صلى الله عليه و آله .
مرد: از كدام خانواده ؟
امام : از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله .
مرد: از كدام شهر؟
امام : از مدينه .
مرد: تو جعفربن محمد هستى ؟
امام : آرى ، من جعفربن محمدم .
مرد: افسوس اين شرافت نسبى ، هيچ فايده اى براى تو ندارد. زيرا اين پرسش تو نشان مى دهد تو از علم و دانش جد و پدرت بى خبرى و از قرآن آگاهى ندارى ، اگر از قرآن آگاهى داشتى به من ايراد نمى گرفتى و كارهاى نيك را زشت نمى شمردى .
گفتم :
از چه چيز بى خبرم ؟
گفت : از قرآن .
- مگر قرآن چه گفته ؟
- مگر نمى دانى كه خداوند در قرآن فرموده :
((من جاء بالحسنة فله عشر امثلها و من جاء بالسيئة فلا يجزى الا مثلها)):
هر كس كار نيك بجاى آورد، ده برابر پاداش دارد و هر كس كار زشت انجام دهد، فقط يك برابر كيفر دارد.
با اين حساب وقتى من دو عدد نان دزديدم دو گناه كردم و دو انار هم دزديدم دو گناه انجام دادم ، مجموعا چهار گناه مرتكب شده ام .
اما هنگامى كه آنها را صدقه در راه خدا دادم در برابر هر كدام از آنها ده ثواب كسب كردم ، جمعا چهل ثواب نصيب من شد. هرگاه چهار گناه از چهل ثواب كم گردد. سى و شش ثواب باقى مى ماند. بنابراين من اكنون سى و شش ثواب دارم . اين است كه مى گويم شما از علم و دانش بى خبرى .
گفتم : مادرت به عزايت بنشيند، تو از قرآن بى خبرى ، خداوند مى فرمايد:
((انما يتقبل الله من المتقين )):
خداوند فقط از پرهيزگاران مى پذيرد.
تو اولا دو عدد نان دزديدى ، دو گناه كردى و دو عدد انار دزديدى ، دو گناه ديگر انجام دادى ، روى هم چهار گناه مرتكب شدى . و چون مال مردم را بدون اجازه به نام صدقه به ديگرى دادى ، نه تنها ثواب نكردى ، بلكه چهار گناه ديگر بر آن افزودى . مجموعا هشت گناه شده ، نه ، اين كه در مقابل چهار گناه ، چهل ثواب كرده باشى .
آن مرد سخنان منطقى را نپذيرفت ، با من به بحث و گفتگو پرداخت من نيز او را به حال خود گذاشته ، رفتم .
امام صادق عليه السلام وقتى اين داستان را براى دوستانش نقل كرد. فرمود:
اين گونه تفسيرها و توجيهات غلط در مسايل دينى سبب مى شود كه عده اى خود گمراه شوند و ديگران را هم گمراه كنند.
داستانهاى بحارالانوار جلد 4 ، محمود ناصرى
دستور العمل جامع حضرت زهرا (س) برای خواب
دستور العملى جامع
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: دَخَلَ عَلَىَّ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ قَدْ إِفْتَرَشْتُ فِراشى لِلنَّوْمِ، فقالَ: یا فاطِمَةُ لا تَنامى إلاّ وَ قَدْ عَمِلْتِ أَرْبَعَةً:خَتَمْتِ القُرآنَ، وَ جَعَلْتِ الاَْنـْبِیاءَ شُفَعائَكِ، وَ أَرْضَیتِ الْمُؤْمِنینَ عَنْ نَفْسِكِ، وَ حَجَجْتِ وَ اعْتَمَرْتِ، قالَ هذا وَ أَخَذَ فِى الصَّلوةِ، فَصَبَرْتُ حَتّى أَتَمَّ صَلاتَهُ، قُلتُ: یا رَسُولَاللّهِ أَمَرْتَ بِأَرْبَعَة لا أَقْدِرُ عَلَیها فى هذَا الْحالِ! فَتَبَسَّمَ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ قال:إِذا قَرَأْتِ قُل هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ثَلاثَ مَرّات فَكَأنَّكِ خَتَمْتِ القُرْآنَ، وَ إِذا صَلَّیتِ عَلَىَّ وَ عَلَى الاَْنـْبِیاءِ قَبْلى كُنّا شُفَعاءَكِ یوْمَ الْقِیمَةِ، وَ إِذا اسْتَغْفَرْتِ لِلْمُؤْمِنینَ رَضُوا كُلُّهُمْ عَنْكِ، وَ إِذا قُلْتِ: سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إِلَهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أَكْبَرُ، فَقَدْ حَجَجْتِ وَ اعْتَمَرْتِ.
در وقتى كه بستر خواب را گسترده بودم، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بر من وارد شد، فرمود:اى فاطمه! نخواب مگر آن كه چهار كار را انجام دهى: قرآن را ختم كنى، و پیامبران را شفیعت گردانى، و مؤمنین را از خود راضى كنى، و حجّ و عمره اى را به جا آورى.
این را فرمود و شروع به خواندن نماز كرد، صبر كردم تا نمازش تمام شد، گفتم: یا رسول اللّه! به چهار چیز مرا امر فرمودى در حالى كه بر آنها قادر نیستم! آن حضرت تبسّمى كرد و فرمود:چون قل هو اللّه را سه بار بخوانى مثل این است كه قرآن را ختم كردهاى، و چون بر من و پیامبران پیش از من صلوات فرستى، شفاعت كنندگان تو در روز قیامت خواهیم بود، و چون براى مؤمنین استغفار كنى، آنان همه از تو راضى خواهند شد، و چون بگویى: سُبحانَ اللّه وَ الحَمدُ للّه وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اكبرُ، حجّ و عمره اى را انجام دادهاى.
عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال 11: 857
نماز شب
امام صادق عليه السلام :
صَلاةُ اللَّيْلِ تُحَسِّنُ الْوَجْهَ وَ تُحَسِّنُ الْخُلْقَ وَ تُطَيِّبُ الرِّيحَ وَ تَدُرُّ الرِّزْقَ وَ تَقْضِى الدَّيْنَ وَ تَذْهَبُ بِالْهَمِّ وَ تَجْلُو الْبَصَرَ؛
نماز شب، انسان را خوش سيما، خوش اخلاق و خوش بو مىكند و روزى را زياد و قرض را ادا مى نمايد
و غم و اندوه را از بين مى برد و چشم را نورانى مىكند.
ثواب الأعمال ص 42
فرزندم از خواندن قرآن غافل مباش
رسول اكرم صلى الله عليه و آله:
یا بُنَىَّ لاتَغفُل عَن قِراءَةِ القُرآنِ- إذا أصبحت، و إذا أمسيت- فَاِنَّ القُرآنَ يُحيِى القَلبَ المیت وَ يَنهى عَنِ الفَحشاءِ و َالمُنكَرِ ؛
فرزندم از خواندن قرآن غافل مباش، زيرا كه قرآن دل مرده را زنده مى كند و از فحشاء و زشتى باز مى دارد.
البرهان فی تفسیر القرآن ج1 ،ص19
سفارش خضرنبی (ع) به حضرت موسی (ع)
الخضرُ عليه السلام ـ مِن وصاياهُ لِموسى عليه السلام ـ :
لا تكونَنَّ مِكثارا بالنُطقِ مِهذارا ، فإنّ كَثرَةَ النُّطقِ تَشينُ العُلَماءَ ، وتُبدي مَساويَ السُّخَفاءِ .
خضر عليه السلام ـ در سفارش هايش به موسى عليه السلام ـ فرمود :
هرگز پرگو و ياوه گو مباش؛ زيرا پرگويى، دانايان را لكّه دار مى كند و بديهاى سبك مغزان را آشكار مى سازد.
منتخب میزان الحکمه ، حدیث شماره : 1205589
هرگاه خداوندخیربنده ای را بخواهد...
امام على (علیه السلام):
«إذا أرادَ اللهُ بِعَبْدٍ خَیْراً ألْهَمَهُ الاِقْتِصادَ وحُسْنَ التَّدْبِیرِ، وجَنَّبَهُ سُوءَ التَّدْبِیرِ والإسرافَ.
هر گاه خداوند خیر بندهای را بخواهد، به او صرفهجویی و حسن تدبیر عطا کند و از بی تدبیری و اسراف دورش سازد.»
(میزان الحکمه، ح 5364)
هربخواهد زنش بچه دار شود...
لإمام الصادق علیهالسلام:
مَن أرادَ أن یُحبَلَ لَهُ ، فَلیُصَلِّ رَکعَتَینِ بَعدَ الجُمُعَةِ یُطیلُ فیهِمَا الرُّکوعَ وَالسُّجودَ، ثُمَّ یَقولُ : «اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ بِما سَأَلَکَ بِهِ زَکَرِیّا ، یا رَبِّ لا تَذَرنی فَرداً وأنتَ خَیرُ الوارِثینَ ، اللّهُمَّ هَب لی مِن لَدُنکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ، اللّهُمَّ بِاسمِکَ استَحلَلتُها وفی أمانَتِکَ أخَذتُها ، فَإِن قَضَیتَ فی رَحِمِها وَلَداً فَاجعَلهُ غُلاماً مُبارَکاً زَکِیّاً، ولا تَجعَل لِلشَّیطانِ فیهِ شِرکاً ولا نَصیباً»
امام جعفر صادق علیهالسلام فرمودند:
هر کس بخواهد زنش بچّه دار شود، پس از نماز جمعه! دو رکعت نماز بگزارد و در آنها رکوع و سجده را طولانی سازد و سپس بگوید: «خداوندا! به حرمت آنچه زَکَریّا بدان از تو مسئلت داشت، از تو میخواهم.
پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو خود، برترینِ وارثانی. خداوندا! از نزد خویش، مرا فرزندانی پاک ببخش که تو شنوای دعایی.
خداوندا! به نام تو او را بر خویش حلال ساختم و به امانت تو، او را در اختیار گرفتم. اکنون، اگر در رَحِم او برایم فرزندی تقدیر کردهای، او را فرزندی خجسته و پیراسته قرار ده و در او برای شیطان، بهره و سهمی قرار مده.
“اصول کافی، جلد 6، صفحه 8، حدیث 3 - تهذیب الأحکام، جلد 3، صفحه 315
اجرمجاهدی که ...
حسد
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ الرَّجُلَ لَيَأْتِى بِأَيِّ بَادِرَةٍ فَيَكْفُرُ وَ إِنَّ الْحَسَدَ لَيَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ
امام باقر (ع ) فرمود: همانا مرد هرگونه تندى و شتابزدگى ميكند و كافر ميشود، و حسد ايمان را ميخورد، چنانكه آتش هيزم را ميخورد.
اصول كافى ج : 3 ص : 416 رواية :1
نهی فخرفروشی
ميانه روى در عبادت
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى الْجَارُودِ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ هَذَا الدِّينَ مَتِينٌ فَأَوْغِلُوا فِيهِ بِرِفْقٍ وَ لَا تُكَرِّهُوا عِبَادَةَ اللَّهِ إِلَى عِبَادِ اللَّهِ فَتَكُونُوا كَالرَّاكِبِ الْمُنْبَتِّ الَّذِى لَا سَفَراً قَطَعَ وَ لَا ظَهْراً أَبْقَى.
همانا اين دين محكم و متين است ، پس با ملايمت در آن در آئيد و عبادت خدا به بندگان خدا با كراهت تحميل نكنيد تا مانند سوار درمانده ئى باشيد كه نه مسافت را پيموده و نه مركبى بجا گذاشته .
اصول كافى ج : 3 ص : 137 رواية :1
ارزش دانش اندوزى
ارزش دانش اندوزى
رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى وارد مسجد شد و مشاهده فرمود دو جلسه تشكيل يافته است .
يكى ، جلسه علم و دانش است ، كه در آن از معارف اسلامى بحث مى شود و ديگرى جلسه دعا و مناجات است ، كه در آن خدا را مى خوانند و دعا مى كنند.
پيمغبر صلى الله عليه و آله فرمود:
اين هر دو جلسه خوب است و هر دو را دوست دارم ، آن عده دعا مى كنند و اين عده راه دانش مى پويند و به بى سوادان آگاهى و آموزش مى دهند، ولى من اين گروه دوم را بر گروه اول كه صرفا به دعا و مناجات مشغولند ترجيح مى دهم ، زيرا من خود از جانب خداوند براى تعليم و آموزش بر انگيخته شده ام .
آنگاه رسول گرامى صلى الله عليه و آله به گروه تعليم دهندگان پيوست و با آنان در مجلس علم نشست .
بحارالانوار ج 1، ص 206.
خواهش از چه كسى ؟
خواهش از چه كسى ؟
در يكى از روزها شخصى از انصار به حضور مبارك امام حسين عليه السّلام رسيد و خواسته و نياز خود را بدين مضمون روى كاغذى نوشت : اى سرورم ! اى ابا عبداللّه ! من به فلان شخص مبلغ پانصد دينار بدهكار هستم و توان پرداخت آن را ندارم ، چون تنگ دست بوده از لحاظ مالى ، سخت در مضيقه مى باشم .
پس از آن كه امام حسين عليه السّلام نامه او را قرائت نمود، يك هزار دينار تحويل وى داد و او را موعظه نمود و اظهار داشت : در تمام حالات سعى كن ، خواهش و خواسته خود را فقط به يكى از سه شخص بگو و از او تقاضا كن :
1 - اين كه سعى كن خواسته ات را از كسى تقاضا نمايى كه مؤ من و مورد اطمينان باشد.
2 - با مروّت و جوانمرد باشد، كه حتّى الا مكان نااميدت نكند.
3 - داراى حسب و نسب شريفى باشد، كه تو را سبك نشمارد، بلكه برايت اهميّت و ارزش قايل شود.
اءمّا دين دار مؤ من ، ايمانش سبب مى شود كه خواسته و خواهش تو را برآورده نمايد.
و امّا كسى كه حسب و نسب درستى داشته و جوانمرد باشد، هرگز روى تو را زمين نمى اندازد و به هر شكلى كه باشد آبروى تو را حفظ و خواسته ات را برآورده مى كند.
همچنين آورده اند:
روز عاشورا، برخى از افراد بر پشت امام حسين عليه السّلام أ ثراتى را مشاهده كردند.
پس موضوع را براى فرزندش ، امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام بازگو كردند و علّت آن را جويا شدند؟
حضرت سجّاد عليه السّلام پاسخ داد: اين أ ثرها به اين جهت است كه پدرم سلام اللّه عليه ، كيسه هاى آرد، خرما و… را بر پشت خود حمل مى نمود و درب منازل خانواده هاى بى سرپرست و تهى دستان و بيوه زنان و يتيمان مى برد و شخصاً تحويل آن ها مى داد.
بحارالانوار: ج 44، ص 190،
صحبت غیرضروری بانامحرم
بهترین زنان
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند:
إِنَّ خَيرَ نِسائِكُمُ الوَلُودُ الوَدُودُ لعَفيفَةُ، العَزيزَةُ فى أَهلِهَا، الذَّليلَةُ مَعَ بَعلِهَا، المُتَبَرِّجَةُ مَعَ زَوجِها، الحِصانُ عَلى غَيرِهِ الَّتى تَسمَعُ قَولَهُ وَ تُطيعُ أَمرَهُ… ؛
بهترين زنانتان، آن زن زايا، بسيار مهربان و پاكدامن است كه براى شوهرش خودآرايى مى كند و از غير او خود را محفوظ نگه مى دارد، حرف شوهرش را مى شنود و فرمان او را اطاعت مى كند… .
اصول كافى ج5، ص324، ح1
بعثت، امید انسان به فردایی روشن است.
بعثت، نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بیحد او بر زمینیان است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
چگونه به وضع يكديگر رسيدگى مى كنيد؟
امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمود:
- اى عاصم ! چگونه به يكديگر رسيدگى و به هم كمك مى كنيد؟
عرض كرد:
- به بهترين وجهى كه ممكن است مردم به حال يكديگر برسند.
فرمود:
- اگر يكى از شما تنگدست شود و بيايد خانه برادر مؤ منش و او در منزل نباشد، آيا مى تواند بدون اعتراض كسى دستور دهد كيسه پول ايشان را بياورند و سر كيسه را باز كند و هر چه لازم داشت بردارد؟
عرض كرد: - نه ! اين طور نيست .
فرمود: - پس آن طور كه من دوست دارم شما هنگام فقر و تنگدستى به هم رسيدگى و كمك نمى كنيد.
داستانهاى بحارالانوار جلد 1 ، محمود ناصرى